شناخت میتواند خصوصی (فردی) یا مشترک(اجتماعی) باشد. شناخت خصوصی شامل باورهایی است که کنشگران منفرد دارند و دیگران ندارند. این نوع شناخت در مورد دولتها اغلب از ملاحظات داخلی یا ایدئولوژیک ریشه میگیرد و میتواند عاملی تعیین کننده باشد.
در اینکه دولتها چگونه وضعیتهای بینالمللی را قالببندی و منافع ملی خود را تعریف میکنند موضوعی مهم در مطالعه سیاست خارجی به شمار میرود. البته اهمیت آن فراتر از تبیین رفتار سیاست خارجی تک تک دولتها است.
زیرا هنگامی که دولتها وارد تعامل با یکدیگر میشوند، باورهایی که قبلا به شکل خصوصی داشتند بلافاصله به "توزیعی" از شناخت تبدیل میشود که میتواند تأثیرات جدیدی داشته باشد.
اگر باورهای خصوصی بازیگران رسمی که جنبه برونزا دارند را در عرصه بینالملل در نظر بگیریم، هنگامی که در میان دولتهای متعامل جمع میشوند به یک پدیده جدید در سطح نظام تبدیل میشوند.
باورها و اهداف برونزا به این معناست که اهدافی از پیش موجود ترسیم میشود و تلاش برای رسیدن به آن اهداف مورد توجه کنشگر قرار میگیرد.
با وجود این، ساختاری اجتماعی که جنبه معنایی آن تنها شامل شناختی باشد که به شکل خصوصی وجود دارد، بسیار کم مایه خواهد بود.
شناخت مشترک اجتماعی شناختی است که هم رایج است و هم میان افراد پیوند برقرار میکند. هنگامی که سخن از مشترک میشود یعنی به لحاظ اجتماعی مشترک.
شناخت مشترک میتواند تعارضآمیز یا مبتنی بر همکاری باشد؛ تحلیل فرهنگی هم مانند نظریه بازی از لحاظ تحلیلی نسبت به محتوای روابط اجتماعی بی تفاوت است.
دشمنی هم میتواند به اندازه دوستی یک واقعیت فرهنگی باشد. فرهنگ اشکال خاص متعددی دارد، از جمله هنجارها، قواعد، نهادها، ایدئولوژیها، سازمانها، نظامهای تهدید و غیره.
باید توجه داشت که فرهنگ بخش یا سپهری از جامعه تلقی نشود که متمایز از اقتصاد یا جامعه سیاسی است، بلکه میتوان گفت هر جا بتوان شناختی مشترک یافت، فرهنگ وجود دارد.
بنابراین اگر اقتصاد و جامعه سیاسی سپهرهای نهادی مجزایی را در جامعه تشکیل میدهند، به این دلیل است که فرهنگ به آنها به این شکل قوام داده است.
نظر شما