کام ِ مراد؛ که بر نیامد از یک ترجمه، گفتم مگر به یکی دیگر شیرین کنم. از آن پیشتر که چشمم به جمال ِترجمه آقای جمادی روشن شود به گوشم رسیده بود که پانزده – شانزده نفر وجود و زمان را در دست ترجمه دارند.
بُوَد آیا کز آن میان دو- سه ترجمه چنان در آید که از روی حق انصاف توان داد که میان اصل آلمانی این کتاب و ترجمههای فارسی آن همان نسبت است که میان اصل ِ فرانسوی شازده کوچولوی ِ آنتوان دو سن تگزوپری و ترجمههای ِفارسی این کتاب؟ چشمم آب نمیخورد. چرا که نه آلمانی فرانسوی است و نه این کتاب از دست آن کتاب است. وانگهی گمان نمیرود که کسانی به ترجمه وجود و زمان میان بسته باشند که کارشان را از کارهای ِ استادان بزرگی هم چون زنده یادان محمد قاضی و احمد شاملو و استاد ابوالحسن نجفی قیاس بتوان گرفت.
به نزدیک ِ من ترجمه محمد قاضی از دنکیشوت مصداقی واقعی و نموداری راستین است از هم سنگی ِ دو شاهکار: اصل ِ متن و ترجمه آن. ترجمه شاملو نیز از دن ِ آرام چنین است، چنان که ترجمه استاد ابوالحسن نجفی از خانوادهی تیبو نیز.
در موردِ امکان هم سنگی ِ Sein und Zeit و ترجمهای از آن به فارسی چه می توان گفت ؟ کدام امکان؟ ذاتی؟ یا وقوعی؟ پیداست که آنچه محل ِ نزاع میتواند بود امکان وقوعی است. در امکان ذاتی بحث و خلاف نیست. به امکان وقوعی ترجمهای از این کتاب به فارسی، ظاهراً، طمع نمیتوان بست. من دست مترجمی را میبوسم که ترجمهاش از غلط هایِ فاحش و خطاهای حیرت آور مالامال نباشد. تا ترجمه آقای جمادی را از پوشش پلاستیکی ضخیم و محکمی که ناشر به دورش بسته در نیاورده بودم از رضایتبخشی ِ ترجمه نومید نبودم.
پوشش ِ کتاب حجاب ِ جلدِ اعلا و کاغذِ مرغوب و قیمت ِ نامناسب(1) اما متناسب با چاپ و جلد و کاغذ وبازارِ عرضه و تقاضای ِ کتاب - نمی شد. در تضاعیف مقدمه مفصل و ممتعی که چند سال پیش همین مترجم بر ترجمهاش (1381) از هایدگر و سیاست (نوشتۀ میگل د بیتسگی) نوشته بود اسم کتاب را همه جا (از جمله در پشت جلد) وجود [نه هستی] و زمان دیده بودم.
از نکتههای درست و ظریفی که در همان مقدمه به آن اشاره کردهاند آن است که: "...در انتخاب معادلها اصراری بر پارسی بودن واژهها نبوده است. زیرا در بسیاری از موارد قابلیت کلمات عربی به مراتب بالاتر و حتی نتیجه نیز برای فارسیزبانان مأنوستر است. ثانیاً این معادلها از نظر مترجم به هیچ وجه قطعی و بی چون و چرا نیست، به عنوان مثال: مترجم بر این امر واقف است که بسیاری از مترجمان Sein (آلمانی) یا Being (انگلیسی به معنای اسم مصدری) و être (فرانسوی) و ειναι (یونانی) یا به حروف لاتینی einai را به هستی و existence (انگلیسی و فرانسوی) و Existenz (آلمانی) و υπαρχειν (یونانی) یا به حروف لاتینی huparkhein و یا به حروف فارسی هوپارخین (یونانی) را به وجود ترجمه کردهاند.
چه بسا توجیهات و توضیحات این اساتید درست و بجا باشد [و به دلیلی که آقای جمادی، درست و بجا، آوردهاند و با توجه به شواهدی که به عنوان مثال در حاشیه صفحه بعد نقل کردهاند اصلاً درست و بجا نیست]، اما من از سنت فلاسفه اسلامی که اغلب ایرانی بودهاند پیروی کرده [بارک الله، احسنت] و وجود و هستی را به تقریب معادل گرفتهام و به همین ترتیب گاه در برابر Seiend (آلمانی) یا being (انگلیسی) به جای کلمات نامأنوسی چون هستنده و هستومند کلمه "موجود را قرار دادهام" (د بیتسگی، 11) [تأکیدها و معترضهها همه از ماست].
