به گزارش خبرنگار مهر، در ادامه سلسله نشستهای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، نشست "خودبنیادی عقل در تفکر توماس آکویناس"، روز چهارشنبه، 18 اسفند ماه 1389، با سخنرانی دکتر غلامحسین خدری و با حضور دکتر حسین کلباسی و جمعی از اساتید و پژوهشگران فلسفه در محل این پژوهشگاه برگزار شد.
دکتر حسین کلباسی، عضو گروه غربشناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در آغاز این نشست با اشاره به موضوع پایاننامهای با عنوان "نیستانگاری در نیچه و خیام"، گفت: به نظر میرسد این پایاننامه به موضوعی تطبیقی پرداخته است اما با توجه به تاریخ متافیزیک باید پرسید که آیا واقعاً میتوان خیام را نیستانگار دانست؟
وی افزود: گاهی در فلسفه تطبیقی مسایلی بیان میشود که نه تنها اعجاببرانگیز بلکه ناممکن به نظر میرسند در حالیکه تطبیق و مطابقه تنها به معنای فهرست کردن مشابهتها و تفاوتها نیست و بنابراین نمیتوان هر گونه مشابهتی را به عنوان فلسفه تطبیقی مطرح کرد چرا که نتیجه این امر چیزی جز مسامحهکاری و شتابزدگی در علم نخواهد بود.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی با تأکید بر اینکه صورتی از تفکر خودبنیادی را میتوان در تفکر توماس آکویناس به عنوان یکی از مهمترین فیلسوفان قرون وسطی مشاهده کرد، یادآور شد: در سوبژکتیویسم یا خودبنیادی اولاً باید به صورتهای متفاوتی که در آن وجود دارد توجه کرد و در ثانی باید این گونه مباحث را در یک سنت و تاریخ مدنظر قرار داد.
کلباسی در پایان با اشاره به کتابی از اتین ژیلسون با عنوان "نقد تفکر فلسفی غرب" که دکتر احمد احمدی آن را ترجمه کرده است، خاطرنشان کرد: عنوان اصلی این کتاب "وحدت تجربه فلسفی" است که ژیلسون در آن بیان میکند که از آغاز تا کنون در فلسفه غرب وحدتی فلسفی وجود داشته است که دکتر خدری نیز در بحث خود به این وحدت تجربی توجه داشتهاند.
در ادامه دکتر غلامحسین خدری سخنان خود را با تأکید براین نکته که خودبنیادی محصول دنیای جدید است، آغاز کرد و گفت: خودبنیادی به معنای ابتنای معرفت بشری بر عقل وی است. در واقع سوبژکتیویسم یا خودبنیادی عقل گرایشی فلسفی است که با تأکید بر دوگانگی عین و ذهن، اهمیت و اصالت را به عامل شناسا میدهد. بنابراین باید گفت که این اصطلاح مخلوق عصر جدید در غرب است که با اندیشه رنه دکارت فرانسوی وارد عرصه تفکر شد.
وی افزود: تا پیش از عصر جدید و دوره رنسانس، سوژه و ابژه در یک بستر و سیاق و اساساً به صورت یکپارچه، حصول شئ در نزد عقل را منعکس میکردند و در نتیجه میان ذهن و حقیقت امور تفاوتی وجود نداشت یعنی بنا بر این نگاه، انسان، انسان است از آن جهت که فاعل شناساست.
استاد فلسفه گروه فلسفه و کلام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تصریح کرد: توماس آکویناس تحت تأثیر فرقه دومینیکنها بود و به سنت ارسطویی تعلق فکری داشت و ارسطو را پایهگذار اصالت تجربه میدانست. وی از دو طریق به آثار ارسطو دسترسی داشت، یکی به واسطه ترجمه آثار فلسفه اسلامی و دوم از طریق آثار ویلیام که شصت اثر از ارسطو را ترجمه کرده بود.
وی ضمن بیان این نکته که یکی از دغدغههای توماس که به عدم تعارض میان عقل و وحی اعتقاد داشت، مخالفت با ابنرشدیان بود، خاطرنشان کرد: از نظر من تقسیمبندی تاریخ غرب به سه دوره جدا یعنی دوران باستان، میانه و جدید قابل قبول نیست چرا که اساساً تفکر در خلاء صورت نمیگیرد و شرایط تاریخی هر دوره بر دورههای پس از خود تأثیرگذار است. هر اندیشهای، ریشه و سابقهای دارد و بنابراین میتوان مبانی و مبادی خودبنیادی را در گذشته تاریخی اندیشه غرب جستجو کرد.
خدری ادامه داد: فرآیند معرفت به این نحو است که اشیاء محسوس بر حواس انسان تأثیر میگذارند و در نتیجه قوه فاهمه از طریق انتزاع، عقل منفعل یا بالقوه را وادار میسازد تا صور را به نحو کلی دریابد. ارسطو به وحدت قوای نفس قائل بود و عالیترین مدارج را مربوط به عقل میدانست.
وی با اشاره به دیدگاه خاص توماس به عقل فعال و جایگاه آن در اصول معرفتشناسی بشری، سخنانش را پی گرفت و گفت: توماس به فلسفه مشاء تعلق خاطر دارد و بنابراین نظریات افلاطون را نمیپذیرد. توماس بر خلاف ابنرشد کل عقل را مفارق و غیرشخصی نمیداند و معتقد به دو جنبه متمایز از عقل در نفس انسانی است. از نظر توماس نور فطری عقل برای شناخت، معرفت و درک حقیقت به اشراق دیگری غیر از نور الهی نیاز ندارد که این نور اشراق الهی همان چیزی است که خداوند از ابتدا در نفس ما قرار داده است.
این پژوهشگر فلسفه تطبیقی تصریح کرد: از نظر توماس ما برای شناخت حقیقی نیازمند به نوری مکمل نیستیم بلکه همین نور طبیعی و فطری برای تحصیل معرفت کفایت میکند. جایگاه عقل فعال در نفس ماست و در واقع چیزی خارج از انسان وجود ندارد و بنابراین تو گویی رابطه آسمان اندک اندک برچیده شده و همه چیز در قوای نفس انسانی برای درک حقیقت خلاصه میشود.
عضو گروه فلسفه و کلام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه به سه اصل اساسی اشاره کرد که تومامس آکویناس به آنها قائل است و گفت: از نظر آکویناس و به تبعیت از ارسطو هیچ چیزی در عقل نیست مگر آنکه قبلاً در حس وجود داشته باشد. همچنین از نظر وی و بر خلاف نظر ابنسینا عقل فعال و عقل منفعل دو جنبه از عقل هستند که در نفس انسان قرار دارند.
خدری در پایان به سومین اصل در نظر توماس آکویناس پرداخت و گفت: توماس ضمن انکار مفاهیم فطری در انسان هنگام بحث از ادراکات و تقسیم آن به ادراک عقلی و حسی، در قسمت ادراکات حسی تعبیری دارد که گویا وی در آن تعبیر، پنج قرن پیش از کانت، به انقلاب کپرنیکی این فیلسوف اشاره کرده است. وی میگوید ما فقط در قالب زمان و مکان است که می توانیم ادراکات حسی را درک کنیم و به تعبیر دیگر گویی نومن برای ما مغفول است.
نظر شما