۲۹ آبان ۱۳۸۳، ۱۱:۰۷

گروه دين و انديشه خبرگزاري "مهر" بررسي مي كند:

بيمها و اميدهاي فلسفه : تأملي در باب وضعيت كنوني فلسفه

بيمها و اميدهاي فلسفه : تأملي در باب وضعيت كنوني فلسفه

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه: روز فلسفه بهانه اي به دست مي دهد كه نگاهي به وجوه گوناگون اين شاخه تأثيرگذار در تاريخ بشري بيفكنيم. آنچه در ذيل مي آيد نكاتي است در باب وضعيت كنوني معرفت فلسفي.

پاسخ به اين پرسش كه "وضعيت كنوني فلسفه چيست؟" كاري فوق العاده دشوار است. چون نه فلسفه مفهوم چندان واضح و صريحي است و نه مراد از وضعيت مشخص است. فلسفه از سويي با مابعدالطبيعه متفاوت است و بسياري از نحله هاي فلسفي كه هم اكنون موجودند مابعدالطبيعه ستيز هستند. از سوي ديگر ، فلسفه هم اكنون چنان و چندان با علومي چون جامعه شناسي، روان شناسي، تاريخ و حتي علومي چون زبان شناسي و عصب شناسي عجين شده است كه مشخص كردن حدود و ثغور آن كاري بس دشوار است. با اين همه، اگر بخواهيم از دريچه و چشم اندازي كلان و كلي  خطوط كلي فلسفه را به بررسي نشينيم مي توانيم  نقاط فراز و فرود آن را بدين گونه تبيين مي كنيم:

 نقاط فرود فلسفه

 چه مؤلفه هايي در فلسفه معاصر حضور دارند كه مي توان آنها را آسيبهاي فلسفه به حساب آورد . به نظر ما اين موارد بدين قرارند:

1. تشتت و نه تكثر فكري : وضع كنوني ساحت فلسفه- چه در حوزه تحليلي و چه در گستره قاره اي -  چنان است كه مي تواند نام آن را تشتت گذاشت. همه مي دانيم كه  تكثر شرط لازم و ضروري رشد فكري است و از اين جهت تكثر را در همه ساحتها بخصوص ساحت نظر و فلسفه بايد به رسميت شناخت و حتي تشويق و ترويج كرد ، اما وضعي كه هم اكنون با آن روبرو هستيم فراتر از تكثر است. به همين جهت است كه بيش و پيش از آنكه شاهد مكاتبي باشيم كه با يكديگر تعامل و مراوده فكري داشته باشند با گروههايي مواجهيم كه بي خبر از كار ديگران و بي نياز از مشي آنها به  تأمل مي پردازند. اين مرام را البته نمي  توان به كل كاروان فلسفه معاصر و همه فيلسوفان ساري و جاري كرد اما بخشي عمده از فلسفه از اين معضل در رنج است.

2. جايگزيني شارحان با فيلسوفان: فلسفه وادي نقد و پرسش است . شعار فلسفه اين است كه هيچ كس و هيچ رأيي را نبايد فراتر و وراي استدلال و برهان نشاند وفيلسوف بايد با ترديد در همه چيز تفكر و تفلسف خود را پي جويي كند. در اين راستا او البته بايد انديشه هاي افراد ديگر را جدي بگيرد و با اين انديشه ها به گفت و گو نشيند. اما وضعي كه هم اكنون شاهد آنيم بيش از آنكه گفت و گوي جدي با فيلسوفان ديگر باشد گونه اي شرح آراي بزرگان انديشه است. تكرار كنيم آشنايي با آراي بزرگان در همه شاخه هاي فكري و معرفتي از جمله فلسفه بسي ضروري است  اما اين آشنايي اولاً بايد با گفت وگو و پرسشهاي جدي همراه باشد ، ثانياً ما با ذهني پر از پرسش به سراغ انديشه هاي ديگر متفكران برويم و دغدغه هاي خود را فراموش نكينم.  به تعبير ديگر، ما چنان غرق انديشيدن به انديشه هاي ديگران هستيم كه فرصت تجزيه و تحليل و نقد آنها را از دست داده ايم.  ما بيشتر از آن كه شاهد فيلسوفاني ژرف انديش باشيم شارحاني مي بينيم كه كاري ندارند جز آن كه كارهاي ديگران را توصيف و تفسير كنند؛ هرچند كه اين مشي نيز قاعده نيست و استثنائات جدي وجود دارند. 

