در مورد تفکر، هنجارها و ارزشهایی وجود دارند. به نظر میرسد برخی از این اصول و ضوابط غریزی باشند.
برخی دیگر از اصول و قواعد تفکر، اکتسابی و آموختنی هستند. اصولی که آموختنی هستند با توجه به تغییر در نگرشها و تجارب ما دچار تغییر میشوند.
فرهنگهای مختلف دارای ارزشهای مشترک هستند. اما این به منزله عدم وجود اصول مشترک در میان فرهنگها نیست بلکه باید توجه داشت که همه انسانها دارای اصول اساسی و اخلاقی مشترکی هستند.اصول و ضوابطی جهانشمول برای تفکر میتوان متصورشد در حدود 60 ضابطه جهانشمول در مورد تفکر وجود دارد. اما کاربرد این ضوابط بسته به زمینههای فرهنگی و سنتی ما از یک سو و حالتهای فیزیولوژیک ما از سوی دیگر متفاوت هستند.
باور و تفکر باهم تفاوتهایی دارند به نظر میرسد اگر بخواهیم برای باور و تفکر ضابطهای را در نظر بگیریم در درجه اول باید گفت منطق، ضابطه چنین اموری است. در سیستم اندیشگی خود باید منطق را رعایت کرد. بسیاری از متفکران سعی کردند که منطق را در تفکر رعایت کنند اما همه آنها به اصول و قواعد ثابتی در این باره نرسیدند.
برای تفکر و باور باید ضابطهای فراتر از منطق وجود داشته باشد و آن اخلاق باور است. یعنی ارزشگذاری منطقی باید بر ارزشگذاری باور و اندیشه حاکم باشند. ارزشگذاریهای نظیر قواعد اخلاقیای مثل گوش دادن به طرف مقابل، تعصب نداشتن بر باور خود و نداشتن جزم گرایی در اندیشه و باور و از این دست ضوابط .
همانطور که اخلاق تاحدود زیادی نسبی است شاید قواعد مربوط به آن هم نسبی باشند. ولی برای باور و تفکر قوانینی وجود دارند که جهانشمول هستند مانند تعصب نداشتن در باور و اندیشه خود و نداشتن پیش فرضهایی برای باور و تفکر درست، اینها آنقدر کلی هستند که فراتر از قواعد و ضوابط نسبی هستند.
باورها به عنوان بر آمده ازآداب و رسوم قواعدی نمیتوان در نظر گرفت بین آداب و رسومی که در یک جامعه وجود دارد و اخلاق تفاوت قائل میشویم . اخلاق تبعیت از یکسری قواعدی است که ریشه در عقل دارند این عقل همان عقل مجرد مفارقه است که در تفکر فلاسفه اسلامی به آن اذعان میشود.
به همین جهت عقل عملی در فلسفه اسلامی ذیل عقل نظری قرار میگیرد. ابن سینا در کتاب"مبدأ و معاد " غایت عقل عملی را پیاده شدن عدالت همه جانبه در جامعه بشری میداند و از آنجایی که هنوز عدالت بطور کامل پیدا نشده، انتظار این وجود دارد که روزی این امر محقق بشود و نه فقط انتظارش میرود بلکه در واقع این یک امر بایستنی است. باید این عقل عملی در قالب فراگیر پیاده بشود و گرنه وجود عقل عملی بیهوده خواهد بود و فاقد حکمت( غایت حیات انسانی از نظر ابن سینا پیاده شدن عدالت فراگیر در سایه اخلاق است).
اما اگر گفتیم که عقل یک عقل مجرد مفارق نیست بلکه عقل عملی است که مقدم بر عقل نظری است و در وجود خود انسان حضور دارد و منشأ اراده آزاد ورفتار و اعمال اخلاقی انسان است باز میتوانیم غایتی برای انسان و جامعه بشری در نظر بگیریم که در کلیت آن به سمت آن است یعنی اخلاقی شدن و پیاده شدن مدینه اخلاقی زمینی.
