۱۶ آبان ۱۳۸۳، ۹:۰۳

دكتر حسين نوروزي در گفت و گو با "مهر" :

پل تليخ ، فيلسوفي ديني كه متكلم نيست

دكتر حسين نوروزي، استاد فلسفه و مترجم كتاب ا" لهيات سيستماتيك " در گفت و گو با گروه دين و انديشه خبرگزاري "مهر" گفت: با توجه به قرائت خاص تليخ از دين، وي را به هيچ عنوان نمي توان به معناي سنتي كلمه متكلم دانست حتي قرائتي كه او از آموزه خدا عرضه مي دارد كاملا با قرائت هاي سنتي تفاوت دارد.



پل تليخ

* خبرگزاري "مهر" -  گروه دين و انديشه: پل تليخ كيست و چه تفكرات و تاملاتي درباره الهيات دارد؟

 تليخ  يكي از بزرگترين متكلمان پروتستان آلماني - آمريكايي به شمار مي رود و از معدودترين انديشمندان تاثيرگذار نسبت به جريان فكر ديني محسوب مي شود. عمده ترين دغدغه فكري وي اين بود كه دين را در تمام اضلاع و ابعاد وجودي انسان دخيل نمايد و براي اين منظور تلاش كرد تا تفسير و روايت جديدي از مفاهيم ديني سنتي ارائه نمايد.

- دكتر حسين نوروزي : پل تليخ (1886-1965م) يكي از بزرگترين متكلمان پروتستان آلماني - آمريكايي به شمار مي رود و از معدودترين انديشمندان تاثيرگذار نسبت به جريان فكر ديني محسوب مي شود. عمده ترين دغدغه فكري وي اين بود كه دين را در تمام اضلاع و ابعاد وجودي انسان دخيل نمايد و براي اين منظور تلاش كرد تا تفسير و روايت جديدي از مفاهيم ديني سنتي ارائه نمايد. در بحث پيرامون الهيات تليخ بايد بيشترين توجه را بر روي الهيات سيستماتيك معطوف معطوف ساخت. همه اين آثار شايد به مثابه صور گوناگون ديدگاهي واحد به الهيات تلقي گردند، به اين معنا كه بين فرهنگ معاصر و مسيحيت تاريخي واسطه مي شوند تا نشان دهند كه ايمان به پذيرش از جانب فرهنگ معاصر نياز دارد و فرهنگ معاصر به پذيرش از جانب ايمان، يعني همه آن آثار دل مشغولي هايي در حوزه الهيات فرهنگ هستند. در نظر تليخ معناي اين مطلب آن است كه دفاع از مسيحيت يك شضاخه تخصصي الهيات نيست بلكه يك بعد از هر بخش فرعي الهيات است. تليخ در الهيات سيستماتيك اين كار وساطت را با ارائه همبستگي بين دين و فرهنگ برعهده مي گيرد و خاطرنشان مي سازد كه رابطه دين و فرهنگ شبيه سئوال كردن و پاسخ دادن در يك گفت و گو است. يا شبيه همبستگي بين صورت و محتوا در يك اثر هنري است. في الواقع همبستگي آن دو به اين جهت امكان پذير است كه دين و فرهنگ در واقعيت عيني همواره كل واحدي هستند كه صورت دين، فرهنگ است و جوهر فرهنگ، دين است.

* پل تليخ چه نقشي در الهيات جديد قرن بيستم دارد؟

مهمترين تاثيري كه تليخ در حوزه الهيات جديد داشته، به رويكرد اگزيستانسياليستي يا وجودي او به دين مربوط مي شود. نقش تليخ در حيطه الهيات جديد زماني مشخص مي شود كه بدانيم الهيات تليخ حد وسط اين دو ديدگاه متضاد در حوزه الهيات محسوب مي شود. اين دو ديدگاه عبارتند از ديدگاه الهيات سنتي و الهيات آزادي بخش. به باور تليخ، روي آوردن اين دو نوع الهيات نسبت به دين و مسائل بشري اشتباه است

