نظریه سه فرهنگ موقعیت هویتی کنونی ما را تابع سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی میداند. بدین معنا که اگر ما یک نگاه گذرا و اجمالی نسبت به سیر تکامل هویت و فرهنگ و شخصیت ملی جامعه ایرانی بیندازیم میتوانیم این سه مؤلفه اصلی را تشخیص بدهیم. اولین مورد، فرهنگ ملی و ایرانی ماست که بطور خاص آن را در فرهنگ و تمدن ایران باستان بهخصوص در عهد ساسانی میبینیم.
با توجه به تلفیق فرهنگ فارسی و دیانت زرتشتی و سیاستی که حکومت ساسانی در جهت تلفیق دین و دولت در پیش گرفته بود ما آن را در قالب فرهنگ ایرانشهری بهعینه میبینیم که از محصولات مهم ایران باستان بهویژه عهد ساسانی است و بدین شکل تکامل می پذیرد. این روند درنهایت وارد دوره اسلامی میشود و ما شاهد عصر نوینی در فرهنگ و تمدن ایرانی هستیم که بهطور خاص از آن به عنوان فرهنگ ایرانی- اسلامی یاد میکنیم.
از آغاز ورود اسلام به ایران ما شاهد جریان نوینی در تاریخ اندیشه و فرهنگ ایرانی هستیم که تمام هم و غمش این است که به نوعی میراث و فرهنگ ایران باستان خودش را با فرهنگ اسلامی سازش بدهد که در مقاطع مختلف و برهههای گوناگون ایران بعد از اسلام شاهد این مسئله هستیم. این امر درنهایت در عهد صفوی با پیریزی شکل جدیدی از فرهنگ ایرانی که به طور خاص در قالب مکتب تشیع در ایران شیعی متبلور میشود و به مرحله تکامل خودش دست مییابد.
در نهایت در دوره حاضر جامعه ایرانی با یک مؤلفه و عنصر فرهنگی مواجه است که در مغربزمین نضج و شکل و تکامل پذیرفته که از آن به عنوان فرهنگ مدرن غربی یاد میکنیم. به طبع جامعه ایرانی یکبار دیگر با نحله جدیدی از معرفت و فرهنگ و اندیشه روبرو میشود که خواه ناخواه بر حسب سنتهای پیشین خودش میبایست تکلیف خودش را با این فرهنگ جدید روشن میساخت که این کار در 150 سال اخیر توسط جامعه روشنفکرایرانی آغاز شده و کماکان ادامه دارد و روند تکاملی خودش را دارد طی میکند.
هویت ما در وهله اول ایرانی ، اسلامی است زیرا با توجه به شاخصههای هویتی ایرانیان که زبان و فرهنگ و آداب و رسومی است که از گذشتههای دور از ایران باستان منتقل شده و پس از اسلام هم وجود داشته مانند نوروز و زبان و ادبیات فارسی، اینها با اسلام درآمیخته و فرهنگ ایرانی اسلامی را بهوجود آورده که نظیر آن در هیچ یک از کشورهای اسلامی دیگر نیست.
با آگاهیبخشی و آموزش و تقویت بنیانهای فرهنگ اصیل و تقویت خرده فرهنگهای محلی اقوام ایرانی میتوان در دوره جهانی شدن هم درعین کثرت، وحدت داشت و این یکپارچگی ملی را که حاصل زندگی هزاران ساله اقوام ایرانی است حفظ کرد.
به هر حال کشور ما قبل از اینکه اسلام در آن بیاید یک تاریخ 5000ساله داشته است که در حال حاضر که 1400سال از ورود اسلام به ایران گذشته بسیاری از ارزشهای اسلامی وارد کشور و فرهنگ ما شده و با فرهنگ ما ترکیب و ادغام شدهاند
فرهنگ غرب هم از حدود قرن دوم و سوم قمری از طریق ترجمههای یونانی وارد ایران شد و در یک توقف هزار ساله در صد سال اخیر دوباره عناصرش به دلیل ارتباطاتی که با آن داریم به کشور ما وارد شد و میشود. البته این دوره جدید یک فضا و معیار و نگرشهای تازهای دارد همانطور هم که در غرب هم خود این ارزشها جدید است.
آشنایی ایرانیان با مغربزمین به دوره ساسانیها میرسد که در این دوره ما با فلسفه یونانی آشنا شدیم و بعد هم فرهنگ عربی آمد. تقریباً در قرون دوم و سوم قمری ما با ترجمههای عربی فلاسفه یونانی آشنا شدیم و فرهنگ امروزی ما ترکیبی ازاین سه فرهنگ است.
این سه مؤلفه محور اساسی شکل گیری هویت ایرانی است که به شکل گیری تاریخ و آمیزش افقهای این سه فرهنگ برمی گردد.