بنا بر هردو مبنا درواقع میتوانیم بگوییم اخلاق یک امر عام است و از قوانین عمومی برخورداراست و این جدایی از آداب و رسومی است که در جوامع مختلف به اشکال متفاوت و متکثر ظهور پیدا میکند. اما نکته اساسی و اصلی اینجاست که اگر از ساحت عقل عملی و قوانین کلی آن خارج شویم حال چه اصل قراردادهارا پذیرا باشیم و چه ورای اصل قراردادها و قوانین کلی اخلاقی، درساحت تفکر کسانی مانند عرفا قرار بگیریم آنگاه بحث از اخلاق و قوانین جهانشمول آن به غایت دشوار میشود.
اگرچه هر شخص پیش از اینکه عمل و اقدامی انجام دهد الزامات اخلاقی در مورد آن کنش و اقدام دارد. به عبارت دیگر هر فرد پیش از اقدام الزامات اخلاقی را معمولاً در تفکر خود لحاظ میکند.
این لحاظ کردن الزامات اخلاقی در تفکر در مورد نتایج حاصل از آن اقدام و عمل نیز معمولاً مورد توجه افراد قرار میگیرند و فرد پیش از اقدام و کنش، ملاحظات اخلاقی را در تفکر مورد توجه قرار خواهد داد. بحث لحاظ کردن الزامات و ملاحظات اخلاقی در تفکر پیش از کنش، زمانی با اهمیتتر جلوه میکند که نتایج آن کنش و اقدام، دیگران را نیز متأثر کند و آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
هر فردی در وهله اول باید سعی و تلاش جدی به خرج دهد تا تفکر او مبتنی بر مبانی عقلانیت باشد. به عبارت دیگر هنجارهای اساسی عقلانی برای تفکر وجود دارند که فرد باید بدانها پایبند باشد. به رغم وجود این هنجارها، آنها به لحاظ فلسفی موضوعات چالش برانگیزی هستند.
همچنین هر فردی باید تلاش کند تا از پیش فرض و داشتن نیت بد نسبت به دیگران برحذر باشد. همچنین نباید از بدبختی و تیره روزی دیگران خشنود شود و باعث چنین مسألهای نیز شود. کدها و ضوابط فکر کردن باید شخص را به سمت یافتن و جستجوی حقیقت و واقعیت و ارائه پاسخهای موجه هدایت کنند.
برخی دیگر از اصول و قواعد تفکر، اکتسابی و آموختنی هستند. اصولی که آموختنی هستند با توجه به تغییر در نگرشها و تجارب ما دچار تغییر میشوند.
فرهنگهای مختلف دارای ارزشهای مشترک هستند. اما این به منزله عدم وجود اصول مشترک در میان فرهنگها نیست بلکه باید توجه داشت که همه انسانها دارای اصول اساسی و اخلاقی مشترکی هستند.اصول و ضوابطی جهانشمول برای تفکر میتوان متصورشد در حدود 60 ضابطه جهانشمول در مورد تفکر وجود دارد. اما کاربرد این ضوابط بسته به زمینههای فرهنگی و سنتی ما از یک سو و حالتهای فیزیولوژیک ما از سوی دیگر متفاوت هستند.
باور و تفکر باهم تفاوتهایی دارند به نظر میرسد اگر بخواهیم برای باور و تفکر ضابطهای را در نظر بگیریم در درجه اول باید گفت منطق، ضابطه چنین اموری است. در سیستم اندیشگی خود باید منطق را رعایت کرد. بسیاری از متفکران سعی کردند که منطق را در تفکر رعایت کنند اما همه آنها به اصول و قواعد ثابتی در این باره نرسیدند.
برای تفکر و باور باید ضابطهای فراتر از منطق وجود داشته باشد و آن اخلاق باور است. یعنی ارزشگذاری منطقی باید بر ارزشگذاری باور و اندیشه حاکم باشند. ارزشگذاریهای نظیر قواعد اخلاقیای مثل گوش دادن به طرف مقابل، تعصب نداشتن بر باور خود و نداشتن جزم گرایی در اندیشه و باور و از این دست ضوابط .
همانطور که اخلاق تاحدود زیادی نسبی است شاید قواعد مربوط به آن هم نسبی باشند. ولی برای باور و تفکر قوانینی وجود دارند که جهانشمول هستند مانند تعصب نداشتن در باور و اندیشه خود و نداشتن پیش فرضهایی برای باور و تفکر درست، اینها آنقدر کلی هستند که فراتر از قواعد و ضوابط نسبی هستند.
