به گزارش خبرنگار مهر نشست مقایسه تطبیقی بین برخی آرای حلاج با بایزید بسطامی عصر دیروز چهارشنبه چهارم اسفند در سرای اهل قلم با حضور دکتر حشمت الله ریاضی استاد بازنشسته فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاههای الازهرا، تربیت معلم، دانشگاه آزاد و پیام نور و دکتر مهدی کیایی استاد سابق فلسفه و عرفان اسلامی مدرسه شهابیه قم و دانشگاه آزاد چالوس و کرج و اشتهارد و از شاگردان مرحوم آیت الله نجفی و دکتر علی محمد صابری استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه تربیت دبیر مجتمع آموزش عالی پیامبر اکرم(ص) برگزار شد.
در ابتدای این نشست دکتر علیمحمد صابری به معرفی بایزید بسطامی و منصور حلاج از کتاب تذکره الاولیای شیخ عطار پرداخت و گفت: این نشست بحث تطبیقی میان آرا و اندیشه های سلطان بایزید بسطامی سلطان العارفین و شیخ المشایخ و قطب القطاب منصور حلاج از شاگردان شبلی و جنید بغدادی بوده است. این دو به فاصله 50- 60 سال پشت سر هم زندگی میکردند اول بایزید است که از سال 161 هجری قمری تا 234 هجری قمری و به قولی 262 هجری قمری است. حلاج هم از سال 240 هجری قمری تا 309 هجری قمری میزیسته است.
وی ادامه داد: عطار در تذکره الاولیا در ابتدای تذکره منصور حلاج میفرماید آن قتیل الله فی سبیل الله، آن شیر بیشه تحقیق، آن شجاع صفدر صدیق، آن غرقه در دریای مواج حسین ابن منصور حلاج، کار او کار ادب بود هم در غایت سوز و اشتیاق بود و هم در شدت لهب فراق مست و بیقرار و شوریده روزگار بود و عاشق ساده و پاکباز و ریاضت و کرامتی عجیب داشت و جد و جهد عظیم داشت.
عطار در تذکرهالاولیا در ذکر بایزید مینویسد: آن سلطان العارفین، آن خلیفه الهی، آن خجسته جهان ناکامی، آن دعانامه نامتناهی و اعظم اولیا اکبر مشایخ بود و حجت خدا و خلیفه به حق خدا و قطب عالم و مرجع اوتاد در ریاضات و کرامات او بسیار است و در اسرار و حقایق نظری، ناقض و جدی عمیق داشت. دائم در مقام قرب و حیرت بود.
این استاد تربیت دبیر مجتمع آموزش عالی پیامبر اعظم(ص) تصریح کرد: هر دو چهره شهرآشوبی دارند یعنی شهر را به آشوب می کشند. این دو اشتراکات بسیار زیادی دارند هر دو گفتند اناالحق و هر دو در عرفان مجذوب سالکند که محو جمال حقاند نه محو جلال حق. آثارشان محبت نامه و عشاق نامه است کلام و آثارشان به کلامی که در مقام سکر و مستی عارفانه بود. حلاج وقتی اناالحق میگفت دیگر حلاج نیست. خیلی قبل مرد قبل از اینکه بمیراندنش. میگوید حیات من در قتل من است. هر دو عشق و محبت را محترم میشمردند و شطحیات مهمی دارند. وقتی بایزید میفرماید لا اله الا انا یعنی آن اسم الله منم در مقام سکر عرفانی .
وی گفت: دل عارفان خانه خداست. بایزید میگوید سه بار حج رفتم. بار اول خانه را دیدم، بار دوم صاحب خانه را و بار سوم نه خانه و نه صاحبخانه را بلکه خودم را دیدم. بایزید از شاگردان باوفای امام جمعر صادق بود و امام صادق میگوید دین جز دوست داشتن و عاشقی نیست که این پیرمرد از بسطام خراسان پای پیاده به عشق ولایت به اینجا میآید.
دکتر حشمت الله ریاضی در ادامه این نشست گفت: سخن درباره این بزرگان الفاظ است. باید بایزید و حلاج شد و بر دار شد تا آنها را فهمید ولی این حرفها علامت است برای رسیدن به آنها.
