۱۱ خرداد ۱۳۹۰، ۱۳:۱۳

رازها و مسائل-29/

رازها بیشتردر ادیان و عرفان مطرح هستند و مسائل در علوم تجربی

رازها بیشتردر ادیان و عرفان مطرح هستند و مسائل در علوم تجربی

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: رازها و مسائل در فلسفه و علوم انسانی دو چیز متفاوت هستند که دراین علوم نمی‎شود از امور سِری و نهانی سخن گفت،بلکه بیشتر، رازها در ادیان و عرفان، مطرح شدنی هستند تا علوم تجربی که بر روی مسائل متمرکزند.

رازها و مسائل در فلسفه و علوم انسانی دوچیزمتفاوت هستند که باید منظور از آنها مشخص بشوند. اگر منظور از رازها آن چیزهایی که در حیطه بررسی علوم به معنای علوم تجربی نمی‎گنجند باشد بله علوم تجربی بنا به تعریف درباره آنچه که بیرون از حیطه تجربه آدمی است نمی‎توانند بحث کنند، بنابراین مسائل تجربی خودشان را خواهند داشت. اما در یک نگاه سنتی به فلسفه اگر رازها موضوعات کلی‎ای مثل کلیت جهان و آغاز آن ،خدا و روح انسان و اینها باشد اینها در حیطه بررسی فلسفی می‌گنجند و آنوقت موضوعات فلسفی و مسائل مربوط به آنها می‌شود.

بنابراین اینکه میان رازها و مسائل فرق قائل شویم به نظر می‏رسد دراینجا مقداری تفکیک در علوم مختلف باید قائل شد. اگرمنظور از علوم ،علوم تجربی باشد بله موضوعات این علوم رازها نیستند ولی شاخه‌هایی از فلسفه به همان چیزهایی که خارج از تجربه است و راز است می‎توانند به آنها و مسائل مربوط به آنها بپردازند و خودشان متعلق به بعضی مسائل می‎شوند.
اگر این علوم علوم انسانی تجربی است برای مثال جامعه شناسی و روانشناسی اینها نباید به رازها بپردازند و در عمل هم به رازها نمی‏پردازند برای مثال روانشناسی، روح را بررسی نمی‌کند رفتار انسانی راکه دارای روح است مطالعه می‌کند. علوم تجربی به موضوعات غیر تجربی و رازها نمی‏پردازد بلکه آنها موضوعات تجربی را بررسی می‎کنند.
 
راز به معنای پرسشها و سؤالهایی است که ما هنوز بطور دقیق نمی‌دانیم چگونه آنها را صورت بندی کنیم.یکی از بهترین مثالهایی که در مورد راز در فلسفه می‌توان زد چیستی آگاهی است. اینکه آگاهی چیست یکی از رازهای فلسفی است که هنوز جواب درست و دقیقی به آن داده نشده است در علوم طبیعی و علوم اجتماعی نیز راز وجود دارد و موضوعاتی بعنوان راز مطرح می‌شوند. برای نمونه یکی از رازهایی که در علوم اجتماعی وجود دارد نسبت و رابطه میان "ساختار اجتماعی" و "کارگزار" است.
 
در خصوص  نسبت و رابطه این دو رهیافتها و دیدگاههای رقیب زیادی وجود دارند که درصدد فهم این رابطه و نسبت بوده‌اند. در این مورد هم احساس می‌شود همه آنچه که نیاز است در مورد این رابطه بدانیم در اختیار ما قرار نمی‌گیرد.

یکی از درسهایی که می‌توان از مدرنیته آموخت این است که بدون اینکه چیزهای معین را از دست بدهیم و به دام نسبی گرایی افراطی بیفتیم می‌توانیم زندگی کنیم.نباید از مسائل عملی و ملموس که مربوط به زندگی می‌شود غافل شویم. هم و غم ما باید این باشد تا بتوانیم این مسائل را حل و فصل کنیم.در معنای وسیع کلمه راز در تمام علوم و حوزه‌های تحقیقاتی وجود دارد.
 