باورها به عنوان بر آمده ازآداب و رسوم قواعدی نمیتوان در نظر گرفت بین آداب و رسومی که در یک جامعه وجود دارد و اخلاق تفاوت قائل میشویم . اخلاق تبعیت از یکسری قواعدی است که ریشه در عقل دارند این عقل همان عقل مجرد مفارقه است که در تفکر فلاسفه اسلامی به آن اذعان میشود.
به همین جهت عقل عملی در فلسفه اسلامی ذیل عقل نظری قرار میگیرد. ابن سینا در کتاب"مبدأ و معاد " غایت عقل عملی را پیاده شدن عدالت همه جانبه در جامعه بشری میداند و از آنجایی که هنوز عدالت بطور کامل پیدا نشده، انتظار این وجود دارد که روزی این امر محقق بشود و نه فقط انتظارش میرود بلکه در واقع این یک امر بایستنی است. باید این عقل عملی در قالب فراگیر پیاده بشود و گرنه وجود عقل عملی بیهوده خواهد بود و فاقد حکمت( غایت حیات انسانی از نظر ابن سینا پیاده شدن عدالت فراگیر در سایه اخلاق است).
اما اگر گفتیم که عقل یک عقل مجرد مفارق نیست بلکه عقل عملی است که مقدم بر عقل نظری است و در وجود خود انسان حضور دارد و منشأ اراده آزاد ورفتار و اعمال اخلاقی انسان است باز میتوانیم غایتی برای انسان و جامعه بشری در نظر بگیریم که در کلیت آن به سمت آن است یعنی اخلاقی شدن و پیاده شدن مدینه اخلاقی زمینی.
بنا بر هردو مبنا درواقع میتوانیم بگوییم اخلاق یک امر عام است و از قوانین عمومی برخورداراست و این جدایی از آداب و رسومی است که در جوامع مختلف به اشکال متفاوت و متکثر ظهور پیدا میکند. اما نکته اساسی و اصلی اینجاست که اگر از ساحت عقل عملی و قوانین کلی آن خارج شویم حال چه اصل قراردادهارا پذیرا باشیم و چه ورای اصل قراردادها و قوانین کلی اخلاقی، درساحت تفکر کسانی مانند عرفا قرار بگیریم آنگاه بحث از اخلاق و قوانین جهانشمول آن به غایت دشوار میشود.
اگرچه هر شخص پیش از اینکه عمل و اقدامی انجام دهد الزامات اخلاقی در مورد آن کنش و اقدام دارد. به عبارت دیگر هر فرد پیش از اقدام الزامات اخلاقی را معمولاً در تفکر خود لحاظ میکند.
این لحاظ کردن الزامات اخلاقی در تفکر در مورد نتایج حاصل از آن اقدام و عمل نیز معمولاً مورد توجه افراد قرار میگیرند و فرد پیش از اقدام و کنش، ملاحظات اخلاقی را در تفکر مورد توجه قرار خواهد داد. بحث لحاظ کردن الزامات و ملاحظات اخلاقی در تفکر پیش از کنش، زمانی با اهمیتتر جلوه میکند که نتایج آن کنش و اقدام، دیگران را نیز متأثر کند و آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
هر فردی در وهله اول باید سعی و تلاش جدی به خرج دهد تا تفکر او مبتنی بر مبانی عقلانیت باشد. به عبارت دیگر هنجارهای اساسی عقلانی برای تفکر وجود دارند که فرد باید بدانها پایبند باشد. به رغم وجود این هنجارها، آنها به لحاظ فلسفی موضوعات چالش برانگیزی هستند.
همچنین هر فردی باید تلاش کند تا از پیش فرض و داشتن نیت بد نسبت به دیگران برحذر باشد. همچنین نباید از بدبختی و تیره روزی دیگران خشنود شود و باعث چنین مسألهای نیز شود. کدها و ضوابط فکر کردن باید شخص را به سمت یافتن و جستجوی حقیقت و واقعیت و ارائه پاسخهای موجه هدایت کنند.
این ضوابط باید به شخص در داشتن چشم اندازهای موجه و مبتنی بر استدلال کمک کنند و او را به داشتن چنین چشم اندازهایی رهنمون شوند.
