کتاب را که باز کردم نخستین جملهای که به نظرم پرسشبرانگیز آمد تقدیم نامه بود که عینا ً چنین است: "پیشکش به همدوش دردنیوشم دکتر علی جمادی که غربت سرد سی ساله آلمان هرگز غباری بر عطوفت انسانیاش ننشانده است. "س.ج."
پیداست که "س. ج." مخخف ِ "سیاوش جمادی" است. اما از "سین جیم" کردن "سؤال کردن و جواب خواستن" نیز میتوان خواست. رغبت به آذین بستن کلام به صنایع لفظی یا سعی در آوردنِ واژههایی خوش آهنگ و گوشنواز به دنبال ِ هم، اگر میسر شود، به شرط آن که معنا را تمام برساند و به آن کمترین زیانی نرساند، نه تنها عیبی ندارد بل سخن را تا بدان جا بالا می برد که گوینده یا نویسنده اش میتواند از زبان ظهیر فاریابی مدعی شود که:
سخنم خود معرف هنر است چون نسیمی که آید از گلزار
اما زینهار که از یاد رود:
نه هرکس حق تواند گفت گستاخ سخن ملکی است سعدی را مسلم.
فضولی نمیکنم، ولی چون ازمترجم ِ وجود و زمان چشم دارم که در اختیار و احیاناً ابداع ِ تعبیراتی به غایت گویا و رسا هرگونه دقت ِ ممکن را از هر وجه ِ محتمَل به کار ببرد، "سین جیم کردن" با "س.ج." را میپرسم: لفظِ "همدوش" را به چه معنایی گرفتهاند؟ از لغتنامه پرسیدم. پاسخ داد: "صفتی است مرکب در معنای "کفو، هم تراز، برابر در مقام. (یادداشت مؤلف). دو تن را گویند که همراه و دوش بدوش در راهی یا در پی کاری روند.
آیا آقای دکتر علی جمادی (که شاید برادر یا پسرعموی آقای سیاوش جمادی باشند و سی سال است که باشنده آلماناند و به ظن قوی طبیبی مسیحا دم و مشفقاند و شاید به همین مناسبت ایشان را "درد نیوش" خواندهاند و...) بدین معنی "همدوش ِ" آقای جمادیاند که دوش به دوش ایشان بار ترجمه هستی و زمان را بر دوش گرفتهاند؟ اگر چنین باشد، بباید گفت که حقشان به صرف ِ این پیشکشی ِ همراه با عطوفت انسانی گزارده نشده است.
سخن که بدین جا رسید یادم آمد که استاد فقید مرحوم دکتر امیرحسن یزدگردی "همدوش" را با استادی و مهارتی شگرف در عبارتی به کار برده که همچون هر عبارت که بر زبانش میرفت یا از قلمش میتراوید نموداری است راستین و مثلی است اعلا از"همدوشی لفظ و معنا". واین است آن عبارت:
از اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری، تقریبا ًهمدوش با نثر ساده و بی تکلفی که دنباله نثر دوره سامانی و غزنوی بود، شیوهای در نثر فارسی به وجود آمد که به تدریج آن را از صورت ساده و روان و مرسل و دور از تکلفات و پیرایههای لفظی و آرایشهای صوری دور ساخت و در طی قرنهای ششم و هفتم تقریبا ًجای آن را بگرفت." (یزدگردی، یک).
***
آقای جمادی (البته به حدس و استنباط ِ من که شاید از سخنان ِ ایشان نقش ِ غلط خوانده باشم) شاید از نقش غلطی که از سخنان ِ هایدگر در بابِ ترجمه خواندهاند، ظاهراً، نقش بستهاند که حسابی "بهایدگرند" - بدین معنا که با زبان ِ آلمانی آن کنند که هایدگر با یونانی کرده است و با فارسی آن که وی با آلمانی. خود از این روست که بر صدرِ مبحثی که زیرِ عنوان ِ "درباره اهمیت هستی و زمان" در "مقدمه مترجم" (ص 13) گشودهاند ترجمهای نشاندهاند (با ارجاع و استنادی درست در پانوشت) از یک عبارتِ هایدگر. و این است آن: "دشواری ترجمه هرگز صرفاً مشکلی تکنیکی نیست، بل به نسبت آدمی با ریشهگشایی واژه و به شأن زبان مربوط است."
در همین "مقدمه مترجم" زیرِ عنوان ِ (نکاتی در باره خوانش متن و پژوهش و کاوش در آن" (ص 29) نوشتهاند: "در حضور متن فارسی ... بهتر دیدم ... بر این نمط روم که در حین خوانش و ترجمه اثر بکوشم تا خود را به جای خواننده بگذارم – خوانندهای که در وهله نخست خود من بودهام–".
