به گزارش خبرنگار مهر، نشست "جهانی شدن و مدرنیته از منظر فلسفه" عصر دیروز چهارشنبه 19 آبان ماه با حضور دکتر شمس الملوک مصطفوی عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و دکتر علی محمد صابری استاد فلسفه دانشگاه تربیت معلم در سرای اهل قلم برگزار شد.
در این نشست دکتر علیمحمد صابری به ریشه لغوی "مدرنیته" اشاره کرد و گفت: مدرنیته به معنی امروزی و جدید است و به دورهای می گویند که نسبت به دورههای تاریخی ویژگیهای خاصی دارد و فردی که در این دوره زندگی می کند به تاریخ و سنتش کاملاً آگاهی دارد و فردی که در این دوره زندگی میکند نگاه به آینده دارد.
وی تأکید کرد: مدرنیته را از لحاظ تاریخی و سیاسی تعریف خاصی دارد اما از منظر فلسفه به مدرنیته این گونه نمینگرند بلکه در این دوره فکر عوض میشود. مدرنیته تقابل شدیدی با سنت دارد چرا که سنت مربوط به گذشته است اما مدرنیته نگاه به آینده دارد.
صابری با بیان اینکه پرسش اساسی در این است که چه چیزی اندیشه بشری را در این دوره از دیگر ادوار تاریخ متمایز میکند افزود: شاید پاسخ اولیه این باشد که یک اندیشه روشنفکری در این دوره حاکم است یعنی یک عقل نقاد آدمی در زندگی فردی و اجتماعی خویش حاکمیت دارد و توجه ویژهای به انسان و حاکمیت انسان بر سرنوشتش دارد. اگر در دوره گذشته انسان تنها صاحب تکلیف بود حالا انسان صاحب حق شده است.
استاد دانشگاه تربیت معلم تصریح کرد: در تفکر فلسفی در دوره مدرنیته اصالت انسان یا انسانگرایی مطرح میشود و اولین بار این واژه با متفکری به نام فرانسیس بیکن مطرح شد البته وی فیلسوف نبود و به تحقیقات علمی روی آورد و فلسفه را در سطح علم پایین کشید و این عکس العملی در برابر قرون وسطی بود و گفت دین دیگر مرجع نهایی نیست بلکه علم مرجع نهایی است.
وی با اشاره به معانی مختلف علم، گفت: در دوره مدرنیته دیگر انسان نمیتواند یک تصویر کلی از جهان ارائه دهد و باید جزئی از این عامل باشد و البته بعدها سیطره بر کل عامل پیدا می کند.
در دوره مدرن فلسفه وجودشناسی به معرفت شناسی تبدیل شد
دکتر صابری از دکارت به عنوان پدر مدرنتیه یاد کرد و گفت: در تفکر فلسفی دکارت به جای اینکه به اثبات وجود خدا و عامل بپردازد اول انسان را اثبات کرد و وجود انسان را به عنوان یک فاعل شناسا در عالم محقق کرد.
وی تصریح کرد: با این وضع، اندیشه در تفکر فلسفی دکارت فلسفهای که در دوره یونان و بعد از قرون وسطی "وجود شناسی" بود حالا فلسفه یک سره "معرفت شناسی" شد.
دکارت شک را یکی از اقسام فکر میدانست
وی با بیان اینکه دکارت در ابتدا روش شک را پیش گرفت، افزود: دکارت این شک را در تمام حقایق هستی توسعه داد و همه چیز را در عالم مورد تردید قرار داد تا اینکه به یک اصل یقین در عالم دست یافت. دکارت وقتی به یک نقطه میرسد دیگر نمیتواند شک کند و آن نقطه "وجود خود شک" است. او می گوید من به هرچه شک کنم دیگر به شک خود نمیتوانم شک کنم پس یک اصل یقینی وجود دارد و آن شک من است.
صابری افزود: دکارت فکر را تعریف کرد و "شک کردن" را یکی از اقسام فکر دانست و گفت: هر شکی یک شک کننده دارد به عبارتی هر اندیشهای یک متفکری دارد و در این جا وجود دو چیز یعنی شک و شک کننده برای دکارت ثابت شد و عبارت "میاندیشم پس هستم" معروف است.
استاد دانشگاه تربیت معلم تاکید کرد: دکارت از افکر به متن فکر و متفکر رسید. دکارت مثل ارسطو انسان را یک حیوان ناطق نمی دانست بلکه انسان را یک ذهن اندیشنده میخواند که در این فکر به هستی میرسد. وی "میاندیشم" دکارت را منشأ اصالت انسان در غرب خواند و گفت: در این اندیشه هرچیزی زمانی اصالت دارد که برای "من شناسا" باشد.
وی با بیان اینکه "میاندیشم" دکارت بعدها موضع تمام فلاسفه مدرنیسم شد، تأکید کرد: این تفکر نحوه نگرش انسان را به عالم تغییر داد.
تقدم اراده بر علم از ریشه فکری دکارت ناشی میشود
وی به بحث اثبات وجود خدا از منظر دکارت اشاره کرد و گفت: در این جا دکارت میگوید "علم" انسان، مقدم بر همه چیز نیست بلکه "اراده" انسان بر هر چیزی از جمله علم مقدم است. تا آن زمان فلاسفه "علم" را بر هر چیز مقدم میدانستند. دکارت با این اندیشه راه تسلط انسان را بر طبیعت باز کرد و زمینه ایجاد تکنولوژی فراهم شد. در این جا تکنولوژی هجوم میآورد و جای علم و حتی فلسفه را که تا آن زمان مادر علوم بود را می گیرد.
دکتر صابری افزود: با این اندیشه راه سلطه انسان بر طبیعت فراهم شد و به تدریج تکنولوژی، نمایش قدرت و اراده انسان میشود و چنان تأثیر بر زندگی بشر میگذارد که حتی "علم" با این تکنولوژی معنا میشود و حالا بر خلاف گذشته این تکنولوژی است که ارزشها را معنا می کند و علت اینکه امروزه علوم کاربردی بیشتر مورد توجه است و علوم محض کنار گذاشته شده از این تفکر ناشی میشود.
وی با تشریح چهره منفی جهانی شدن به 4 تفاوت میان عالم قدیم و جدید اشاره کرد و گفت: وسایل و ابزار، اهداف، مفاهیم و احکام 4 تفاوت اصلی عالم جدید و قدیم است که امروزه ابزارها جای اهداف را گرفتهاند و تکنولوژی نحوه زندگی ما را عوض کرده است.
دکتر صابری در پایان ظهور فلاسفه پست مدرن را در انتقاد به دوره مدرنیته دانست و گفت: انسان در دوره مدرن به دنبال پر کردن سه خلاء عقلانیت (نه عقلانیت ابزاری)، معنویت و بصیرت (معرفت) است.
نظر شما