3. تخصص محوري  يكي از ويژگيهاي اساسي دوران ماست و اين جريان فلسفه را نيز به درون خود كشانده است. در حالي كه فلسفه كه در اساس گشودگي به جهان و تفكر معنا مي دهد بسي محتاج است كه با همه چشم اندازها و رويكردها آشنا باشد و نگاه خود را نسبت بدانها باز نگه دارد. مسئله تخصص البته نه تنها مسئله علوم ديگر كه معضله فلسفه نيز به حساب مي آيد اما از آنجا كه ماهيت فلسفه با گشودگي فكري گره خورده است فلسفه از تخصص بيش از معارف ديگر ضربه خورده است. ما البته تخصص را راه حل اجتناب ناپذير گستردگي و تنوع همه حوزه ها از جمله فلسفه مي دانيم و بدين جهت معتقديم نمي توان در جهان گسترده تفكر كنوني ، آن را حذف كرد. سخن همه بر سر گونه اي از تخصص است كه راه را بر ديدگاهها و چشم اندازهاي ديگر مي بندد و اين مشي البته هم اكنون در جريانهاي فلسفي معاصر كمرنگ نيست.

4. تخصص محوري در فلسفه  اگر يك ضعف و نقص بزرگ داشته باشد اين ضعف دوري گزيدن از دستاوردهاي شگرف علمي است. ما البته قايل به تمايز ميان حوزه هاي علمي و فلسفي هستيم اما نمي توان ناديده گرفت كه علم  مي تواند به دستاوردهاي و تفكرات فلسفي مدد رساند همان طور كه علم بي نياز از فلسفه نيست فلسفه نيز نمي تواند خود را مستغني از فلسفه بينگارد. به قول متفكري اگر فلسفه به انسان چشم انداز عطا مي كند علم به انسان اجزاي آن چشم انداز را ارزاني مي دارد و هيچ چشم اندازي البته بدون اجزا قادر به  نضج گرفتن نيست. اگر پاره اي از فيلسوفان معاصر به دانشجويان فلسفه توصيه مي كنند كه در كنار فلسفه به يكي از علوم روز نيز بپردازند و در آن متخصص باشند به جهت همين نسبت نزديك و تودرتوي علم و فلسفه است. اين توصيه اما هنوز بجد جامه عمل نپوشانده است و بسياري از دانشجويان فلسفه و حتي اساتيد فلسفه با علوم تجربي كاملاً بيگانه هستند.

5. اگر بخواهيم در كنار گشودگي فلسفه يكي ديگر از مهمترين مؤلفه هاي  فلسفه را بازگو كنيم به دوري گزيدن از جزميت مي رسيم كه اين جزميت ستيزي فلسفي البته نسبت نزديكي با گشودگي فلسفه دارد هرچند با آن يكي نيست. انديشه اين قابليت بالقوه را دارد كه به ضد خود مبدل شود و تاريخ تفكر و تفلسف نمونه هاي خوبي چون فاشيسم و ماركسيسم را سراغ دارد كه در آنها تفكر به ضد خود يعني تصلب مبدل شده است. اين خطر اگر به صورت بالفعل براي همه نحله هاي فلسفي معاصر موجود نباشند به صورت بالقوه موجودند و جلوه هايي از آن هم در پاره اي مكاتب فلسفي معاصر هويدا هستند. به نظر ما بزرگترين جلوه اين جزميت مشكلات فراواني است كه فيلسوفان قاره اي و تحليلي در برقراري مكالمه با يكديگر دارند. گونه اي بي تفاوتي نزد فيلسوفان تحليلي و قاره اي نسبت به يكديگر حس مي شود كه به نظر ما نتيجه محتومش جزميت است و اين از خطرات فراروي وادي پرمخاطره اما پرهيجان فلسفه به حساب مي آيد.

در باب نقاط و نكات فرود فلسفه معاصر بيش از اين مي تواند گفت اما به نظر مي رسد اين پنج محور از مهمترين بيمهاي فراروي فلسفه در ابتداي سده بيست و يكم به حساب مي آيند.
 

فرازهاي فلسفه

در باب فرازهاي فلسفه نيز چندين محور را پررنگ مي بينيم .

1.  هرچند اشاره داشتيم كه هم اكنون فيلسوفان جاي خود را به شارحان فلسفي داده اند موقعيت كنوني فلسفه را دوره بازانديشي در ماهيت خود فلسفه ارزيابي مي كنيم و از اين جهت انتظار مي رود پس از طي اين دوره بازانديشي شاهد كمرنگ شدن انحرافات و حركت سريعتر در گستره هايي باشيم كه اولويتهاي فرهنگي و انساني قرار دارند. وضعيت كنوني  فلسفه به فردي  مي ماند كه پس از طي زماني طولاني خواهان تعيين اولويتها براي حركتهاي پربارتر است و اگر از اين چشم انداز تفسيرهاي متعدد از فيلسوفان مطرح را مدنظر بگيريم البته حس نوميدانه جاي خود را با احساس  اميدوارانه عوض مي كند.

