به گزارش خبرنگار مهر، چاپ اول "نگران نباش" زمستان سال 87 توسط نشر چشمه و در قالب چهل و دومین کتاب مجموعه "جهان تازه داستان" به بازار آمد وبا گذشت دو سال از اولین چاپ آن اینک درزمستان 89 به چاپ هشتم رسیده است. نسخههای چاپ هشتم این کتاب طی هفتههای گذشته در صدر جداول پرفروشهای کتابفروشیها بوده است. به همین بهانه، به مرور " نگران نباش" میپردازیم.
آنچه از ابتدای کتاب توجه خواننده را جلب میکند بیتفاوتی راوی و نوعی حس انتقام نسبت به محیط اطراف است. راوی گویا با بیتفاوتی میخواهد از اطراف و اطرافیانش انتقام بگیرد. نویسنده یا دلمشغولیهای خود را به روی کاغذ آورده است و یا از قالب درونی خود خارج شده و حود را جای شخصیت دیگری قرار داده و تهران را از دید او نگریسته است؛ البته هنگامی که شرایط شهر اضطراری است و به قول یکی از شخصیتهای داستان "فقط ترسوها فرار میکنند." یا "همه نامردها و عوضیها از شهر میروند".
یکی از عناصر متن "نگران نباش" تعلیق است. فضای توصیف شده توسط راوی چنان معلق است که خواننده گاهی با خود میگوید: نکند همه اینها خواب راوی است و قرار است در آخر کتاب از خواب بیدار شود! نکته دیگر شخصیتها هستند که میتوان هر کدام را نماد و سمبل خاصی دانست. راوی برادری به نام بابک دارد که در بدترین شرایط نیز زبان به دشمنام و بدگویی باز نمیکند و تنها شخصیت رمان است که این چنین است.
شخصیت اصلی کتاب که شادی نام دارد و البته نام شادی با شخصیت غمزده و بی تفاوت او کاملا در تضاد است در قسمتی از داستان خطاب به بابک در دلش میگوید: "فحش بده و خودت را خالی کن! ببین چه مزهای دارد." به غیر از بابک همه شخصیتهای "نگران نباش" اهل ناسزا و لعن و نفرین هستند و این کار را به عنوان یکی از راههای تخلیه روحی انتخاب میکنند.
جهانی که شادی برای خود ساخته در چارچوب مصرف مواد مخدر محصور شده است. در بسیاری از بخشهای رمان شادی در حال کلنجار با خود است که به سراغ کدام مواد فروش برود یا کدام فروشنده مواد با وجود شرایط ناگوار تهران هنوز در شهر مانده است. در نقطه دیگری از داستان شادی در پاسخ به یکی از دوستانش که رابطه خوبی با شوهرش دارد و علت عاشق نشدن شادی را میپرسد، میگوید چندین بار پیامک عاشقانه به این و آن فرستاده ولی همه او را دست به سر کردهاند یا پاسخش را ندادهاند.
حادثهای که در داستان به صورت سربسته و اشاره به گذشته نقل میشود، پیدا شدن شادی روی درخت است .مجموع عوامل گفته شده باعث میشود شخصیت راوی، دنیا را متفاوت از اطرافیانش ببیند و هنگام بروز حادثه ای چون زلزله مانند بقیه مردم شهر عکسالعمل نشان ندهد. شادی هنگام زلزله سر بر زمین میگذارد و دوست دارد انسانهای اطرافش به جای داد و فریاد به صدای رقص زمین گوش بدهند.
میشود مانند بعضی دیدگاههای متداول "نگران نباش" را ذهنیات نویسنده دانست که به وضعیت جامعه اش انتقاد میکند و میخواهد نامردیها و بیاخلاقیها را به باد انتقاد بگیرد. اما اگر پنجره مدرنیسم را بر روی این کتاب بگشاییم شاید نویسنده فقط میخواسته حرف بزند و دردلی کرده باشد. آنچه مسلم است قوت قلم محبعلی در خلق فضا و ایجاد حس تعلیق در ذهن مخاطب است. "نگران نباش" پتانسیل و قابلیت بالایی برای همراهسازی مخاطب با خودش دارد.
شلختگی راوی و مختصات دقیقی که از محیط اطرافش میدهد، تضادی است که موجب قوت بیشتر متن شده است. شادی هنگامی که میخواهد دست در جیب کردنش را روایت کند از جیب دویستم یا هزار و چندم شلوارش میگوید. مانند برخی دیدگاههای متداول دیگر، شاید محبعلی خواسته در رمانش سست شدن بنیاد خانواده ، بیهوده بودن مبارزات مادرش در گذشته و زندگی بینتیجه خودش و دیگر برادرش آرش را نشان بدهد اما این امکان نیز وجود دارد که از این عوامل برای فضاسازی و پر و بال دادن بیشتر به داستان، بهره برده باشد.
از تکرار برخی جملات برای تاکید یا توصیف حالات روحی شادی در موقعیتهای خاص، در "نگران نباش" چندین مرتبه استفاده شده است. به عنوان مثال تکرار جمله کوتاه "یورتمه میروم" در میان ابیات شعری که در گوشی شادی پخش میشود، بیانگر تعلیق در بیخیالی و نگرانی اوست. جمله "یورتمه می روم" در میان عبارتهایی چون "یک نفر دارد میدهد جان"، " یک نفر در همین نزدیکی ..." و " یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان" آورده شده است.
پیشتر به مدرن بودن رمان "نگران نباش" اشاره شد. این موضوع به این علت است که داستان مقدمه و موخرهای ندارد و افتتاحیه آن نیز در فضای تعلیق صورت میگیرد. معرفی شخصیتها نیز بینظم است و شخصیت پدر هیچگاه کاملا معرفی نمیشود یا حضور موثری در داستان ندارد.
اصولا نویسنده علاقهای به نتیجهگیری در "نگران نباش" نداشته است. از این حیث میتوان این رمان را یک شعر سپید بلند دانست که مانند اشعار کلاسیک حاوی نصیحت یا پند نیست.
نمیشود همهچیز را مطلق دید. اما شاید این رمان پیامی هم داشته باشد و آن اینکه در هر شرایط و اوضاع ناگواری مانند زمانی که زمین زیر پایت میلرزد و هر لحظه ممکن است بمیری، نگران نباش و در کل سعی کن نگران نباشی!
----------------------------------------------------
صادق وفایی
نظر شما