این یعنی اینکه اندیشه و تفکر برای کشف حقیقت و واقعیت باید آزاد باشد. از سوی دیگر تفکر و اندیشه باید در جستجوی منطق تفکر و استدلال آزاد باشد و مانعی در سر راه آن وجود نداشته باشد. بر این اساس آزادی اندیشه و آزادانه فکر کردن اولین ضابطه برای تفکر و فکر کردن به شمار میرود.
یکی دیگراز ضابطه برای تفکر گشوده بودن بر روی انتقادات است، هر فرد باید بر روی انتقاداتی که به او میشود گشادگی داشته باشد و آنرا به دور از اغراض شخصی بپذیرد و مورد توجه قرار دهد. او نباید انتقاد را به مثابه حمله از سوی یک شخص تلقی کند.شیوه موجه و استدلالی به این انتقادات این است که آن انتقادات مورد بررسی قرار گرفته و سپس بدانها پاسخ داده شوند.
ضابطه دیگر در مورد تفکر این است که فرد در قبال درست و عاری از خطا بودن آرای خود تعهد و مسئولیت دارد. به عبارت دیگر شخص باید با خود صادق باشد و در مورد اینکه کدام یک از آرای او درست و یا نادرست است با صداقت برخورد کند. بطور حتم این ضوابط جهانشمول هستند. علت این است که این ضوابط مربوط به همه موجوداتی هستند که تفکر میکنند و دارای اندیشه و فکر هستند.
این یعنی اینکه اندیشه و تفکر برای کشف حقیقت و واقعیت باید آزاد باشد. از سوی دیگر تفکر و اندیشه باید در جستجوی منطق تفکر و استدلال آزاد باشد و مانعی در سر راه آن وجود نداشته باشد. بر این اساس آزادی اندیشه و آزادانه فکر کردن اولین ضابطه برای تفکر و فکر کردن به شمار میرود.
یکی دیگراز ضابطه برای تفکر گشوده بودن بر روی انتقادات است، هر فرد باید بر روی انتقاداتی که به او میشود گشادگی داشته باشد و آنرا به دور از اغراض شخصی بپذیرد و مورد توجه قرار دهد. او نباید انتقاد را به مثابه حمله از سوی یک شخص تلقی کند.شیوه موجه و استدلالی به این انتقادات این است که آن انتقادات مورد بررسی قرار گرفته و سپس بدانها پاسخ داده شوند.
ضابطه دیگر در مورد تفکر این است که فرد در قبال درست و عاری از خطا بودن آرای خود تعهد و مسئولیت دارد. به عبارت دیگر شخص باید با خود صادق باشد و در مورد اینکه کدام یک از آرای او درست و یا نادرست است با صداقت برخورد کند. بطور حتم این ضوابط جهانشمول هستند. علت این است که این ضوابط مربوط به همه موجوداتی هستند که تفکر میکنند و دارای اندیشه و فکر هستند.
از طرفی دیگر، فرآیندهای فکری ما تا اندازه زیادی متأثر از نظام ارزشهای ما هستند. نظام ارزشهای ما تحت تسلط سیستم و نظامی از اصول و ارزشهای خوب یا بد قرار دارند. فطرت و طبیعت همه انسانها الهی و خدایی است و از اینرو نظام ارزشی پایه انسانها جهانشمول است.
البته این فطرت الهی و نظام ارزشی جهانشمول در فرهنگها و سنتهای گوناگون ممکن است رنگ دیگری به خود بگیرد ولی این موضوع سطحی است.همچنین این فطرت الهی که در درون انسانها به ودیعه گذاشته شده ممکن است توسط برخی افراد مورد بی توجهی قرار گیرد و انگیزهها و محرکهای خودخواهانه باعث غفلت از آنها شود.چگونگی رفتار ما بستگی به این دارد که چگونه اجازه دهیم این نور خدایی از اعماق وجود ما روشنایی خود را ساطع کند. به عبارت دیگر، نور خدایی در درون وجود ما و انعکاس بیرونی آن است که مشخصه رفتار و کنش خواهد بود.
