دکتر اصغر میرفردی در گفتگو با خبرنگار مهر، با اشاره به اینکه هدف اصلی آموزش و پرورش جامعه پذیر کردن افراد به منظور پذیرش نقشها و تعامل سازنده با دیگران است، گفت: آموزش و پرورش در معنایی دیگر هم اهداف تربیتی (پرورش) و هم اهداف تعلیمی (آموزش) را دنبال میکند. فراگیری ارزشها، هنجارها و قواعد و همچنین مهارتهای تخصصی از اهداف اصلی آموزش و پرورش در هر جامعهای است که دستیابی به این اهداف میتواند جامعه و افراد آن را در رسیدن به توسعه یاری رساند.
وی افزود: آسیبها و چالشهای مدرسه در قالب وسیعتری تحت عنوان آسیبها و چالشهای نظام آموزشی قابل بررسی هستند. چالشهای نظام آموزشی را در دو دسته اصلی میتوان دستهبندی کرد. نخست چالشهای بیرونی (تهدیدها) هستند که مربوط به ساختار و محیط پیرامونی تأثیرگذار بر آموزش هستند که از این دسته میتوان به ناپایداری در جهتگیری برنامههای کلان پنج ساله و یا برنامههای سالیانه و تأثیرگذاری نهادهای غیرآموزشی بر سیاستها و برنامههای آموزشی اشاره داشت.
عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه یاسوج افزود: از دیگر چالشهای بیرونی میتوان به آسیبهای اجتماعی روبه رشد در جامعه اشاره کرد .
میرفردی دسته دیگر چالشهای نظام آموزشی را چالشهای درونی و نقاط ضعف مدرسه و نظام آموزشی عنوان کرد و یادآور شد: در این رابطه میتوان به کهنهگرایی و عدم نوآوری در محتوا و برنامههای آموزشی به نسبت تحولات جهانی و جامعه اشاره کرد. برخلاف گذشته که شغل معلمی در جامعه از اهمیت و جایگاه والایی برخوردار بود امروزه پررنگ شدن ارزشهای مادی موجب کم توجهی به شأن و منزلت واقعی معلمین در جامعه شده است.
وی تصریح کرد: معلمین امروزه کمتر در راستای نقش مرجع خود به لحاظ شناختی و فرهنگی ظاهر میشوند. این وضعیت در کنار نکات پیش گفته به کمتوجهی و یا بیتوجهی بخش زیادی از معلمین به مطالعات غیردرسی و همچنین دستیابی و بهرهگیری از مهارتهای ارتباطی و فناوری نوین میانجامد که البته مشکلات اقتصادی و معیشتی در پیدایش چنین وضعیتی بیتأثیر نیستند.
این پژوهشگر علوم اجتماعی گفت: چالش درونی دیگر مدارس نمودهای فاصله طبقاتی در بین مدارس دولتی عادی، دولتی نمونه و غیرانتفاعی (خصوصی) است که خود برداشت طبقاتی را در بین دانشآموزان نسبت به یکدیگر و در ذهنیت معلمین و اولیای آموزشی مدارس ایجاد میکند و در نتیجه بر کیفیت آموزشی و یادگیری تأثیر میگذارد. البته در عین حال باید یادآور شد که وجود این مدارس در شرایط کنونی اجتنابناپذیر است و میبایست ابعاد این شکاف را به لحاظ امکانات مدارس و ذهنیت فرهنگی عمومی کاهش داد.
میرفردی اظهار داشت: چالش درونی دیگر در مدارس نبود نگاه سیستمی به آموزش در ابعاد مختلف است. به بیان دیگر نگاه سیستمی و هماهنگی در برنامهها و محتوای آموزش وجود ندارد و در هر رشته/ فعالیت آموزشی (پرورشی، تربیت بدنی و دروس تخصصی و عمومی)، نگاه مجزا و بدون هماهنگی با دیگر رشتهها و فعالیتها به دانشآموزان و آموزههای تعلیمی وجود دارد.
