* مي دانيم كه انتشارات بلك ول كتاب شما را با عنوان " در باب اهميت اخلاق" منتشر كرده است . اين كتاب براي كساني نگاشته شده كه هيچ پيش زمينه اي در فلسفه ندارند. اين كتاب همچنين براي دروس اخلاق دوره كارشناسي ايده آل است. علاوه بر اين، شما به جهت نگارش كتب فلسفي براي خوانندگان عادي و دانشجويان كارشناسي فلسفه شهره هستيد و در اين راستا البته به هيچ عنوان صلابت فلسفه را فدا نكرده ايد. آيا مي توانيد به ما بگوييد چرا خوانندگان عمومي بايد فلسفه بخوانند؟
فلسفه روش زندگي ما را تقويت مي كند. مشكل اينجاست كه افراد زيادي بدون پيشفرض هايي كه مفروض گرفته مي شوند اما آزمون نمي شوند رفتار مي كنند و اين البته هميشه خطرناك است. اين نكته بخصوص در حوزه اي چون اخلاق كه ما بايد بدانيم چرا به آنچه رفتار مي كنيم باور داريم صادق است |
- تريگ: من به جد باور دارم كه فلسفه روش زندگي ما را تقويت مي كند. مشكل اينجاست كه افراد زيادي بدون پيشفرض هايي كه مفروض گرفته مي شوند اما آزمون نمي شوند رفتار مي كنند و اين البته هميشه خطرناك است. اين نكته بخصوص در حوزه اي چون اخلاق كه ما بايد بدانيم چرا به آنچه رفتار مي كنيم باور داريم صادق است و اين البته فقط براي هنگامي كه ديدگاه ما مورد حمله قرار مي گيرد برقرار نيست. بسيار در مورد حقوق انساني نوشته مي شود و مدعياتي مفروض گرفته مي شوند. اينها از كجا مي آيند و چگونه ما بايد از آنها دفاع كنيم؟ ( چيني زبانان اين حقوق را بخشي از امور مربوط به امپراتوري به حساب مي آورند) آيا اين حقوق كاربردهاي جهاني دارند؟ اينها پرسشهاي فلسفي به شمار مي آيند كه سياست و زندگي ما را متاثر مي كنند. اگر ما اين مسايل را براي خودمان حل نكنيم در واقع نمي دانيم در حال انجام چه كاري هستيم و چرا ما آن كار را انجام مي دهيم؟
*چه ارتباطي ميان كتاب " در باب اهميت اخلاق" شما با كتاب قبلي تان " در باب اهميت فلسفه" وجود دارد؟
كتاب " در باب اهميت اخلاق" در ادامه مضمون بسياري از كتابهاي من است كه بر نسبي گرايي نقد وارد مي كند. در كتاب " در باب اهميت فلسفه" قصد من آن بود تا موضوعات اساسي فلسفه را معرفي كنم . اما كتاب "در باب اهميت اخلاق" كمتر انتزاعي است ، تا بتواند به موضوعاتي بپردازد كه در روزنامه ها در مورد اخلاقيات زندگي روزمره برقرار است |
- كتاب " در باب اهميت اخلاق" در ادامه مضمون بسياري از كتابهاي من است كه بر نسبي گرايي نقد وارد مي كند. در كتاب " در باب اهميت فلسفه" ( بلك ول، 2002) قصد من آن بود تا موضوعات فلسفي اساسي را معرفي كنم ؛ بخصوص اين كه استدلال هاي مربوط به ماترياليسم و نسبي گرايي را براي كساني كه عادت به تفكر فلسفي ندارند معرفي كنم. كتاب " در باب اهميت اخلاق" اما كمتر انتزاعي است تا بتواند به موضوعاتي بپردازد كه در روزنامه ها در مورد اخلاقيات زندگي روزمره برقرارند. اينها عموما شامل حقوق انساني و سرشت انساني ، ارتباط ميان حقوق و اخلاق ، تبعيض، پرسش از كشمش ميان ميان ارزشهاي خانواده و كشور و وظايف كلي در قبال همنوعان انساني است. آيا شكنجه در شرايط حاد قانوني است؟ ( به طور مثال). نظير كتاب " در باب اهميت فلسفه" در اين كتاب هم نقش عقل انساني و قوت آن در اثبات حقيقت حتي در حوزه پرمناقشه اي چون اخلاق پررنگ جلوه داده مي شود.
* فصل هشتم كتابتان " ميهن دوستي و وطن خواهي" نام گرفته است. آيا اين كتاب و اين فصل بعد از حادثه 11 سپتامبر نوشته شده است ؟ ( يادم مي آيد كه شما هنگام نگارش اين كتاب در دانشگاه پرينستون در آمريكا بوديد) اگر اين گونه است آيا آن حوادث بر كتاب شما تاثير گذار بودند؟
نوشته من در مورد وطن دوستي و تفاوت آن با شووينيسم مخرب محصول پديده 11 سپتامبر است. در واقع من اين كتاب را در اولين سالگرد حوادث 11 سپتامبر شروع كردم. |
- نوشته من در مورد وطن دوستي و تفاوت آن با شووينيسم مخرب محصول پديده 11 سپتامبر است. در واقع من اين كتاب را در اولين سالگرد حوادث 11 سپتامبر شروع كردم. و اين هنگامه اي بود كه من فرصت مطالعاتي ام را در دانشگاه پرينستون مي گذراندم. مي ديدم كه در سالگرد اين مراسم ولع زيادي براي رفتن به مركز تجارت جهاني وجود دارد . مي ديدم كه در ايستگاه پرينستون لوح يادبودي وجود داشت و اين حادثه تاثير مستقيمي بر جوامع محلي داشت. من بسي به پرچم هايي كه خارج از خانه ها در آن زمان وجود داشت حساس شده بودم و گونه اي وطن دوستي در آنها بوفور آشكار بود. اين امر تقابلي با وطن خواهي كه انگليسي ها امروزه دارند واجد است. در واقع در اروپا گونه اي وطن خواهي افراطي وجود دارد كه خطرناك جلوه مي كند و حتي به صورت غيراخلاقي با نژادپرستي و فاشيسم پهلو مي زند.