خواننده اگر خود ایشان باشند کافی است فقط "ف" را بشنوند تا فی الفور به "فرحزاد" برسند. اما اگر خواننده خنگی باشد چون راقم این سطور که اولاً خود را به جای هیچ کس دیگر نمیتواند بگذارد و ثانیاً وصف ممتاز ِ "دازین" (Dasein) را به گفته هایدگر "Jemeinigkeit" (به ترجمه آقای جمادی "هماره از آن ِ منی") میداند تا به اصل متن آلمانی (و عجب دارد از مترجم ِ فارسی که ترجمۀ خود را "متن" میخواند) مراجعه نکند از ترجمه چیزی در نمییابد.
در اصل ِ متن در انتهای ِ بخش ِaِمعترضهای به طول ِ پنج صفحه (پس از چند سطر که بعداً باید به آن بپردازیم) به عنوان ِ خلاصه و حاصل کلام این بند کوتاه آمده است (و آقای جمادی بخشی از همین بند را به صورتی که دیدیم و من ازآن چیزی در نیافتم ترجمه کردهاند):
Diese Zwischenbemerkung über das Wesen des Übersetzens möchte daran erinnern, daß die Schwierigkeit einer Übersetzung niemals bloß eine technische ist, sondern daß sie das Verhältnis des Menschen zum Wesen des Wortes und zur Würde der Sprache angeht. Sage mir, was du vom Übersetzen hältst, und ich sage dir, wer du bist.
اگر آقای ِ جمادی موافق باشند که "Zwischenbemerkung" را به "معترضه" گزاره (= تفسیر و ترجمه) کنیم و آخرین جمله را ندیده بگیریم شاید بتوانیم عبارت را، از زبان ایشان، بدین صورت کامل تر کنیم: "این معترضه درباره ریشهگشایی ترجمه میخواهد یادآور شود که دشواری ِ ترجمه هرگز صرفاً مشکلی تکنیکی نیست، بل به نسبت آدمی با ریشهگشایی واژه و به شأن زبان مربوط است".
خواننده اگر خود آقای جمادی نباشد و از فراستی "همدوش" فراست ِ ایشان برخوردار نباشد گمان نمیرود مقصود هایدگر را از "مشکل تکنیکی" دریابد، مگر آن که به اصل متن آلمانی دسترس داشته باشد و آن را از چند صفحه پیشتر بتواند بخواند و فهم کند. پس آشکارا میشود که ترجمههایی هست که به راستی فقط برای کسانی مفید ِ معانی ِ محصل است که خود میتوانند متن ِ اصلی را بخوانند. اگر چنین کسانی از چنان ترجمههایی بینیاز باشند و غیر از ایشان هم کسی از آن ترجمه ها طرفی برنبندد جای ِ پرسش است که "چنین ترجمهها به چه کار آید؟".
پیداست که این "مشکل تکنیکی" را نه از مهندس (یا هر مهندس) باز میتوان پرسید نه از "دانشمندِ مجلس". پاسخی که متن در صفحات پیشین میآراید آن است که مشکل بدین معنا "تکنیکی" است که ناظر است به معانی نامعلوم ِ الفاظ – الفاظی که معانی ِ آنها را از لغتنامهها باید پرسید.
جالب ِ نظر آنکه در هیچ لغتنامهای نیامده است که تکنیک یعنی لغتنامه. اما به زعم ِ راقم این سطور وصفِ این مشکل به "تکنیکی" وصفی است به غایت بلیغ – خاصه وقتی که از زبانهای ِ باستانی (هم چون یونانی و لاتینی) یا از زبانی هم چون زبان عربی جستن معنای متناسب با سیاق سخن مراد باشد. چرا که جستن معانی ِ الفاظ در قوامیس ِ یونانی و لاتینی و عربی اغلب میسور نمیافتد مگر آن که جوینده "تکنیک" جستجو را فراگرفته باشد که این خود منوط است به آگاهیهای لازم از قواعد صرف و نحو آن زبانها و ممارست کافی در به کار بستن ِ قواعد.
آقای جمادی به ازاء "das Wesen des Wortes" نهادهاند "ریشهگشایی واژه" . در فرهنگ آلمانی – فارسی تدوین استاد فرامرز بهزاد در معنای واژه "das Wort" آمده است: 1) لغت، کلمه، واژه... 2) کلمه، حرف، گفته، سخن، صحبت، گفتار، کلام. البته محل ِ نزاع میتواند بود که در عبارت هایدگر "das Wort" بر کدام معنا راستتر میافتد (و من برخلاف آقای جمادی معنایِ "سخن، گفتار، کلام" را درستتر میدانم؛ چرا که در تضاعیف کتاب هایدگر پیوسته از "Wort der Dichtung" سخن میرود که آن را باید به "سخن ِ شعر" ترجمه کرد نه "واژه شعر"). اما در تنگنای ِ حیرتم از "نهادن ِ" ریشهگشایی "به ازاء "das Wesen".
البته آقای جمادی جز "خود متن و معنای درونمتنی واژهها" هیچ "دلیل ِ راهی" را به رسمیت نمیشناسند. تا آنجا که به حظّ و بهره خودشان ازمتن مربوط میشود خود دانند و متن. ولی اگر ایشان را هواست که به خوانندهای چو من راهی به درون متن بنمایند و از این رهگذر به او نیزبهرهای برسانند، از ایشان دلیلی مقنع در توقع است. در این جا بیمناسبت نمیدانم که من هم به دو دلیل راهِ خود اشاره کنم:
یکی فرهنگهای ِ معتمَد ِ آلمانی (مثل ِDUDEN) که در آنها ذیل این لفظ و ترکیبات ِ آن هیچ سرنخی به دست نمیتوانم آورد که از آن به درستی ِ ترجمه "Wesen" به "ریشه گشایی" راه بتوانم برد.
دیگر حاشیه خود هایدگر در هامش ِ Vom Wesen der Wahrheit (نخستین طبع این رساله به سال 1943 روی داده است. خطابه مبنای رساله 1930 ایراد شده است.) حواشی در ص 177 مجلد 9Gesamtausgabe آمده است:
Wesen: 1. quidditas- κοινόν
2. Ermöglichung – Bedingung der Möglichung
3. Grund der Ermöglichung
میبینیم که هایدگر لفظ ِ "Wesen" را 1. به ازاء آنچه بدان در لاتینی "quidditas" (که ترجمه تحتِ لفظ "ماهیت" است) میگویند، به کار میبرد و آن را معادل میگیرد با " κοινόν "ِ یونانی (= مشترک، صادق بر مصادیق بسیار) و 2. از آن شرط امکان یا ممکن سازی را مراد میکند و 3. جهت یا بنیادِ ممکن کننده را میخواهد.
نکته دیگر آنکه آخرین جمله عبارت را آقای جمادی ترجمه نکردهاند. حال آنکه از قضا این جمله بیشتر از جمله ترجمه شده در خور آن مینماید که در "مقدمه مترجم" سرلوحه شود. "به من بگو چه تلقی از ترجمه کردن داری، و من به تو میگویم که کیستی".
هایدگر خود در همان معترضه به صراحت و با فصاحت و بلاغتی در خور ِ توجه گفته است که از ترجمه چه تلقی دارد. آقای جمادی از آن معترضه شکسته – بسته جملهای راچنان ترجمه کردهاند که توجیه کننده شیوهای تواند شد که خود در ترجمه وجود و زمان در پیش گرفتهاند. اما صحنه تک گویی ِ (مونولوگ ِ) هایدگر را چنان کارگردانی نکردهاند که سخن ِ وی خوب شنیده بشود. من، به قدر ِ وسع و فراخورِ مقام، میکوشم کژ خوانی ِ مترجم را آشکارا کنم.
معترضه هایدگر ناظر است به ترجمه خود وی از سطر ِ اول ِ معروفترین سرودِ همسرایان در آنتیگونه سوفوکل. از یاد نبریم که این سطر چون مَثَلی سائر نزدِ فرهیختگان ِ یونانیدان ِ آلمانی - کسانی که روی ِ سخن ِ هایدگر با آنان است- زبان زد است. کسانی که اصل یونانی آن را از بر دارند کم نیستند. چه بسا که چنین کسانی از ترجمه هایدگر یکّه بخورند. هایدگر – چنان که گویی از یکّهخوران در میخواهد که حوصله و تأمل داشته باشند و شتابزده حکم نکنند که ترجمهاش از سخن ِ زبان زدِ سوفوکل "من در آوردی" است – به حکم ِ ضرورت و به مقتضای ِ مقام – معترضهای میآورد. سخن سوفوکل و ترجمه هایدگر از آن، به ترتیب، چنین است:
πολλα£ τα£ δεινά κούδέν α¡νθρώπου δεινότερον πέλει.
Vielfältig das Unheimliche , nichts doch
über den Menschen hinaus Unheimlicheres ragend sich regt.
این هم ترجمهای (البته سر ِ دستی) به فارسی از من:
بسا سهمناکا [که هست]، سر بر انسان سهمناکتر هیچ [نیست]!
اگرخوانندگانی که با زبانهای یونانی و آلمانی آشنایی دارند سخن سوفوکل و ترجمه هایدگر را از آن لفظ به لفظ با یکدیگر برابر نهند به اغلب احتمال، همچون من، تصدیق خواهند کرد که ترجمه به غایت تحت اللفظی است. (هم چنین است ترجمه هایدگر از تمثیل ِ معروف مغاره در ابتدای کتاب هفتمِ پولیتیایِ افلاطون. ببینید؛ به ازاء "ἀλήθεια، aletheia" "Unverborgenheit" (=ناپوشیدگی) و نه "Wahrheit" (حقیقت) گفتن تحتاللفظی است و "برسری(2) (= darüber hinaus) همراه با تفسیری بسیار روشنگر).