این استاد دانشگاه در ادامه به تشریح ویژگیهای مدرسه مطلوب پرداخت و گفت: مدرسه مطلوب میبایست متناسب با تحولات جهانی و زمانی به رسالت آموزشی خود که تعلیم و تربیت آیندهسازان جامعه است بپردازد.
وی برخی از این ویژگیها را چنین برشمرد: یک مدرسه مطلوب باید دارای اولیای آموزشی با دانش و شناخت علمی روزآمد و کارآمد بوده و پیوند نزدیکی با اولیای دانشآموزان داشته باشد و دانشآموز را بعنوان یک واحد مجزا از جامعه و خانواده در نظر نگیرد .همچنین چنین مدارسی باید نسبت به جنبههای اخلاقی و تربیتی دانشآموزان احساس مسئولیت داشته باشند و این احساس مسئولیت نه به شکل تحکمی و خشن بلکه به شکل آرام، اقناعی و با رعایت شرایط سنی، جنسی و اقتضائات محیطی و خانوادگی دانشآموزان برای پرورش آنها بهکار بسته شود.
عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه یاسوج افزود: یک مدرسه مطلوب، دانشآموزان را به دانشافزایی از طریق بهرهگیری از منابع غیردرسی ترغیب کرده و تعهد، ایمان و قانونمداری را در ذهن دانشآموزان به بهترین روش علمی، نهادینه میکند و از شرایط فیزیکی (نظیر ابنیه، امکانات ساختمانی، وسایل گرمایشی و سرمایشی)، ابزارهای آموزشی و کمک آموزشی لازم و روزآمد، اعم از سختافزاری و نرم افزاری برخوردار است. در نهایت مدرسه مطلوب مدرسهای است که آموزهها و آموزگاران آن مرجعی علمی، ارزشی و اخلاقی برای امروز و آینده دانشآموزان باشند.
وی در مورد اینکه برخی آموزشهای رسمی در مدارس موجود را مورد انتقاد قرار داده و قائل به آموزشهای غیررسمی هستند تصریح کرد: من این نگرش را به شکل مطلق و کامل مناسب نمیدانم. در اینکه آموزش غیررسمی به دلیل ویژگیهای انعطافی آن میتواند در بهینهسازی نظام آموزشی مؤثر باشد تردیدی نیست، با این وجود حذف نظام آموزش رسمی نمیتواند اقدام مناسبی برای کارآمدسازی آموزش مدارس باشد.
میرفردی ادامه داد: به استناد تجربیات و شواهد مربوط به تغییر نظام آموزشی متوسطه در دهه هفتاد خورشیدی، میتوان گفت هرگونه اقدامی که به رهاسازی نظام آموزش کلاسیک – با نظم و آرایش آموزشی خاص آن- بینجامد، میتواند به تضعیف و ناکارآمدسازی نظام آموزشی منجر گردد. افت آموزشی و ترک تحصیل دانشآموزان به ویژه دانشآموزان پسر در نظام آموزشی جدید در دوره متوسطه خود گویای این امر است. به علاوه، گذار از آموزشهای رسمی به سمت آموزشهای غیررسمی نیازمند زیرساختها و پشتوانههای فنی، اقتصادی و فرهنگی لازم است که به جرأت میتوان گفت جامعه ما به ویژه در مناطق روستایی و کمتر توسعه یافته تا رسیدن به آن راه درازی در پیش دارد.
این پژوهشگر و استاد دانشگاه یادآور شد: بهرهگیری از آموزش مجازی و الکترونیک یکی از این آموزشهاست که نیازمند زیرساختهای فناوری اطلاعات و ارتباطات و فرهنگ بهرهگیری ازاین ساختارهاست. بنابراین هرگونه تحول در ساخت نظام آموزشی میبایست با ملاحظه سایر ساختهای جامعه- به ویژه اقتصادی، صنعتی و فرهنگی- طراحی و پیاده شود.
نظر شما