داريوش فرهنگ جزو آن دسته از كارگردان هاي عرصه سينما و تلويزيون كشور است كه در ساخت آثارش توجه زيادي به تصوير كردن جزييات نشان مي دهد. يعني او تصويري كه از خانواده يا ساير شخصيت هاي داستانهايش ارايه مي كند، بسيار شيك، مرتب، اتو كشيده و حتي جذاب هستند. اين در شرايطي است كه حتي امكان دارد، بسياري از شخصيت هاي داستاني خود را از ميان طبقه مرفه جامعه انتخاب كند و در عين حال اصرار بسيار زيادي به خرج مي دهد تا كاركترهاي آثارش بسيار مرتب و منظم جلوي دوربين ظاهر شوند.
اين مطلب هر چند كه به خودي خود يك نقيصه براي فيلم ( يا به خصوص سريال ) به شمار نمي آيد، اما چند مشكل براي اثر ايجاد مي كند. نخست اين كه فضاي اثر با تصنع آميخته مي شود. زيرا وقتي همه چيز بيش از اندازه مرتب و سرجاي خودش باشد، بدون ترديد مخاطب را از ساختگي بودن فضا آگاه مي سازد و او را از آميختن با اثر باز مي دارد. به عبارت ساده تر ، مخاطب تلويزيوني دوست دارد با احساس حس همذات پنداري در خود به تماشاي قهرمان هاي قصه هاي بنشيند كه توان باورشان را هم داشته باشد. وقتي بيننده به اين آگاهي مي رسد كه آنچه در پيش چشمان او تصوير مي شود، يك قصه ساختگي است، ديگر افكار و اعمال شخصيت ها را نمي پذيرد و ارتباطش با اثر قطع مي شود. ديالوگ هاي رد و بدل شده بين بازيگران، رفتار بسيار عجيب پدر و مادر مهشيد و طرز برخورد مهشيد با نامزدش حتي وقتي به عقد او درمي آيد، از نمونه هاي ساختگي بودن فضا به شمار مي رود.
از طرف ديگر، تعداد افرادي كه در جامعه ما از خانه اي بزرگ و ويلايي و ماشين هاي آخرين سيستم بهره مند هستند، بسيار اندك و انگشت شمار است و بر اساس آماري كه وجود دارد تنها حدود 20 درصد افراد جامعه چنين امكاناتي را در اختيار دارند. وجود اين دو عامل ( ساختگي بودن فضا و تصوير افراد متمول ) باعث مي شود تا سطح بسيار وسيعي از مخاطبان تلويزيون نتوانند با قصه ارتباط لازم را برقرار كنند و ذهن بيننده از آن جدا مي شود.
بايد اين نكته را به خاطر داشت، بيننده اي كه پاي تماشاي سريال هاي سرگرم كننده تلويزيون مي نشيند، بيش از هر چيز در پي به دست آوردن لحظاتي شاد و البته آرام در كنارخانوده است تا هم از تماشاي مجموعه مورد نظرش لذت برد و هم شرايطي فراهم شود تا با آمادگي ذهني بيشتري براي كار فردا آماده باشد. يعني كارگردان هاي تلويزيوني بايد در نظر داشته باشند با چه گروه يا گروه هايي از جامعه مي خواهد ارتباط برقرار كنند و سپس در برنامه خود مضاميني را بگنجانند كه همان طيف از اجتماع را تحت پوشش قرار بدهد. البته اين مسئله به مفهوم توليد يك گونه خاص از آثار تصويري نيست. بلكه در كنار ايجاد تنوع با توجه به استفاده از مضامين گسترده اجتماعي، بايد به اين مسئله توجه داشت كه بيننده تلويزيون در ساعات پاياني شب در پي به دست آوردن فضايي براي تخليه ذهني خود است. هر چند كه آموزش ضمني و تلنگر زدن به مخاطب يكي از اهداف توليد برنامه هاي تلويزيوني به شمار مي رود، اما به هر حال وجه سرگرم كنندگي و فراگير بودن اثر نبايد فراموش شود.
مجموعه تلويزيوني " طلسم شدگان " اثري است كه به نظر مي رسد سراغ نشان دادن برخي روابط پنهان در خانواده هايي رفته است كه پول و تجارت حرف اول را در آنها مي زند. خانواده هايي كه روابط زن و شوهر بر اساس مسايل كاري و حقوقي شكل مي گيرد؛ تا اين كه اساس روابط را مسايل انساني تشكيل بدهد و بر پايه مهر و محبت و عشق و عطوفت قرار گرفته باشد. براي فهم بيشتر موضوع بهتر است نگاهي به داستان مجموعه بياندازيم.