- به نظر بنده مهمترين تاثيري كه تليخ در حوزه الهيات جديد داشته، به رويكرد اگزيستانسياليستي يا وجودي او به دين مربوط مي شود. نقش تليخ در حيطه الهيات جديد زماني مشخص مي شود كه بدانيم الهيات تليخ حد وسط اين دو ديدگاه متضاد در حوزه الهيات محسوب مي شود. اين دو ديدگاه عبارتند از ديدگاه الهيات سنتي و الهيات آزادي بخش. به باور تليخ، روي آوردن اين دو نوع الهيات نسبت به دين و مسائل بشري اشتباه است. از يك طرف الهيات سنتي نمي تواند براي انسان معاصر سخن بگويد، زيرا دين را بسان پديده اي غريب مي پندارد كه نظير اجسام عجيب از دنياي بيگانه به درون قلمرو بشري پرتاب شده است. در الهيات، پيام دين بدون اين كه موقعيت بشري را درنظر بگيرد به حوزه انديشه بشري وارد مي شود. از طرف ديگر و درست برعكس اين رويكرد، الهيات آزادي بخش پيام دين را از حالات طبيعي انسان اخذ مي كند و پاسخ خود را از طريق وجود بشري بسط مي دهد. به ديگر سخن، اين الهيات مضامين ايمان مسيحي را چون آفرينشهاي خود ادراكي ديني انسان در فراگرد بالنده تاريخ دين محسوب مي كند و مسائل مطروحه و پاسخ هاي داده شده همه را در سطح خلاقيت بشري قرار مي دهد. در مقابل اين دو ديدگاه، تليخ دين را نه كاملا از منظر ملكوتي و بي ارتباط با موقعيت بشري نظاره مي نشيند و نه كاملا دين را آفريده انسان به شمار مي آورد بلكه به دين از منظر الهي- انساني نگاه مي كند و از اين حيث بيشترين تاثير را در عرصه الهيات داشته است.

* آيا تليخ به معنا و مفهوم خاص متكلم است؟

- با توجه به قرائت خاص تليخ از دين، وي را به هيچ عنوان نمي توان به معناي سنتي كلمه متكلم دانست. حتي قرائتي كه او از آموزه خدا عرضه مي دارد كاملا با قرائت هاي سنتي تفاوت دارد. زيرا نگاه او به تصوير مربوط به خدا، بر خلاف رويكرد كتاب مقدس و متكلمان سنت گرايي مثل كارل بارت، كاملا غير شخصي است و همين نگاه غير شخصي نسبت به خدا باعث مخالفتهاي شديد شده است.

* هدف اصلي تليخ در الهيات سيستماتيك چيست؟

 تفسيري كه حاميان الهيات آزادي بخش و انسان گرايان از انسان و فرهنگ ارائه كردند، باعث شد كه فرهنگ به سوي خود محوري تهي وارانه سوق پيدا كند و از ژرفا و غناي منبعث از وحي و رويدادهاي وحياني محروم شوند، در مقابل روايتي كه ارباب كليسا و سنت گرايان متصلب از دين عرضه كردند موجب شد كه دين به كلي از متن زندگي اجتماعي مردم خارج و به حاشيه رانده شود و هيچ ربط و نسبتي با فرهنگ معاصر و مقوله ها و انديشه هاي نوين فلسفي و علمي نداشته باشد، لذا هدف اصلي تليخ در " الهيات سيستماتيك" اين بود كه بين فرهنگ معاصر و دين آشتي برقرار سازد

- هدف تليخ آن است كه بين فرهنگ معاصر و مسيحيت تاريخي آشتي برقرار كند. به باور وي، تفسيري كه حاميان الهيات آزادي بخش و انسان گرايان از انسان و فرهنگ ارائه كردند، باعث شد كه فرهنگ به سوي خود محوري تهي وارانه سوق پيدا كند و از ژرفا و غناي منبعث از وحي و رويدادهاي وحياني محروم شوند، در مقابل روايتي كه ارباب كليسا و سنت گرايان متصلب از دين عرضه كردند موجب شد كه دين به كلي از متن زندگي اجتماعي مردم خارج و به حاشيه رانده شود و هيچ ربط و نسبتي با فرهنگ معاصر و مقوله ها و انديشه هاي نوين فلسفي و علمي نداشته باشد، لذا هدف اصلي وي در الهيات سيستماتيك اين بود كه بين فرهنگ معاصر و دين آشتي برقرار سازد. تليخ معتقد است كه شرايط بشري مسائل بنيادين را مطرح مي كند كه فرهنگ آنها را به روشهاي مختلف در سبك هاي آثار هنري ظاهر مي كند و سنن ديني پاسخ هايي را مي دهند كه در نمادهاي ديني متجلي اند در اين خصوص توضيح دهيد؟ فرهنگ معاصر مسائلي را كه فرا روي بشر قرار مي دهد در قالب هاي مختلف خود را نشان مي دهند في المثل مسائلي مثل تناهي، كرانمندي، مرگ، اضطراب، بيگانگي، شك، بي معنايي و تنهايي خود در حوزه ادبيات، هنر، موسيقي، فيلم و غيره متبلور مي سازند و دين در قالب نمادهاي ديني شامل خدا به مثابه قدرت نامتناهي هستي و معنا، خدا به منزله مبدا نهايي شجاعت، عيسي مسيح به عنوان هستي جديد و تجليات اين هستي در حيات شخصي عيسي مسيح به آن مسائل پاسخ مي دهد. البت هر كدام از اين مفاهيم احتياج به بحث مبسوط دارند كه در اين مختصر نمي گنجد.