درست فرمودهاند که در آثار بزرگانی همچون ابنسینا، شیخ محمود شبستری، نظامی، سعدی، مولوی و حافظ (و در زبان محاوره مردم فارسی زبان) میان "وجود و هستی" (هم چنان که میان "عدم و نیستی") فرق و امتیازی تشخیص نمیتوان داد و هیچ کدام را مفید معنایی قریب به معنای Existenz در عرف و اصطلاح کی یر کگورد و هایدگر نمیتوان گرفت و بدین ترتیب مینماید که ترجیح "هستی" بر "وجود" در ترجمه لفظ آلمانی Sein اگر بلامرجح نباشد جز این موجبی نمیتواند داشت که ما فارسیزبانان تا دلیلی مقنع نداشته باشیم باید واژه فارسی را بر لفظ عربی مترادف المعنی برتری دهیم.
نمیدانم آیا بدین دلیل بوده است که آقای جمادی "هستی و زمان" را بر "وجود و زمان" اختیار کردهاند یا از روی دموکراتمنشی نخواستهاند بی موجبی معقول با رأی و یا سلیقه اکثر قلم بدستان از در مخالفت در آیند. البته در مقدمه مترجم (ص50) فاش گفتهاند (و، ظاهراً، نه همان از این گفته که از تمامت ترجمه خود دلشادند) "در واقع، من در کارِ معادلگذاری برای هر واژه حسابی جداگانه باز کردهام و تنها دلیل را هم در این کار، خود متن و معنای درون متنی واژهها بوده است. به همین دلیل به جای "وجود"، "هستی" و به جای "موجود"، "هستنده" و به جای "انتیک"، "هستومندی" وبه جای "انتولوژیک"، "هستی شناختی" یا "هستیشناسانه" را نهادهام. کوشیدهام به متن گوش بسپرم و با متن حرف بزنم تا متن نیز به من پاسخ دهد.
به بیانی دیگر، گوش خود را بدهکار بیرون از متن نکردهام. در مواردی که معادلهای قبلاً وضع شده را به کار بردهام، این کار تنها از آن رو بوده که متن آن را تأیید کرده است. با این همه، مطمئن نیستم که کاملاً موفق و بری از خطا بوده باشم. ترجمه عاری از خطا و کامل اگر نگوییم محال، بسی نادر است."
نگفتم به ترجمه خود دلشادند؟ "مطمئن نیستم" یعنی: "اطمینانم به کاملاً (= بدون اندک تقریب و مسامحه) موفق و بری از خطا بودنم" نه چندان است که یقینم به درستی ِ صد در صدِ ترجمهام هم چون یقین ِ دکارت به "cogito ergo sum"ش (= میاندیشم پس هستمش) حتی به فرض ِ وجودِ یک "malum magnum" (= شر [یا شیطان] بزرگ) نیز خالی از خلل باشد. اگر "ترجمه عاری از خطا و کامل"- حتی وقتی که پای ترجمه متون ریاضی به میان میآید - النادر کالمعدوم نبود چه بسا ادعا میکردند که برقلم ِ ترجمهشان هیچ خطایی نرفته است.
کاش به همان راحتی که آقای جمادی به یک متن آلمانی "گوش میسپارند" و با متن "حرف" میزنند و از آن "پاسخ" میگیرند من میتوانستم با نوشته و ترجمه فارسی ِ ایشان سخن بگویم و بپرسم چگونه متن آلمانی به ایشان، به زبان فارسی، پاسخ داده است که به جای "وجود"، "هستی" باید گفت و به جای "موجود"، "هستنده".
چه طور تا وقتی که به گفتههای نظامی و مولوی و حافظ وقعی مینهادند "وجود" را که لفظی عربی است دست کم در بحث فلسفی "مأنوستر" از واژه پارسی ِ "هستی" میپنداشتند و "هستنده" و "هستومند" را "نامأنوس" میانگاشتند، اکنون، که دیگر"گوششان را بدهکار بیرون از متن نمیکنند" از متن آلمانی کاربردِ بجای ِ واژههای فارسی را یاد گرفتهاند.
ببینیم گوششان تا کجا به گفته خودشان "بدهکارِ" (و به تعبیر مولوی "مشتری ِ") زبان متن است. متن ِ نیم نوشته نامش "Sein und Zeit" است. Zeit und Sein نام بخشی است نانوشته از متن – بخشی کز آن جز نام از متن نمیتوان شنید. قلم متن چون بدین بخش رسیده برخود شکافته است. از متن میتوان شنید که Sein را به Zeit و Zeit را به Sein تعلقی هست. زبان متن این تعلق را با حرف ِ عطف ِ "und" به جلوه میآورد.