در مجموع نگاه و جهان بینی و مجموعه آداب و عادات و رسوم و بطور کلی ماحصل فرهنگ را در زمان حاضر به وجود می آورد یعنی فرهنگ معاصر ترکیبی از همین سه افق است.
درباره هویت کنونی ما دو نظریه وجود دارد . یکی این است که دین در آن تعیین کننده است یعنی هویت ایرانی بعد از ورود اسلام همیشه تحت تأثیر اندیشه اسلامی بوده نه به معنی چیرگی محض بلکه هویت ایرانی ما همیشه در پرتو دین اسلام و مذهب بوده است.
دیدگاه دوم می گوید باید چند عنصر مهم را درباره هویت ایرانی جستجو کنیم. یکی ایران و اسلام است و یکی هم عناصر عقلی که عمدتاً مربوط به مغرب زمین است، حالا از دوره پیشتر، عناصر یونانی، بعد اسکندرانی، بعد نوافلاطونی در دوره جدید هم مغرب زمین به معنای عام را لحاظ می کنیم. بنابراین در دیدگاه دوم هویت ایرانی ممزوج از سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی است.
دیدگاه دوم، دیدگاه جامعی نیست زیرا فرهنگ هیچ جامعهای مصون از رابطه و مراوده با دیگر فرهنگها نیست. یعنی اینگونه نیست که اگر عناصر شرقی در مغرب زمین وجود دارد فرهنگ آنها بر اساس این عناصر شکل گرفته باشد. هیچ تردیدی نیست که عناصر فرهنگ غربی و مطالعه متفکرین آن و دیدگاههای آنها در جامعه ما وجود دارد ولی آنها تعیین کننده هویت ما نیستند.
در دیدگاه دوم میان حضور عناصر یک تمدن و نقش تعیین کنندگی آن دچار اشتباه شدهایم. در گام اول آنچه در هویت ایرانی مؤثر است ایران و زبان فارسی است و بعد از آن مذهب و دین است، برای اینکه دین تنها در ایران وجود ندارد لذا ما نمی توانیم بگوییم تنها عنصر تشکیل دهنده هویت ایرانی دین است. بنابراین فرهنگ ایران از دو بنیاد زبان و اندیشه ایرانی و اندیشه دینی و اسلام تشکیل شده است درعین حال فرهنگ امروز ایران هم از شرق و هم از غرب متأثر است.
ما بعد از مشروطه دارای این سه فرهنگ هستیم که فرهنگ ایران باستان ما در بخشی در فرهنگ و ادبیات ملی ما تجلی دارد که فردوسی سرآمد آن است. دیگری در فرهنگ اجتماعی و مردمی ما جریان دارد مثل عیدهای ملی ما که هنوز هم زنده هستند.
ولی فرهنگ اسلامی ما بعد از استقلال ایران از دوره سامانی به بعد ظهور کرد و فرهنگ ایرانی را با آمیزهای از ارزشهای مسلم اسلامی، هویت تازهای بخشید. فرهنگ دینی و تربیتی ما با محتوای ایرانی رنگآمیزی شد و مظهر آن نظامی گنجوی، مولوی، حافظ، سعدی و شعرای بعدی است. دیگری اعیاد مذهبی ماست که در جامعه حضوری پر رنگ دارند و مردم به آنها بها میدهند مثل عید قربان، عید فطر و عیدغدیر و اعیاد دیگر شیعه مانند میلاد ائمه، که در اسمها و تربیتهای ایرانی نمود دارند.
ولی فرهنگ غربی از دو راه در جامعه ما رواج پیدا کرد. یکی فرهنگ دانشگاهی بود، یعنی فضای دانشگاهی ما استادان و دانشجویان را با فرهنگ غرب آشنا ساخت که بیشتر از طریق ترجمه این امر صورت گرفت. دومین راه نفوذ فرهنگ غربی از راه مدرنیسم نظامی و از زمان رضاشاه به بعد بود که همان کشف حجاب و مدهای غربی بود و چون به زور بود در جامعه جا نیفتاد.
در دوره انقلاب اسلامی هم با آنکه انقلاب به فرهنگ اسلامی تأکید داشت اما فرهنگ غربی از طریق لیبرالیسم و مارکسیسم در دو شاخه انقلابی نمود داشت. از یکسو سوسیالیستهای مسلمان که آمیزهای از جریان سوسیالیستی و مارکسیستی با آموزههای اسلامی بود مطرح شدند که این مسئله در اندیشههای دکتر شریعتی تجلی داشت. ازسویی دیگر فرهنگ لیبرالی درجناح لیبرال جامعه که نهضت آزادی و مشارکت نمونه آن است.
نظر شما