خبرگزاری مهرـ گروه فرهنگ و ادب: شاید هر کتابی را نتوان در زمانهای خالی میان دید و بازدیدهای نوروزی مطالعه کرد. بعضی کتابها متون و مفاهیم سنگینی دارند. اما این زمانهای خالی این قابلیت را دارند که بتوان در آنها داستانهای کوتاه در حد یک یا یک صفحه و نیم را مطالعه کرد.
اسفندماه سال گذشته یعنی یک ماه پیش کتابی به نام "پسری که مرا دوست داشت" توسط انتشارات ققنوس منتشر شد که مجموعهای از داستانهای کوتاه بلقیس سلیمانی را شامل میشود. البته سلیمانی را بیشتر با رمانهایش میشناسند. این کتاب با داستانهای به واقع کوتاهش میتواند اوقات خوشی را میان فراغت نوروزی ایجاد کند.
نکته ابتدایی انتخاب سوژههای خاص و کمتر دستخوردهای است که سلیمانی در داستانهای این مجموعه به آنها پرداخته است. ویژگی دیگر نکات و موضوعاتی است که در خلال داستانها گنجانده شده و به فضاسازی قصهها کمک شایانی کرده است. در نگارش داستانها سعی شده است، پایانبندی متفاوت و خارج از انتظاری رقم بخورد که نویسنده در بسیاری از موارد به این توفیق دست یافته است.
برخی از داستانها فضای معلق و تعلیقگونه دارند، پایان بعضی از داستانها در نیمه راه صورت میگیرد البته این موضوع را نمیتوان رها کردن داستانها تلقی کرد بلکه به نظر این موضوع از همان فضای تعلیق داستانها ریشه میگیرد. نویسنده پای مسائل ماورایی و متافیزیکی را با داستان "گالشهای طیبه" در این مجموعه باز میکند تا داستانها از حیث تنوع موضوعی کامل شوند.
مارگزیدگی میتواند سرآغاز یک داستان و ماجرا باشد، اما این حادثه پایان یکی از قصههای کتاب است. نویسنده دیگر به سراغ درمان شدن، نشدن یا نجات یافتن و نیافتن مارگزیده نرفته و داستان را در همین نقطه به پایان میبرد. در جلسه نقد و بررسی رمان "به هادس خوش آمدید" نوشته بلقیس سلیمانی، محمدرضا گودرزی به عنوان منتقد به توصیفات موشکافانه رمان انتقاد داشت و معتقد بود این توصیفات موجب اطناب متن و خستگی مخاطب میشود. این موضوع اما در اثر سلیمانی به چشم نمیخورد. هرچند که در یک یا چند داستان این مجموعه چند توصیف پشت سر هم دیده میشوند اما نویسنده در این کتاب درگیر پرداختن به توصیفات نشده است.
تعدادی از داستانهای کتاب قصه را در ابتدای کار افشا میکنند یا به قول معروف لو میدهند. برخی دیگر از داستانها تا نیمه ابهام دارند و بعضی دیگر حالت رازآلود و مرموز بودنشان را تا آخر با خود دارند. نکات گنگی نیز در داستانهایی از کتاب وجود دارد که با تمام شدن داستان به صورت حل نشده در ذهن مخاطب باقی میماند که البته شاید این موضوع هم به تعلیق این داستانها باز گردد و این گنگی خواسته نویسنده باشد.
موضوع مرگ نیز در چند داستان مورد توج قرار داشته و مخاطب با مطالعه برخی از داستانها احساس میکند نویسنده به نوعی در این داستانها به حدیث نفس پرداخته است البته سعی شده است این پرداخت بهدور از کلیشه و رویههای جاری باشد. به عنوان مثال در یکی از داستانها، به دلیل تشابه موضوع مورد نظر با یک فیلم سینمایی و تفکری که ممکن است در ذهن خواننده به دلیل این تشابه شکل بگیرد، چنین جملاتی در پرانتز آورده شده است: " لطفا به داستان مرگ در می زند و فیلم مهر هفتم فکر نکنید." یا " لطفا به داستانهای بروخس با این مضمون فکر نکنید."
6 داستان از داستانهای مجموعه، "پسری که مرا دوست داشت" نام دارند که از یک تا شش شمارهگذاری شدهاند که 3 داستان از این تعداد فضای دفاع مقدسی و جنگی دارند و حال و هوایی مانند اولین داستان کتاب دارند. استفاده از تعابیر "من و ما" و "پسری که مرا دوست داشت" به جای ضمائر مشخص، از نکاتی است که در این داستانها جلب توجه میکند. ابهام بعضی از داستانها کمی زیاد است و در آنها نیاز به دوبارهخوانی احساس میشود تا موقعیت شخصیت قصه برای خواننده به خوبی مشخص شود.
"پسری که مرا دوست داشت" کتاب خوبی است که میتوان در یک ساعت آن را خواند. نویسنده درگیر کردن و همذاتپنداری مخاطب را از نظر دور نداشته که در این امر توفیق نسبی حاصل شده است چون سلیقه مخاطبان اثر با یکدیگر متفاوت است و ممکن است برخی نتوانند ارتباط لازم را داستان برقرار کنند البته عکس این موضوع نیز صادق است و ممکن است داستان توانایی برقراری ارتباط با مخاطب را نداشته باشد.
این کتاب را میتوان در یکی از زمانهایی که در انتظار مهمان نوروزی یا دیگر اوقات آزاد تعطیلات به وجود میآید، مطالعه کرد و از مطالعه داستانهای محسوس و گاها معلقی که به زندگی خودمان و اطرافیانمان بازمیگردد لذت برد.
نظر شما