وی گفت: جد بایزید زرتشتی بوده و بعد مسلمان شده و این جوهره ایرانی جوهره عرفان است. بایزید فردی پارسا بوده است. وی سقای حضرت صادق بوده و همیشه در برابر امام صادق در حالت حضور بوده است.
این استاد بازنشسته دانشگاه الازهرا تاکید کرد: در بعضی از کتابها دو بایزید نوشته است. یک بایزید سقا و اکبر و یک بایزید اصغر. اشتراک اسمی باعث قاطی شدن شرح حالشان شده است اما ما با اینها کاری نداریم. اصل پیام این عارفان است. درباره بایزید آنچه مهم است مکاشفات اوست. سخنانی که در معرفت دارد و مقام زهد و پرهیزکاری و مقام عرفانی که به آن رسیده ما به دنبال این هستیم نه به دنبال معرفت نقلی و عقلی. بایزید در بالای قله است و مقامش عینالجمع بوده است.
این مولویپژوه ادامه داد: تجربه توحیدی بایزید چنان بوده که گفت از بایزیدی بیرون آمدم چون مار از پوست. او نیست شده و در نیستیاش هم نیست شده و تولدی دوباره یافته است آنگاه از عرفان سخن گفته است.
این استاد بازنشسته تربیت معلم گفت: عطار میگوید بایزید 113 پیر و مشایخ را در طی 30 سال در کشورهای اسلامی دید و سراپا گوش میشد و خدمت میکرد. یکی از آنها حضرت امام صادق(ع) است. وقتی به امام صادق میگوید من بهتمامی محو روی تو بودهام و طاقچه را ندیدم امام میفرماید کار تو تمام شده به بسطام برو و سفر حق به خلق تو شروع شده است و به مردم آن زمان گفت: خدایی نیست جز منم. مردم فکر میکنند او کفر گفته است. اما ظهور حق است در او که محو خدا میشود. وحی انقطاعناپذیر است و این مقام استغراق است مانند قطرهای که در دریا بریزد و دیگر نمیشود آن قطره را یافت.
این استاد بازنشسته دانشگاه آزاد گفت: ما در مقام عرفان دو حال داریم. مقام سکر و جذب و مقام سهو و هوشیاری. وقتی در مقام سکر هستید شما اصلاً نیستید که دارید حرف میزنید. بایزید به شاگردانش گفت وقتی من انا الله گفتم مرا کارد بزنید شاگردانش کارد زدند دیدند به خودشان زدند در واقع بایزیدی نبود.
ریاضی درباره حلاج گفت: آن اعجوبه آن قتیل فی سبی الله که در راه عاشقی ره صد ساله را یک شبه رفته است. یک شب عاشق بهتر از هزار شب است. مهم این است که آن جلوه محبوبی بتابد و پایانش هم سخن انا الحق زد و سخن معروفش که گفتند عشق چیست گفت امروز بینی فردا بینی و پس فردا بینی. آن روزش بکشتند فردایش بسوختند و پس فردا خاکسترش به بادش دادند.
وی درباره من خدا هستم حلاج و بایزید گفت: حلاج را با گفتن این سخن به دار زدند ولی با بایزید کاری نداشتند. علت آن است که حلاج سر پرشوری داشت و مخالف خلیفه بود و تیز حملهاش به خلیفه و ابوحامد وزیر بود. به فقهای شافعی و حنبلی و مالکی بود و قاضیان خودفروخته فتوا به حکم قتل او دادند.
این محقق حوزه فلسفه و عرفان اسلامی درباره ویژگیهای بایزید همچنین اظهار داشت: بایزید از خودنمایی بیزار بود. اگر خودش را غرور میگرفت ابلیس میشد. او رأفت و دلسوزی نسبت به همه موجودات داشت.
دکتر مهدی کیایی در ادامه این نشست به وجه اشتراک بین حلاج و بایزید پرداخت و گفت: وجه اشتراک این دو بحث توحیدی است و این مردان خدا مردانی بودند که غرق خدا بودند و قبل از این مردان خدا مردان خدای دیگری بودند.
این استاد فلسفه و عرفان دانشگاه آزاد چالوس گفت: اینکه منصور میگوید انا الحق و بایزید می گوید لا اله الله انا ، این به دلیل آن است که آنها ابد بودند و ابد به کسی میگویند که در معبود مرده مثل قطرهای که در دریا گم میشود. زبان آنها زبان نور بود.
نظر شما