البته این فطرت الهی و نظام ارزشی جهانشمول در فرهنگها و سنتهای گوناگون ممکن است رنگ دیگری به خود بگیرد ولی این موضوع سطحی است.همچنین این فطرت الهی که در درون انسانها به ودیعه گذاشته شده ممکن است توسط برخی افراد مورد بی توجهی قرار گیرد و انگیزهها و محرکهای خودخواهانه باعث غفلت از آنها شود.چگونگی رفتار ما بستگی به این دارد که چگونه اجازه دهیم این نور خدایی از اعماق وجود ما روشنایی خود را ساطع کند. به عبارت دیگر، نور خدایی در درون وجود ما و انعکاس بیرونی آن است که مشخصه رفتار و کنش خواهد بود.
رهنمودهای کلی و عمومی در مورد تفکر وجود دارند که مقبولیت و مشروعیت جهانی دارند. به عبارت دیگر این رهنمودها و اصول از لحاظ جهانی پذیرفته شدهاند. قوانین منطق محدودیتهای مفهومی را متوجه برخی باورها میکنند. این قوانین میتوانند باورهای جدید را ایجاد کنند. این باورهای جدید از باورهای قبلی استنتاج میشوند. با این وجود منطق استنتاجی و قیاسی یکی از شیوههای تحقیق و جستجو است.
تحقیق تجربی نیز شیوهای پذیرفته شده است. پیش فرضهای این تحقیق مبتنی بر مشاهدات و ادراکات است و مستلزم بازنگری در باورهایی است که با ادراکات و مشاهدات همخوانی و همسویی ندارند.
علاوه بر سنتهای تحقیقاتی که مورد پذیرش جهانی هستند، سنتهای تحقیقاتی و پژوهشی محلی و بومی وجود دارند که مختص به جوامع پژوهشی خاصی هستند. اما این گونه نیست که این سنتها همیشه از طریق جهتگیریهای علمی مورد شناسایی قرار گیرند.
برای نمونه برخی رشتهها و حوزههای تحقیقاتی و پژوهشی مثل روانشناسی و شیمی بر آزمایش و تجارب آزمایشگاهی تأکید دارند. این در حالی است که علم اقتصاد بر مدل انتخاب عقلانی تأکید دارد. اما این روش مورد توجه برخی جوامع تحقیقاتی از جمله انسان شناسی فرهنگی نیست. انسان شناسی فرهنگی بر روشها و متدهای تفسیری تأکید و اصرار دارد.
همواره باید از ترکیب و تلفیق استانداردهای تحقیقاتی و فکری با فرهنگ بومی خودداری کنیم یعنی هر فرهنگ دربردارنده سنتهای گوناگون تحقیقاتی و فکری است. البته این شیوهها و استانداردها ممکن است در فرهنگهای دیگر نیز تجربه شده و مورد پذیرش آنها باشند.
باید بدانیم نباید در دام یک شیوه و روش خاص گرفتار شویم و اینگونه بپنداریم که تنها شیوه تفکر آن است و شیوه درست همان شیوه فکری ماست. در تاریخ اندیشه بشری بسیاری از متفکران بر این عقیده بودهاند که اخلاق و عقیده باید بر اساس الگوهای تعیین شده به وسیله فرد یا جامعه دنبال شود.
برای نمونه، حکمای یونان باستان چنین نظری داشتند. پس از دکارت دیدگاهی تازه در این خصوص پیدا شد که مبتنی بر نظریه همین فیلسوف قرن هجدهمی بوده است. به این معنا که آدمی باید لوح ضمیر خود را از آنچه پیشتر بر آن نقش بسته بشوید و بر اساس تجربههای فردی و باورهای قابل قبول خود، دوباره عقاید و اخلاق مورد نظر خویش را بنگارد.
تحقیق تجربی نیز شیوهای پذیرفته شده است. پیش فرضهای این تحقیق مبتنی بر مشاهدات و ادراکات است و مستلزم بازنگری در باورهایی است که با ادراکات و مشاهدات همخوانی و همسویی ندارند.
علاوه بر سنتهای تحقیقاتی که مورد پذیرش جهانی هستند، سنتهای تحقیقاتی و پژوهشی محلی و بومی وجود دارند که مختص به جوامع پژوهشی خاصی هستند. اما این گونه نیست که این سنتها همیشه از طریق جهتگیریهای علمی مورد شناسایی قرار گیرند.