* منابع الهيات سيستماتيك كدامند؟ وسيله پذيرش آنها چيست؟ معياري كه ما را در استفاده از منابع هدايت مي كند چيست؟

- نخستين پاسخ به اين سئوالها احتمالا كتاب مقدس مي باشد. كتاب مقدس مدرك و سند اصلي درباره رويدادهايي است كه مسيحيت بر آنها استوار است. اين مطلب هر چند قابل انكار نيست، ولي پاسخ كافي به شمار نمي رود. ما موقع پرداختن به مسئله منابع الهيات، بايد سخن نص گرايي سنت گرانه نوين را رد كنيم كه كتاب مقدس تنها منبع است. اگر براي پيام كتاب مقدس در دين و فرهنگ بشري آمادگي و تمهيد قبلي وجود نداشت، در آن صورت پيام كتاب مقدس قابل درك و پذيرش نبود. پيام كتاب مقدس بدون مشاركت تجربي كليسا و تك تك مسيحيان براي هيچ كس از جمله خود متكلم، پيام نخواهد داشت. اگر كلمه خدا يه عمل به وحي منبع الهيات سيستماتيك ناميده شود، بايد تاكيد نمود كه كلمه خدا به كلمه هاي كتاب مقدس منحصر نيست و عمل وحي القاي كتاب وحي ها نيست، حتي اگر كتاب مقدس، مدرك و سند كلمه نهايي خدا و كمال و معيار تمام وحي ها محسوب گردد. پيام كتاب مقدس حاوي چيزي بيشتر و كمتر از كتاب مقدس است. بنابراين الهيات سيستماتيك منابعي افزون بر كتب مقدس را داراست.

* گويا الهيات سيستماتيك پنج بخش است لطفا اين پنج بخش را تشريح كنيد؟

- اين پنج بخش عبارتند از : عقل و وحي، هستي و خدا، وجود و مسيح، حيات و روح الهي، تاريخ و ملكوت خدا. در بخش اول اين كتاب، تليخ مسائل معرفت شناختي را مطرح مي كند. ما در فرايند شناسايي، جهان را درك كرده و آن را قالب بندي مي كنيم. اما كوشش ما جهت شناخت جهان، از ناحيه بي معنايي و شكاكيت تهديد مي شود و تعارضات صوري گرايي و عاطفه گرايي، مطلق گرايي و نسبي گرايي و خود محوري و ديگر محوري ظهور و بروز پيدا مي كنند. اما عيسي به عنوان مسيح به اين تعارضات پاسخ مي دهد و اين پاسخ در رويداد هاي وحياني داده مي شود. بخش دوم كتاب مسائلي را مطرح مي كند كه از تجربه تهديد شدن حيات بشري بر مي خيزد. ما حيات خود را در آستانه فروپاشي از سوي بي معنايي، گناه، اضطراب و كرانمندي در مي يابيم. به زبان انتزاعي ملاحظه مي كنيم كه حيات ما از ناحيه عدم تهديد مي شود. حال قدرت مقاومت دربرابر تهديد عدم از كجا مهيا مي شود كه تليخ مي گويد خدا به عنوان خالق به اين تهديد پاسخ مي دهد. بخش سوم الهيات سيستماتيك كه جلد دوم كتاب را تشكيل مي دهد مسائل برخاسته از بيگانگي وجودي به وسيله آشتي با مبدا هستي و به تبع آشتي با ديگران و خويشتن ميسور است و اين آشتي را مي توان در نماد عيسي به عنوان هستي جديد به نظاره نشست. بخش چهارم الهيات كه فصل اول جلد سوم را تشكيل مي دهد به فعليت حيات مي پردازد ذات يك صفت اصلي حيات است و از هر گونه حيات خاص عيني مجزا مي باشد و وجود يك بعد ديگر حيات است و از هر گونه حيات خاص انضمامي جداست. بخش پنجم الهيات سيستماتيك به تاريخ و ملكوت خدا مي پردازد.در حيات تاريخي مانند ساير ابعاد حيات، ابهام هاي عديده اي ديده مي شود، مهمتر از همه مي توان به ابهام هاي خود يكپارچگي تاريخي، خود آفريني تاريخي، خود فراروي تاريخي و بي معنايي تاريخي اشاره كرد و نماد ملكوت خدا با نمادهاي فرعي خود به اين ابهامها پاسخ مي دهد.

* آيا الهيات سيستماتيك تليخ در دين پژوهي معاصر تاثير گذار بوده است؟

- بي ترديد اين تاثير وجود داشته است. اين تاثير را مي توان بر روي انديشمنداني كه از رويكرد اگزيستانسياليستي و وجودي برخوردارند، اما در صدد هستند اين رويكرد را با گرايش هاي ديني تلفيق نمايند، مشاهده كرد. از جمله آنها مي توان به ديويد توسي، گيل كي . پانن برگ اشاره كرد.

کد خبر 127513

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha