عارفان را در زندگی این جهانی غیر از دیگران مقامات و درجاتی است ویژۀ آنان، چنانکه گویی هر چند هنوز در جامههای بدنهایشانند، آنها را فرونهاده و از آنها برهنه شدهاند و روی به عالم قدس آوردهاند.ایشان را کارهایی است نهانی در میان خودشان و کارهایی است آشکار که منکران را ناخوشایند است و آنانی که آن کارها را میشناسند آنها را بزرگ میدانند»(اشارات آغاز نمط نهم)
ابنسینا اگر چه فیلسوفی مشایی است اما در برخی رسالات از شهودهایش سخن به میان میآورد، او در این رسالات میکوشد مراحل سیر و سلوک شناخت عقلی انسان دانا را در قالب رمز و استعاره بیان کند. «مهمترین این رسالات، «حیبن یقظان»، «رسالهالطیر» و «سلامان و ابسال» است. در کنار اینها قصیدۀ عینیه هم در این باب است. ابن سینا سه بخش پایانی آخرین نوشتۀ خود اشارات و تنبیهات را نیز «فیالبهجه و السعاده» و «فی مقامات العارفین» و «فی اسرار الایات» عنوان داده است. وی در این بخشها هنگامی که سخن از عارف بهمیان میآورد تعبیرات و تمثیلهای عرفانی را بهکار میبرد. او در نمط نهم اشارات میگوید: آن کس که از متاع جهان و خوشیهای آن روی برتافته است، «زاهد» نامیده میشود و آنکس که بهکار عبادات از نماز و روزه و مانند اینها بپردازد «عابد» نام دارد و آنکس که اندیشۀ خود را به سمت قدس جبروت میگرداند و همواره چشم به تابش نور حق در نهانیترین درون خویش است «عارف» نامیده میشود»
این مسأله بدیهی است که کسی درباب فیلسوف بودن و نه عارف بودن ابنسینا مجادلهای ندارد اما از آنجا که او در این مساله هم رسالاتی نگاشته به تامل در یافتههای حکیم پرداخته میشود. به بیان دیگر «اگر تصوف را یک تجربۀ باطنی و ذوقی به حساب آورم و بگوییم که صوفی کسی است که به این تجربه دست بزند و از طریق این ذوق به کشف نائل آید دشوار است که ابنسینا را از جملۀ صوفیه بهحساب آوریم.» شاید اینگونه سخن درباب ابنسینا گفتن میانهتر باشد که او «تصوف ابنسینا مردم را به زهد و اعتزال از نعیم جهان دعوت نمیکند بلکه تصوف او مذهبی است عقلی، که به انتصار ذهن و اشراق عقل و تزکیۀ نفس منتهی میشود. تا نفس مستعد دریافت فیض عقل فعال گردد. و این بهاین جهت است که ابنسینا عقاید فارابی در باب تصوف را پذیرفته است و تصوف فارابی تصوفی است بر اساس عقل استوار. تصوف فارابی صرفاً تصوف روحی نیست که برای تطهیر نفس و ترقی مدارج کمال ریاضت و مجاهده و محاربه با نفس را وجهه همت خود سازد بلکه تصوف او تصوفی است نظری و متکی بر بحث و تامل. به نظر او طهارت نفس تنها از طریق جسم و اعمال بدنی میسر نمیشود بلکه طریق آن طریق عقل و اعمال فکری است. » .
هانری کربن شرقشناس شهیر درباره ابنسینا میگوید: «ابنسینا راز تجربههای شخصی خود را در این رسالهها بیان میکند. این رسالهها بیان داستانی حقایق نظری نیستند که همیشه میتوان به زبان دیگری بیان کرد، بلکه مبین چهرههایی هستند که فاجعۀ درونی شخصی و رمزآموزی زندگی را مجسم میکنند. رمز همان اشاره و سکون است؛ سخن میگوید و خاموش است؛ هرگز نمیتوان رمز را برای همیشه توضیح داد؛ رمز تاحدی شکوفا میشود که وجدانی، آن را در برابر خود باز کند، یعنی آن را رمز استحالۀ حود قرار دهد.»
نظر شما