به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب "هستیشناسی معرفت" تألیف عبدالحسین خسروپناه و حسن پناهیآزاد که به تازگی از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شده است، با حضور مؤلفان کتاب و نیز دکتر سید حسن حسینی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و دکتر بیوک علیزاده، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق در محل خبرگزاری مهر برگزار شد.
عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف در آغاز سخنان خود گفت: مؤلف کتاب "هستیشناسی معرفت" بسیار تأکید کرده است که چند حوزه باید از هم جدا شوند. نخست اینکه حوزه فلسفه اولی یا حکمت الهی از حوزه هستیشناسی معرفت و نیز از حوزه معرفتشناسی جدا دانسته شده است. به نظر من این اشکالی جدی دارد چرا که اولاً اگر تعریف فلسفه را این بگیریم که موضوعش وجود بما هو وجود است، آنگاه اشتباهی در این کتاب صورت گرفته است و آن این است که این وجود، "وجود مطلق" شمرده شده در حالی که به قول مرحوم حائری موضوع فلسفه را باید "مطلق وجود" در نظر گرفت تا فقط شامل وجود ذهنی نشود.
وی افزود: اگر وجود بما هو وجود مخصوصاً با توجه به نظام صدرایی در نظر گرفته شود که علم را از عوارض ذاتی وجود در نظر گرفته است، آنگاه مسایل مربوط به علم و معرفت یکی از مسایل فلسفه اولی است و رقیب یا قسیم آن نیست. یعنی همان طور که راجع به مسایلی چون وحدت و کثرت، قوه و فعل و علت و معلول صحبت میشود به همان اندازه و با همان ارزش هم باید راجع به مسایل علم و عالم و معلوم سخن گفت. مخصوصاً اگر صدرایی باشید که علم از عوارض ذاتی وجود دانسته میشود، آنگاه مسایل مربوط به علم و معرفت جزء مسایل فلسفه خواهد بود، نه اینکه علم و معرفت موضوع علم دیگری را تشکیل دهد.
حسینی ادامه داد: تفکیک دوم ایشان هم خالی از اشکال نیست که حوزه معرفتشناسی را از حوزه هستیشناسی معرفت، با پیشزمینههایی که در فلسفههای اسلامی و فلسفههای اولی داریم، جدا میکنند. مباحث مرتبط با حکایتگری، مطابقت، توجیه، صدق، باور و کذب کاملاً وارداتی است و بنابراین اگر ما بخواهیم این مباحث را با مباحث فلسفه اسلامی تطبیق دهیم جای تأمل دارد.
وی در ادامه با اشاره به مسئله رئالیسم یادآور شد: به نظر من مؤلف باید بیشتر به این موضوع هم توجه میکرد. مرحوم علامه طباطبایی میگوید که ما در فلسفه اسلامی با سه نوع رئالیسم مواجهیم، یکی اینکه من به عنوان فاعل شناسا هستم و دوم اینکه دیگرانی هم هستند که تا اینجا را میتوان به عنوان پیش فرض در نظر گرفت اما قسمت سوم که در آن از امکان معرفت به وجود، آن هم به معنای کلی آن، سخن گفته میشود، یعنی نوعی رئالیسم معرفتشناختی، جای تردید دارد و بهتر آن بود که دراین کتاب به این مطلب هم اشاره میشد که ما چگونه قائل به نوعی رئالیسم معرفتشناختی هستیم.
این پژوهشگر فلسفه علم خاطرنشان کرد: نکته دیگر این است مؤلف این کتاب میگوید در فلسفه غربی مباحث مربوط به هویت معرفت یعنی مباحث مربوط به هستیشناسی معرفت لاغر و ضعیف است در حالی که در فلسفه اسلامی هر دو جنبه هستیشناسی معرفت و معرفتشناسی قوی است. من فکر میکنم این طور نباشد. به خصوص در دهههای اخیر مباحث زیادی خارج از بحث معرفتشناسی که شامل نظریههای توجیه و صدق و... است طرح شده که میتوان به علومی مثل فلسفه هوش یا هوش مصنوعی، علوم شناختی و نظریههایی مثل Emergenceاشاره کرد. از طرف دیگر من فکر نمیکنم در فلسفه اسلامی هم این دو جنبه با قوت و غنایی تام و تمام وجود داشته باشند. به عنوان مثال مباحثی مثل صدق و کذب یا مباحث مربوط به حکایتگری و نظریه مطابقت در فلسفه اسلامی چندان چشمگیر نیست و بنابراین نه میتوان گفت در فلسفه غرب این مباحث خیلی ضعیف است و نه در فلسفه اسلامی این مباحث کاملاً قوی است.
حسینی در ادامه به سؤالهایی جدی اشاره کرد که در این کتاب طرح نشدهاند: به عنوان مثال در این کتاب بحثی راجع به نفس ناطقه آمده است و در آن درباره علم، عالم و معلوم و اتحاد آنها سخن گفته شده است. از طرف دیگر مؤلف علم را از عوارض وجود قلمداد میکند. با این اوصاف مؤلف باید به این سؤال پاسخ دهد که تکلیف دیگر موجودات و علم آنها چه میشود؟ اگر فقط انسان و نفس ناطقه انسان مورد نظر باشد، سخن گفتن از اینکه علم از عوارض وجود است، در حد یک تعارف خواهد بود. در حالی که اگر واقعاً علم از عوارض وجود دانسته شود، آنگاه بیاناتی مثل اینکه علم، صدور از نفس یا فعل نفس است، در مورد انسان قابل فهم خواهد بود، اما در مورد غیرانسان چه میتوان گفت؟ مثلاً آیا از یک سنگ که نفس جمادی دارد هم علم صادر میشود یا نه؟ این موضوع درباره موجودات بالاتر از انسان و خود انسان قابل فهم است اما برای سایر موجودات این موضوع قابل فهم نیست و باید این مسئله روشن شود.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف سپس به موضوع علم حضوری و علم حصولی پرداخت و گفت: مؤلفان در این کتاب به سرعت از این بحث عبور کرده است. علم از نظر مؤلفان این کتاب و بنا بر نظر ملاصدرا فقط علم حضوری است در حالی که تمام مناقشات بر سر علم حصولی و تصدیق گزارهها، صدق و کذب و نحوه به دست آوردن آنهاست. نکته دیگری هم که لازم است توسط مؤلفان این کتاب روشن شود، این است که بالاخره آنها ملاصدرا را حسگرا میدانند یا عقلگرا؟
نظر شما