معترضه هایدگر پس از انگشت نهادن بر کلمه اصلی و تعیین کننده: το£ δεινόν, τα£ δεινάو ترجمه آن به "das Unheimliche" و تذکارِ این نکته که هر ترجمهای لامحاله مسبوق است به تفسیری، چون میداند که نکته دانانی از ترجمهاش یکّه میخوردند و "فیلولوگهایی" آن را "نادرست= falsch" میانگارند لازم میبیند روشن سازد بر مبنای چه تفسیری چنین ترجمهای پیش مینهد.
از این روست که نخست (در بخش ِa) ملاحظاتی میآورد در باب ترجمه و سپس در مورد ترجمه "δεινόν τὸ" (دربخش ِb) آن چه گفتنی مینماید، میگوید. اگر من نیز بخواهم در این باب هرچه گفتنی دارم بگویم و، به مناسبت، برداشتهای آقای جمادی را با محک ِ نقد آشنا سازم به تطویلی در میافتم که از لازمهاش اندیشناکم: "اطناب ممل".
تا تفاوتِ میان ِ ترجمه "Wesen" به "ریشهگشایی" (که کارِ آقای جمادی است) و ترجمه "δεινόν τὸ" به "das Unheimliche" (که کار هایدگر است) نمودهاید همین بس که ببینیم یک فرهنگ معتبرِ یونانی – آلمانی ذیل ِ "δεινόν τὸ" چه آورده است و یک فرهنگ ِ معتمَد ِ آلمانی- فارسی ذیل ِ "unheimlich" چه. ("ریشه گشایی" را جز در ترجمه حاضر جایی نتوانستم بیابم و، ظاهراً، جز حدس و ذوق و استحسان ِ مترجم مبنایی ندارد).
در Griechisch-deutsches und deutsch-griechisches Hand- und Schulwörterbuch von Dr Hermann Menge که از انتشارات ِLangenscheidt است، چنین آمده است: (توضیحاً عرض کنم که عدد 3 پس از کلمه نشان آن است که مذکر به ος، مؤنث به α و خنثی به ov ختم میشود.)(3)
δεινός3...ehrwürdig...furchtbar...
schrecklich...außerordendlich...gewaltig...tüchtig...geschickt... unerhört
و در فرهنگ آلمانی – فارسی تدوین فرامرز بهزاد چنین:
ترسناک، ترسآور، وحشتناک، دلهرهآور...عجیب، بی حساب : unheimlich
پانوشتها:
2. "سری – برسری به معنی به علاوه- مثال "کسی به ابیورد فرستاد تا ملک اختیارالدین را بگرفتند و با او خود (یعنی شرف الدین) برسری قصد سر داشت تا به مال خود چه رسد". این کلمه از قدیم در اشعار شعرای خراسان دیده می شود و عنصری و مسعود سعد و سنائی و انوری و همه شعرا تقریباً این ترکیب را دارند... معزی فرماید:لشکر و مردی و دین و داد باید شاه را / هر چهارش هست و تأیید الهی برسری" (بهار، محمد تقی، ملک الشعرا، سبک شناسی، ج 3، چاپ سوم، 1349.ص1/80).
از دوست یک جهت و استاد گرانقدرم حناب آقای دکتر هادی عالمزاده سپاسگزارم که چون در موردی از ایشان کمک و راهنمایی استادانهای خواستم مطلب بالا را برایم قرائت کردند – به شیوهای که از عهد صحبت [و استادیِ] استاد دکتر امیر حسن یزدگردی "در میانه یاد" آوردیم. مواردی که من از ایشان چنین کمکهایی می خواهم و ایشان چنین راهنماییهایی میفرمایند بسیار است. نمیدانم "کجا خود شکر این نعمت گزارم."
3. در زبان یونانی (و در آلمانی نیز) صفات و اسامی مذکر دارد و مؤنث و خنثی. حرف تعریف خنثی مفردشτο£ و جمعشτα£ است . یونانی هرگاه که صفت را درجمع خنثی بیاورد از آن معنای اسم جنس میخواهد (قریب به یکی از کاربردهای "ال" در عربی). در زبان آلمانی تسمی صفت و اراده مفاد اسم جنس بدین ترتیب کنند که نخستین حرف صفت را بزرگ نویسند و آن را با حرف تعریف مفرد خنثی(das) بیاورند (گویی که مفرد معرفهای است خنثی). شاهد مثال آن که هایدگرτα£ δεινά را ترجمه کرده است بهdas Unheimliche .
ادامه دارد...
نظر شما