*شما يكي از اولين افرادي هستيد كه كتابي در ارزيابي و نقد جامعه زيست شناسي نگاشته ايد. بيست سال از انتشار كتاب " شكل گيري انسان: جنبه هاي فلسفي جامعه زيست شناسي" مي گذرد. با توجه به نقل قولهاي ذيل ، چه تلاشهايي براي فروكاستن اخلاق به زيست شناسي و انتخاب طبيعي صورت گرفته و موفقيت كلي اين طرح را چگونه ارزيابي مي كنيد؟ جيمز راچلز : " انسان يك موجود اخلاقي ( ديگر دوست) است. اما اين نه به خاطر آن است كه وي درستي دوست داشتن همسايه اش را شهود مي كند و نه به خاطر اين كه او به پاره اي از آرمانها جواب مثبت مي دهد بلكه بدان جهت است كه رفتار وي تركيبي از تمايلاتي است كه به صورت انتخاب طبيعي به وجود آمده اند ( از كتاب " به وجود آمده از حيوان: الزامات اخلاقي داروينسيم" صفحه 77) . ميشل روس : ما با آگاهي اخلاقي - حس درست و نادرست و احساس الزام - هدايت مي شويم و رشد كرده ايم اما چنين آگاهي اي از ارزش زيست شناسي ناشي مي شود ( سرمشق دارويني - صفحه 262) .
باور ندارم كه اخلاق به زيست شناسي قابل فروكاستن باشد. نظريه هاي زيست شناسانه مدرن به ما كمك كرده اند تا در باب سرشت انساني بيشتر بدانيم. آنها به ما گرايشهاي فطري اي را نشان مي دهند كه در طول زمان و از طريق انتخاب طبيعي به جهت مزايايشان بسط يافته اند. اين نكته اما نمي تواند عقلانيتي را كه اخلاق بخشي از آن است نفي كند |
- باور ندارم كه اخلاق به زيست شناسي قابل فروكاستن باشد. نظريه هاي زيست شناسانه مدرن به ما كمك كرده اند تا در باب سرشت انساني بيشتر بدانيم ( و ما را ناگزير كرده اند كه وجود چنين چيزي را بپذيريم) . آنها به ما گرايشهاي فطري اي را نشان مي دهند كه در طول زمان و از طريق انتخاب طبيعي به جهت مزايايشان بسط يافته اند. اين نكته اما نمي تواند عقلانيتي را كه اخلاق بخشي از آن است نفي كند. در واقع نظريه هاي علمي در جامعه زيست شناسي و روان شناسي تكاملي خودشان نتيجه همان عقلانيت به شمار مي آيند. بدين جهت آنها نمي توانند بدون آن كه خود را نفي كنند عقلانيت را به چيز ديگري فروبكاهند. كتاب " درباب اهميت اخلاق" بنا دارد بر نقش عقلانيت در مواجهه با جهان و تاثير آن بر تاملات اخلاقي ما سخن بگويد. ما همه از فرايندهاي طبيعي به وجود آمده ايم اما كاملا توسط آنها هدايت نمي شويم. ما ناگزيريم آنها را جدي بگيريم و تبيين كنيم ( بنابراين آنچه قانون طبيعي در اخلاق ناميده مي شود امر درستي است) اما اين عقلانيت كه به ما كمك مي كند آنها را تعريف كنيم رفتار ما را هدايت مي كند. بنابراين هنگامي كه من به سرشت انساني به عنوان امر بسيار مهمي توجه مي كنم اين موضوع اخلاق است و نظارت كننده بر اخلاق به حساب نمي آيد.
* آيا باور داريد كه يك ارتباط جدي ميان خداباوري و ارزشهاي اخلاقي عيني وجود دارند؟ آيا استدلال اخلاقي براي وجود خدا را معتبر مي دانيد؟
كتاب " در باب اهميت اخلاق " بدان جهت نگاشته شده كه همه مبناي مشتركي براي مباحث اخلاقي بيابند. ما همه در يك جهان زيست مي كنيم و موضوع اساسي اين است كه چرا ديگران في نفسه مهم اند؟ چرا اخلاق انساني مطرح است؟ چرا من بايد از سوي افرادي آسيب ببينم و قادر به مقابله به مثل كردن نباشم؟ |
* هم اكنون در حال كار بر روي چه طرحي هستيد؟
من خواهان نگارش كتابي در باب نسبت دين و عرصه عمومي هستم تا مبنايي فلسفي براي مواضع گوناگون در قبال دين و بخصوص موضع حقوقي آن در اروپا و امريكاي شمالي بيابم |
نظر شما