به گزارش خبرنگار مهر، دکتر محمدعلی مبینی سخنران سوم نشست چیستی باور بود که امروز چهارشنبه 12 خردادماه در محل پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی درباره "ارادی یا غیرارادی بودن باور" سخن گفت.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قم با تأکید بر این نکته که بحث درباره چیستی باور اساساً بحثی وجودشناختی است نه معرفت شناختی سخنانش را آغاز کرد: ارتباطی که بحث باور با بحث توجیه دارد سبب شده است که معرفتشناسان هم به این موضوع بپردازند. وقتی گفته میشود باور گاهی قضیه مورد باور یا حالت روانی که انسان نسبت به یک قضیه پیدا میکند مورد نظر است. در معرفتشناسی باور وقتی بحث درباره توجیه است تعدادی از معرفتشناسان مفهومی وظیفهشناختی از آن را ارایه میکنند. موجه بودن چیزی به این معناست که آن چیز قابل سرزنش نیست هرچند برخی مخالف این نظرند. در واقع اصل بحث به این جا برمیگردد که آیا اراده تحت اختیار انسان است یا نه.
مبینی با اشاره به اینکه فیلسوفان مختلف نظرات مختلفی در این باره دارند، کوشید به نظر ویلیام آلستون و دلیل وی بر این که باور تحت اراده ما نیست بپردازد.
وی تصریح کرد: وقتی از فلسفه تحلیلی حرف میزنم منظورم آن معنایی است که فیلسوفان تحلیلی معاصر مثل هیلاری پاتنم به کار میبرند. یعنی فیلسوفانی که روش استدلالی را در پیش میگیرند در مقابل فلسفه قاره ای که این روش نمیپذیرند.
این پژوهشگر فلسفه با تکید بر اینکه آلستون از جمله همین فیلسوفان تحلیلی است سخنانش را پی گرفت: آلستون ابتدا میگوید دلیل من بر اینکه باور تحت اراده انسان نیست دلیلی تجربی است. به زعم وی میان اینکه ما میخواهیم باوری معین و خاص پیدا کنیم یا نه باید فرق گذاشت.
مبینی در ادامه به چهار معنا برای ارادی بودن باور از نظر آلستون اشاره کرد و آنها را چنین برشمرد: برخی افعال ارادیاند یعنی میتوان آنها را فعل پایه دانست. مثل حرکت دادن دست. در دسته دوم اراده ما با واسطه صورت میگیرد مثل حرکت دادن خودکار که ارادی است اما به واسطه یک عمل دیگر که حرکت دست است انجام میشود.
وی تصریح کرد: این افعال خود بر دو دستهاند یکی افعالی هستند که فوری انجام میشوند مثل حرکت دادن قلم و دوم اعمالی ارادی هستند که فوری انجام نمیشوند مثل کاهش وزن.
مبینی خاطرنشان کرد: آلستون با توجه به این نکات درباره ارادی بودن افعال معتقد است که باور ارادی نیست. هرچند وی میپذیرد که میزانی از کنترل ارادی باور در درازمدت امکان پذیر است.
این پژوهشگر فلسفه به معنای چهارمی از ارادی بودن از نظر آلستون پرداخت و گفت: در تاثیرگذاری ارادی غیرمستقیم میتوان به مثال کاهش یا افزایش وزن اشاره کرد. ما گاهی اراده نمیکنیم که وزنمان افزایش پیدا کند ولی عملاً کارهایی در زندگی انجام میدهیم که سبب افزایش وزن میشود. بنابراین درست است که ما اراده نکردهایم که وزنمان افزایش پیدا کند اما در واقع اعمالی انجام داده ایم که در آنها صاحب اراده بودهایم. البته از نظر آلستون این نوع تاثیرگذاریها معقول و قابل توجه است.
مبینی در ادامه از اعمال ارادیای سخن گفت که بر باورها تاثیرگذارند: در یک دسته اعمالی هستند که در حوزه خاصی موجب باورهای خاصی میشوند و در دسته دوم اعمالی هستند که ما میتوانیم در شیوههای باورسازی خود اعمال کنیم مثل حساسیت به حرفها و شایعاتی که میشنویم.
وی سپس به بیان چند نکته انتقادی درباره نظریات آلستون پرداخت و گفت: به نظر میرسد آلستون به بحث کنترل ارادی داشتن در درازمدت خیلی بها نمیدهد. در معرفتشناسی معمولاً باور را درجهپذیر میدانند. وقتی ما در مقابل قضایایی قرار میگیریم گاهی صدق آنها برای ما آشکارند که همان باورهای یقینی محسوب میشوند. در باور ظنی ما احتمال صدق میدهیم اما اگر نه در حد ظن، احتمال صدق بدهیم آن باور باوری ضعیف خواهد بود.
با این اوصاف به نظر میرسد که میتوان با باور ظنی و باور ضعیف به طور ارادی مواجه شد و تصمیم گرفت که چه باوری داشت یا نداشت.
مبینی سپس با مرور برخی از نظریات اندیشمندان معاصر در باره ذهن (MIND) و شناخت به موضوع تمایز میان باور و پذیرش پرداخت و گفت: اگر به این تمایز دقت شود بسیاری از مسایل حل خواهد شد. فیلسوفان علم بسیاری با استفاده از این تمایز در دو دهه اخیر مباحث خود را مطرح کردند.
وی سپس به نظریات جاناتان کوهن اشاره کرد و افزود: وی باور را یک احساس بالقوه میداند. باور از نظر وی یک حالت غیرارادی است که در انسان اتفاق میافتد. اما پذیرش یک امر ارادی است.
مبینی سپس با اشاره به نکتهای که مورد اختلاف جاناتان کوهن و آلستون است سخنان خود را پی گرفت: اینکه آیا باور و پذیرش با هم قابل جمع هستند یا نه مورد اختلاف این دو است. کوهن میگوید ما معمولاً باورهایی را که داریم میپذیریم اما آلستون معتقد است این حرف بیمعنی است که من باوری داشته باشم و بعد بگویم آن را میپذیرم یا نمیپذیریم در واقع نگاه غیرارادی آلستون در این بحث وی مؤثر است.
این پژوهشگر فلسفه در پایان خاطرنشان کرد: ما معمولاً به عوامل غیرمعرفتی مثل عواطف و احساسات نگرش منفی داریم. بسیاری از فیلسوفان هم نسبت به این امر رویکرد منفی دارند اما در دوران اخیر و در معرفتشناسی معاصر این بحث شکل گرفته است که عواطف میتوانند نقش مثبتی هم روی باورهای ما داشته باشند.
نظر شما