داستان اين مجموعه تلويزيوني درباره دختري به نام مهشيد است كه در آستانه فارغ شدن از تحصيل خود در دانشگاه، با جواني به نام نيما آشنا مي شود. جوان به خواستگاري دختر مي آيد، اما مادر موافق و پدر مهشيد مخالف است. اما اختلاف نظر ميان والدين اين دختر آنقدر ريشه دار و عميق است كه اين مساله باعث حادتر شدن شرايط مي شود و زندگي مهشيد را به شدت تحت تاثير قرار مي دهد و ... .
اختلاف در خانواده و ميان همسران مسئله اي عمومي به شمار مي رود كه اتفاقا" در شرايط كنوني جامعه كه پديده طلاق به عنوان يك مشكل به خصوص در ميان قشر جوان مطرح شده است، مي تواند راهگشا و فراگير باشد. اما موضوعي كه داريوش فرهنگ دراين سريال به آن مي پردازد، آنقدر محدود است كه تنها بخش كوچكي از جامعه را در بر مي گيرد. مهمتر اين كه، داستان يك فيلم يا سريال بايد شرايط متفاوتي از زندگي عادي و روزمره جامعه را در بر بگيرد تا بتواند براي بيننده تازگي و جذابيت داشته باشد. اما حقيقت اين است كه اگر موضوعي با جريان عمومي زندگي همخواني نداشته باشد، بدون ترديد باعث ايجاد دافعه در مخاطب مي شود.
سريال " طلسم شدگان " داستاني دارد كه كم و بيش به همين صورت ارايه شده و كمتر به ذهن نزديك است. دشمني آشكار زن و شوهر به خاطر مسايل مالي، بي توجهي پدر مهشيد نسبت به آينده و ازدواج دخترش، همزيستي اجباري مادر مهشيد با همسر دوم شوهرش و ... از مواردي است كه در داستان چندان منطقي ارايه نمي شود و ارتباط بيننده با اثر را ميسر نمي سازد.
اما نكته اي كه بيش از همه در اين سريال آزار دهنده به نظر مي رسد، سردي آن و عدم ايجاد حس و انرژي لازم در مخاطب است. به ديگر سخن، با آن كه داريوش فرهنگ از حرفه اي ترين عوامل موجود استفاده كرده است و به جهت برخورداري از سابقه بازيگري شرايط خوبي را در زمينه بازي گرفتن از نقش پردازانش به وجود آورده، اما سريال فاقد هر گونه انتقال حس به بيننده است. به عبارت ديگر، نقاط عطف و اوج و فرود داستان به هيچ وجه باعث ايجاد تحرك در ذهن مخاطب نمي شود و نمي تواند بيننده را با خود همراه سازد.
نداشتن حس در اين اثر را مي توان در عوامل متعددي جستجو كرد. نخست اين كه ريتم داستان از سرعت لازم برخوردار نيست و با افت و خيزهايي كه در مراحل مختلف پيدا مي كند و جاي آن كه تنوع تصويري و حركتي به وجود بياورد، باعث خستگي ذهن مي شود. ديگر اين كه، كارگردان اين سريال همواره انتخاب درستي از بازيگران خود دارد. اما متاسفانه شيوه درستي را براي بازي گرفتن از اين نقش پردازان حرفه اي به كار نمي گيرد و كمتر بازيگري را مي توان سراغ گرفت كه در كارهاي داريوش فرهنگ اثري به ياد ماندني، متفاوت و قابل توجه از خود به جا گذاشته باشد. نكته ديگر اين كه، معمولا در آثار داريوش فرهنگ هيچ ويژگي قابل توجه يا منحصر به فرد از ويژگي هاي مختلف تصوير يا صدا را نمي توان سراغ گرفت. يعني حركات دوربين، جلوه هاي ويژه بصري يا كامپيوتري، موسيقي فوق العاده يا عواملي از اين دست، در آثار اين كارگردان همواره در حد متوسط و معمولي باقي مانده است.
در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه كارگردان هاي با تجربه اي مانند فرهنگ بهتر است از يك مشاور استفاده كنند كه از خلاقيت لازم برخوردار باشد و بتواند او را در راه افزايش و ارتقاي كيفي اثرش كمك كند.
نظر شما