آلمانی زبانی که فارسی نداند – حتی اگر خود هایدگر یا هایدگرتر از هایدگر هم باشد – نمیداند که به فارسی به جای "und" میگویند "و" و به جای "Zeit" میگویند "زمان". اما به جای ِ "Sein" هم "هستی" میگویند و هم "وجود". برای آن که یکی از این دو تعبیر را بر یکی دیگر اختیار کنیم باید از متن بپرسیم که چه نسبت است Seinرا به زمان (فرض و بنا بر آن بگذاریم که در ترجمه "Zeit" به "زمان" جای شک و شبهه نیست).
بیان حقیقتِ این ربط و نسبت اگر در حوصله زبان Sein und Zeit میبود کتاب ناتمام نمیماند. اگر به پیشدرآمدِ متن گوش بسپاریم میشنویم که فرود میآید به این گوشه که زمان "افق ِهر نحوی از انحای فهمِِ" Sein است. بدین معنی که آن چه هرکس از Sein فهم میکند مبتنی است بر معنای زمان نزد ِ آن کس. پس این نکته را میتوانیم مسلم و ختم شده بگیریم که به نزدیک مایی هست.
این تعلق یا ربط و نسبت به هایدگر Sein را به زمان تعلقی (تعلق زمان، چنان که هست، از واژه "هستی" به دید نمیآید. چرا که "هست" و"هستی" ربط و نسبت به زمان حال یا اکنون را افاده میکند اما به گذشته و آینده را نه. این نکته را از متن ِ آلمانی نمیتوان آموخت، از زبان فارسی میتوان که در آن "...بود" به گذشته (که دیگر نیست) تعلق میگیرد، "...هست" (یا ...هنوز هست) به اکنون و "... خواهد بود" به آینده (که هنوز نیست). درفارسی مقابل ِ (، نقیض ِ) "هست"، "نیست" است و مقابل ِ "هستی"، "نیستی". اگر قبول داریم که لسانالغیب فارسی شاعری بزرگ است که به نام حافظ میشناسیمش از او به گوش ِ هوش نخست این بیت را بشنویم که:
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
سپس تمامت غزلها را با این مطلعها:
گوهر مخزن اسرار همان است که بود حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
کس نیست که افتاده آن زلف دو تا نیست در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
جز آستان توام در جهان پناهی نیست سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
تأئیدِ نظر و مزیدِ یقین و اطمینانِ خاطر را به تعلقِ معنایِ واژه هست (و هستی) به اکنون (دونِ برهههایِ گذشته و آینده زمان)، به جا نشستنِ لفظ تواند بود در ردیفِ غزلِ معروفِ سعدی به مطلعِ:
مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست یا شب و روز به جز فکرِ تو ام کاری هست
علی الخصوص در این بیت که:
همه را هست همین داغِ محبت که مراست که نه من مستم و در دورِ تو هشیاری هست
هم چنان که در این بیت از دیباچه گلستانِ همیشه خوشش:
کنونت که امکانِ گفتار هست بگو، ای برادر، به لطف و خوشی
که فردا چو پیکِ اجل در رسد به حکمِ ضرورت زبان در کشی
اگر فارسی زبانی در بند فصاحت نباشد و بخواهد الفاظ "موجود" و "وجود" را به جای واژههایی به کار ببرد که زیر آنها خط کشیدیم، میتواند بگوید: "موجود است یا وجود دارد"، "موجود بود یا وجود داشت" و "موجود خواهد شد یا وجود خواهد داشت".
سخن کوتاه، "حسابی" که برای واژهها آقای جمادی باز کردهاند غیر از "حساب ِ" من است. به این حساب است که من "وجود و زمان" میگویم نه "هستی و زمان". حالا حساب ِ کدام خانه به حساب ِ بازار راست آید یا نیاید داوریش با حسابرسان است نه با صاحبان ِ حساب.
1. دانشجویی که نمیتواند کتاب را به مدتی که هایدگر پژوهشهایِ منطقی هوسرل را از کتابخانه دانشگاه فریبورگ در امانت داشت از کتابخانه دانشکدهاش به امانت بگیرد و هفده هزار تومان بُن ِ خرید کتاب هم ندارد به حکم آنکه بی مایه فطیر است باید تا گشایشی روی ننموده از آموختن بیاساید.
نظر شما