برای نمونه برخی رشتهها و حوزههای تحقیقاتی و پژوهشی مثل روانشناسی و شیمی بر آزمایش و تجارب آزمایشگاهی تأکید دارند. این در حالی است که علم اقتصاد بر مدل انتخاب عقلانی تأکید دارد. اما این روش مورد توجه برخی جوامع تحقیقاتی از جمله انسان شناسی فرهنگی نیست. انسان شناسی فرهنگی بر روشها و متدهای تفسیری تأکید و اصرار دارد.
همواره باید از ترکیب و تلفیق استانداردهای تحقیقاتی و فکری با فرهنگ بومی خودداری کنیم یعنی هر فرهنگ دربردارنده سنتهای گوناگون تحقیقاتی و فکری است. البته این شیوهها و استانداردها ممکن است در فرهنگهای دیگر نیز تجربه شده و مورد پذیرش آنها باشند.
باید بدانیم نباید در دام یک شیوه و روش خاص گرفتار شویم و اینگونه بپنداریم که تنها شیوه تفکر آن است و شیوه درست همان شیوه فکری ماست. در تاریخ اندیشه بشری بسیاری از متفکران بر این عقیده بودهاند که اخلاق و عقیده باید بر اساس الگوهای تعیین شده به وسیله فرد یا جامعه دنبال شود.
برای نمونه، حکمای یونان باستان چنین نظری داشتند. پس از دکارت دیدگاهی تازه در این خصوص پیدا شد که مبتنی بر نظریه همین فیلسوف قرن هجدهمی بوده است. به این معنا که آدمی باید لوح ضمیر خود را از آنچه پیشتر بر آن نقش بسته بشوید و بر اساس تجربههای فردی و باورهای قابل قبول خود، دوباره عقاید و اخلاق مورد نظر خویش را بنگارد.
این اندیشه به تدریج در چهرههایی مانند راسل و ویتگنشتاین به اوج خود رسید و رفته رفته نظریه پسامدرن از آن سر برآورد. این فلسفه به طور خلاصه بر تأمل و بازنگری در همه ضوابط و معیارهای اخلاقی و باورهای فردی و اجتماعی تأکید دارد.
از مجموع این دو دیدگاه و تجربههایی که بشر در طول زندگی خود در خصوص اخلاق و عقاید تثبیت شده داشته، میتوان به این نتیجه رسید که بازنگری، بازفهمی و بازاندیشی موجب تحول و پیشرفت جوامع بشری میشود.
برای نمونه پیشرفت غرب از زمانی نطفه بست که منطق ارسطویی را به کناری نهاد و به دادههای علم نوین روی آورد.
این ضوابط و قوانین هم میتوانند در محدوده فرهنگ و سنت خاصی باشند و هم میتوانند جهانشمول باشند. با توجه به پیوندها و ارتباطاتی که در دنیای کنونی پدید آمده به تدریج افکار و باورهای جهانی جای دیدگاههای محلی و منطقهای را میگیرند. زیرا دیدگاهها و تجربههای علمی تأثیر خود را فقط در یک منطقه جغرافیایی خاص نمیگذارند و به کل جهان سرایت میدهند.
از مجموع این دو دیدگاه و تجربههایی که بشر در طول زندگی خود در خصوص اخلاق و عقاید تثبیت شده داشته، میتوان به این نتیجه رسید که بازنگری، بازفهمی و بازاندیشی موجب تحول و پیشرفت جوامع بشری میشود.
برای نمونه پیشرفت غرب از زمانی نطفه بست که منطق ارسطویی را به کناری نهاد و به دادههای علم نوین روی آورد.
این ضوابط و قوانین هم میتوانند در محدوده فرهنگ و سنت خاصی باشند و هم میتوانند جهانشمول باشند. با توجه به پیوندها و ارتباطاتی که در دنیای کنونی پدید آمده به تدریج افکار و باورهای جهانی جای دیدگاههای محلی و منطقهای را میگیرند. زیرا دیدگاهها و تجربههای علمی تأثیر خود را فقط در یک منطقه جغرافیایی خاص نمیگذارند و به کل جهان سرایت میدهند.
نظر شما