سوال اصلی این است که آیا موج قیام عربی که از تونس آغاز شد و با خود امیدهای بسیاری را زنده کرد تنها به همین رخدادهای فعلی منحصر خواهد شد؟
حضور این جریان کنترلی و مهارکننده این شائبه را ایجاد کرده که شاید ملل عربی با رهایی از گودال دیکتاتوری وارد گودالی عمیق تر شده که تمامی دستاوردهایشان را تحت الشعاع قرار دهد. |
مشاهده این جریان که از سوی قدرت های بین المللی و با استفاده از بازیگران منطقه ای هدایت می شود از دید مخاطبان آگاه این روزهای اخبار جهان سیاست هرگز پوشیده نیست. از شوک غرب در قبال مواجه شدن با قیام مردم تونس و مصر که به رفتن دو تن از دیکتاتورهای سیاه جهان عرب همراه بود، مدت زیادی نمی گذرد. آمریکا و همپیمانان منطقه ای زمانی به خود آمدند که کشتی رژیم "زین العابدین بن علی" در تونس غرق شده بود و "حسنی مبارک" فرعون دهه های اخیر مصر نیز عطای حکومت را به لقایش بخشیده و در پناهگاه امن خود در شرم الشیخ پناه گرفته بود.
در اینجا هیچ قدرتی یارای مقابله موجب سونامی قیام مردمی جهان عرب را نداشت تا جایی که لرزه ای عمیق به تن تمامی سران رژیم های عربی انداخت.
اما درست پس از این وقایع بود که جریانی دیگر پا به عرصه وجود گذاشت. جریانی که تمام توان خود را در این روزها بر کنترل مطالبات مردم و منحرف کردن آن به سوی ساحل آرامش غرب و دیکتاتورهای همچنان محبوب آنها قرار داده است. جریانی که تصمیم سازی آن در اتاق فکرهای واشنگتن و لندن صورت پذیرفته و بازوی اجرایی آن در رژیم های عربی فرسوده، ناتو، قشون کشی آل سعود و شورای کذایی همکاری خلیج فارس خلاصه می شود.
البته در مصر و تونس این جریان خود را عقب تر از وقایع دید، تلاش کرد با سر کار آوردن دولت های دست نشانده مسیر انقلاب منحرف شود. این مسئله در مصر با پایمردی انقلابیون بر لزوم کناره گیری ایادی رژیم مبارک تا حدود زیادی رفع شد اما همچنان در تونس وجود این عناصر آینده قیام تونسیها را تهدید می کند.
لیبی؛ نفت دلپذیر
این کشور نفت خیز نخستین عرصه حضور جریان کنترلی بود. به مسئله تاخیر انقلابیون لیبی در رسیدن به اهدافشان اگر از این منظر نگریسته شود، بخوبی قابل مشاهده است که این جریان در تداوم بقای دیکتاتوری قذافی نقش اصلی را ایفا کرد.
در واقع نگاه غرب به لیبی در دهه های اخیر همواره بر اساس مصالح نفتی شکل گرفته است و از دست رفتن منافع آنها با روی کار آمدن دولتی جدید خطر قرمز غربی ها محسوب می شود. البته در اینجا نباید از سرمایه گذاری هنگفت دیگر کشورها در لیبی از جمله ترکیه به سادگی عبور کرد. امری که نمود آن در مواضع اخیر این کشورها در قبال لیبی قابل مشاهده است.
یمن؛ خط مقدم دفاع
رژیم علی عبدالله صالح را در یمن شاید بتوان به عنوان یکی از اصلی ترین هم پیمانان رژیم سعودی دانست. در اینجا رهایی انقلابیون از زیر سایه دیکتاتوری مسئله ای است که هرگز به مذاق رژیم سعودی و هم پیمانان غربی آنها خوش نمی آید. وجود اقلیت شیعه یمن هم در شمال این کشور مسئله ای غیر قابل هضم برای انظار نگران غرب به تحولات این کشور است.