2. هم اكنون فلسفه كاربردي بجد در حال مطرح شدن است. فلسفه كاربردي مهمترين رسالت خود را انديشيدن به نسبت فلسفه با مسايل عادي و رايج زندگي انساني قرار داده است . فلسفه و مناديان آن پي برده اند راز مطرح شدن مجدد  تفلسف،  يافتن رشته هاي و زنجيرهاي عميقي است كه اين حوزه از معرفت بشري را با مسايل و پرسشهاي انساني گره مي زنند. به همين جهت و با توجه به اين شرايط  است كه حقوقدانان و  سياستمداران و حتي تجار نياز خود را به فلسفه اعلام داشته اند و اين حركت البته ناشي از كار و مشي فيلسوفاني است كه توانسته اند اهميت فلسفه در زندگي رليج را به متوليان نهادهاي گوناگون بقبولانند. ما از اين جنبه البته در اوان راهي طولاني قرار داريم و فيلسوفان بايد تأكيد بيشتر و بهتري بر اين موضوع روا دارند اما همين اندازه كار و تلاش هم نشانه آن است كه فلسفه معاصر و مناديان آن زندگي را جدي گرفته اند و در يافته اند فلسفه براي زندگي است و نه زندگي براي فلسفه.

3. فلسفه ذهن با وجود مناقشات فراواني كه در باب آن وجود دارند و پاره اي از فيلسوفان بجد آن را نفي و طرد مي كنند حوزه اي است كه اميدواري به پيوند فلسفه با علوم مختلف چون عصب شناسي، زبان شناسي، علوم رايانه اي، پزشكي، روان شناسي و جامعه شناسي را افزون كرده است. با اين حوزه  فلسفي ما شاهد پژوهشهاي ميان رشته اي محيرالعقول و جالب توجهي بوده ايم . اين فعاليتها و دستاوردها يقيناً بي ابهام و بي ايراد نيستند اما راهي جديد را فراروي فلسفه قرار داده اند . بي جهت نيست كه پاره اي از فيلسوفان يكي از معدود راههاي نزديكي علم و فلسفه را از طريق فلسفه ذهن مي دانند.

4. پسا مدرن با وجود پاره اي ضعفها و نقصهايش در كمرنگ كردن جزميت فلسفي نقش مؤثري ايفا كرده و مي كند. شكي نيست كه نمي توان تمام مؤلفه ها و وجوه پست مدرن و بخصوص پست مدرنيسم را پذيرفت اما بزرگترين هديه پست مدرن براي فلسفه بازانديشي مجدد و مداوم در مباني عقل فلسفي و فراتر رفتن از مطلق انديشي و جزمي انديشي است. به تعبير ديگر ، پست مدرن پرسشهاي جدي و فربهي فراروي فلسفه درانداخته است و اين حوزه از تفكر بشري را به تلاشهاي بيشتر و بهتر واداشته است.  اين وضعيت را بايد به فال نيك گرفت .

5. هم اكنون شاهد هستيم كه گروههاي فلسفي در مغرب زمين مجدداً رونق مي گيرند و دانشجوياني كه رشته فلسفه را بر مي گزينند چه در دانشگاههاي امريكا و چه در دانشگاههاي اروپا نسبت به قبل از جهت كمي افزايش يافته اند. اين رشد كمي البته دلايل و علل زيادي دارد كه پرداختن به آنها مجال مستقل و مجزايي را طلب مي كند اما مي توان با يكي از رئيسان گروه فلسفه دانشگاهها همنوا شد كه دانشجويان پي برده اند علاوه بر تخصص علمي و معرفتي نياز به ديدگاههايي كلان در قبال خود، انسان، جامعه، تاريخ و حتي معارف و علوم گوناگون دارند و يكي از معتبرترين جاهايي كه مي توان اين ديدگاههاي كلان و كلي را يافت البته وادي فلسفه است. رونق يافتن گروههاي فلسفه  دانشگاههاي جهان يقيناً به رشد كيفي فلسفه مدد مي رساند و متفكراني مطرح و تأثيرگذاررا  تحويل جامعه بشري مي دهد.

تكرار كنيم كه بر نقاط و نكات فراز و فرود وضعيت فلسفه بسي محورهاي ديگر را مي توان افزون كرد اما شايد اين حداقل نگاهي كلان به علاقمندان فلسفه كه در روز فلسفه خواهان شنيدن نكاتي در باب ماهيت و وضعيت اين نحله جذاب و شگفت معرفتي هستند عطا كند.

 

 

 

کد خبر 131308

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha