دکتر مایکل آلن گلسپی استاد فلسفه و علوم سیاسی دانشگاه دوک در مورد اینکه با توجه به میان رشتهای بودن علوم چگونه میان تخصص و حوزههای موضوعی دیگر میتوان توازن ایجاد کرد به خبرنگار مهر گفت: تخصصی کردن حوزههای مطالعاتی در علوم انسانی یکی از مسائل عقیم کننده توسعه و پیشرفت در علوم انسانی به شمار میرود.
وی افزود: تخصصی کردن حوزههای مطالعاتی در علوم انسانی یکی از معضلات مهم در عصر کنونی به شمار میرود. این موضوع در ابتدا و به طور آشکار در علوم طبیعی آغاز شد و البته در آنجا نتایج قابل قبولی داشت.
وی تصریح کرد: اما زمانی که تخصصی کردن حوزههای مطالعاتی وارد حوزه علوم انسانی شد آن دیدگاههای جامع و جهان بینیهای جامع و کلی که در این علوم باید وجود داشته باشد را از بین برد. در این جهان بینیها، علوم و سایر حوزههای معرفتی حضور داشتند. به عبارت دیگر در علوم انسانی باید یک نگاه جامع و کامل داشت و این نگاه از طریق آگاهی از برخی حوزههای معرفتی به دست میآید.
"تخصصی کردن" منجر به بی هدفی در علوم انسانی شده است
مؤلف "بنیان تاریخ" تأکید کرد: در واقع تخصصی کردن حوزههای مطالعاتی در علوم انسانی منجر به نوعی سرگردانی و بی هدفی در علوم انسانی شده است. عالم علوم انسانی به سان شخصی پرسه زن شده که بی هدف از یک موضوع به موضوع دیگر رو میآورد.
گلسپی با اشاره به اینکه این موضوع منجر به بی اعتمادی نسبت به کل علوم به عنوان فعالیتی هدفمند و معنادار شده گفت: بر این اساس مهترین موضوع برای همه محققان در علوم انسانی توجه به مطالعه عمیق و گسترده و فراهم شدن شرایط این مطالعات و تحقیقات است.
عالم علوم انسانی باید نگاه جامع الاطرافی داشته باشد
مؤلف "ریشههای الهیاتی مدرنیته" تصریح کرد: این به معنای این نیست که محقق و پژوهشگر یک جهان بینی ثابت داشته باشد بلکه به این معناست که فرد محقق و پژوهشگر دارای پرسشها و دغدغههای کلان باشد. طبیعی است که این پرسشها تفکرات او و مطالعات او را شکل میدهند.
این استاد دانشگاه معتقد است که طرح چنین پرسشهای کلان زمانی حاصل میشود که محقق و پژوهشگر زمینهای از برخی علوم و معارف داشته باشد و این زمینه را میتوان از رهگذر یک آموزش عمومی و جامع فرا گرفت.
وی تأکید کرد: چنین آموزش عمومی باید در بردارنده معارفی چون الهیات، فلسفه، ادبیات و علوم اجتماعی باشد. در برخی موارد نیز علومی چون ریاضیات و علوم طبیعی در این آموزش عمومی باید به خدمت گرفته شوند.
مؤلف "نیهلیسم بعد از نیچه" در پایان خاطر نشان کرد: بدون داشتن این زمینه و پیشینه امکان تحقیقات خلاقانه و اصیل وجود ندارد. بخشی از این موضوع به علت این موضوع است که پارادایم رایج در علوم، شخص را به طور ناخواسته به سمت و سوی خود میکشد و شیوه و موضوعی خاص را به او القا میکند.
نظر شما