پس از آغاز موج تونسی در جهان عرب و وقایع این روزها در لیبی، یمن و بحرین می توان بر این مسئله تاکید ورزید که هم اکنون عصر کنترل قیام عربی آغاز شده است. |
در اینجا نمی توان از تجربه لشکر کشی نظامیان سعودی به یمن قریب به یکسال پیش رخ داد بسادگی گذشت جایی که رژیم سعودی با تمام توان نظامی خود به دخالت در مسائل داخلی یمن پرداخت و در صدد سرکوب حوثیها بر آمد.
به واقع در اینجا می توان به تداوم بقای دیکتاتوری ناصالح یمن با وجود تظاهرات میلیونی مردم این کشور نگاهی دیگری داشت. از دست رفتن این خط مقدم دفاع از مصالح سعودی و غربی مسئله ای است که تحقق آن بسادگی میسر نیست و پایمردی بیشتری را می طلبد. در اینجا جریان کنترلی با دستاویزی همچون شورای همکاری خلیج فارس به میدان می آید تا مسیر قیام خونین ملت یمن را که به چیزی کمتر از سرنگونی و محاکمه دیکتاتور راضی نمی شوند منحرف کند.
بحرین؛ از شیعه هراسی تا قطب گردشگری
بهترین عوامل حضور "جریان کنترلی غربی - عربی" در بحرین را می توان مسئله ناوگان پنجم آمریکا و اکثریت بالقوه شیعیان در این کشور دانست. نگرانی هایی که در این روزها با لشکر کشی نظامیان آل سعود تلاش شد تا کمی از آن کاسته شود.
لازم به ذکر نیست که اگر ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در بحرین وجود نداشت معلوم نبود سرنوشت رژیم آل خلیفه در این روزها چگونه رقم می خورد اما این کشور علاوه بر این مسئله دارای اکثریتی شیعه است که مهمترین نگرانی رژیم آل سعود از گرایشهای آنان است. اکثریت شیعه که شاید در صورت کنار رفتن رژیم آل خلیفه قدرت را دست گرفته و آینده بحرین را برای آل سعود تیره و تار کند.
همچنین نمی توان از کنار جاذبه هایی دیگر بحرین برای سعودیها گذشت. بر این اساس، پس از قیام تونس که بن علی آنرا به محل عیش و نوش و بی بند و باری اعراب ثروتمند و اروپاییها تبدیل کرده بود شاید بحرین را بتوان به عنوان اصلی ترین قطب گردشگری شاهزاده های متمول آل سعود دانست. شاهزاده هایی که در روزهای آخر هفته خود را از طریق پل ساخته شده بر روی دریا به بحرین رسانده تا در آنجا آزادانه اوج بی بند و باری را تجربه کنند.
تفاوت سوریه
در اینجا مسئله سوریه با مصر، تونس، لیبی، بحرین و یمن متفاوت است. تفاوت اصلی در اینجاست که حاکمیت دمشق دنباله روی غرب نیست. در واقع جریان کنترلی مورد اشاره در کشورهای یمن، بحرین و لیبی را نمی توان در سوریه دید. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد نظام بعث در سوریه قریب به 4 دهه است که بر این کشور حکومت می کند. همچنین این کشور از لحاظ آزادیهای مدنی و اجتماعی با مشکلاتی روبروست.
به طور کلی پس از آغاز موج تونسی در جهان عرب و وقایع این روزها در لیبی، یمن و بحرین می توان به این مسئله تاکید ورزید که هم اکنون عصر کنترل قیام عربی آغاز شده است. البته در اینجا چالش مهم دیگری نیز مطرح است. آیا ثمره این موج عظیم قیام عربی را باید تنها در رفتن دیکتاتورهای پیر از قدرت خلاصه کرد. حضور این جریان کنترلی و مهارکننده این شائبه را ایجاد کرده که شاید ملل عربی با رهایی از گودال دیکتاتوری وارد گودالی عمیق تر شده که تمامی دستاوردهایشان را تحت الشعاع قرار دهد.
--------------------------------
محمدعلی تخت رونده
نظر شما