 به طور کلی چیزی راز محسوب می‌شود که قابل توصیف و تبیین نباشد. راز ویژگی محرمانه بودن را دارد و کنجکاوی افراد را برمی‌انگیزد.باید توجه داشت که دانش و معرفت بشر محدود است و از اینرو چیزهایی برای او رازآمیز باقی می‌ماند. نمی‌توان مرز مشخص و روشنی میان رازها و مسائل در فلسفه، علوم انسانی و علوم اجتماعی ترسیم کرد.در حوزه‌های علوم انسانی رازها نیز مطرح هستند و این علوم به این رازها می‌پردازند. در این علوم علاوه بر راز با مسائل نیز مواجه هستیم.آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که رازها در هر حوزه با حوزه دیگر می‌تواند متفاوت باشد. برای مثال رازها در فلسفه با رازها در دین متفاوت هستند.
 
همچنین برخی رازها ممکن است در حال حاضر بعنوان راز مطرح باشند ولی در آینده به صورت مسائلی قابل حل درآیند.برخی ممکن است بگویند "مرگ" یک راز است. اما از نظربعضیها "مرگ" یک راز نیست. مرگ نیز مانند تولد و به دنیا آمدن ما به این دنیا است. از اینرو رازآمیز نیست.
 
 راز را می‌توان به برخی معماها یا پدیده‌ها اطلاق کرد که هنوز نمی‌توانیم آنها را تبیین کنیم.از سوی دیگر راز می‌تواند به برخی معماها اطلاق شود که ما هرگز نمی‌توانیم آنها را براساس اصطلاحات و عبارات صریح و مشخص تبیین کنیم.
بر این اساس برخی فیلسوفان معتقد بوده‌اند که زمان و مکان تمایز غیر قابل تحویلی هستند و نمی‌توان یکی را بر اساس دیگری تبیین و توضیح داد در این دیدگاه مکان از ویژگیهای زمان نیست. از سوی دیگر بر اساس دیدگاه آنها زمان چیزی مانند مکان نیست و یا عینیتی فضایی نیست.
 
برخی دیگر از فیلسوفان معتقد بوده‌اند که ارزیابی‌های اخلاقی به طور غیر قابل تحویلی با ارزیابی‌های غیر اخلاقی فرق دارند. بر این اساس، این ارزیابی‌ها مبتنی بر اصول بدیهی هستند. از سوی دیگر همین اصول بدیهی را می‌توان راز نامید چرا که به وسیله برخی واقعیات و مستندات قابل تبیین و توضیح نیستند.
 
اگر چیزی به آسانی قابل تحویل به برخی مستندات و فاکتورها نباشد به راحتی به مسأله تبدیل نمی‌شود و راز باقی می‌ماند.علوم فیزیکی و علوم اجتماعی درصدد تبیین و توضیح جهان هستند. این علوم مسائل را مورد توجه و بررسی قرار می‌دهند.
دانشمندان علوم اندکی هستند که به رازها می‌پردازند. در حال حاضر مواردی وجود دارند که دانشمندان علم آنها را باید بپذیرند در حالی که خیلی قابل تبیین نیستند. برای مثال قوانین بنیادین منطق قابل تبیین نبوده و مورد پذیرش هستند. برای مثال قانون این همانی که می‌گوید هر چیزی خودش است.
 
بر این اساس علوم مبتنی بر رازهایی هستند که ممکن است برخی آنها را اصول بدیهی بنامند. این اصول قابل توضیح و تبیین نیستند ولی علوم بر اساس آنها شکل گرفته‌اند.به نظر می‌رسد وقتی صحبت از علم می‌شود بیشتر علوم تجربی است و علم به معنای اصلی کلمه است و علوم انسانی را هم باید علوم انسانی تجربی گفت.در این علوم نمی‎شود از امور سِری و نهانی سخن گفت بلکه بیشتر رازها در ادیان و عرفان، بیان شدنی است.
 
همانطوری که بیان شد اگر این علوم ،علمِ به معنای تجربی  آن باشد اساس چیزهایی که در این علوم مطرح است بر تجربه و مشاهده و ملموسات بنا شده و به این دست از امور می‏پردازند.در مواردی که راز مطرح می‌شود دیگر علم مطرح نیست بلکه علوم به مسائل می‌پردازند. مسائل کشف ناشده را هم نمی‌شود راز نامید چرا که سِر و راز یک منبع ماورایی و مابعدالطبیعی دارند که مخفی مانده‌اند، به همین جهت به آنها راز می‌گویند . به نظر نمی‎رسد علوم بتوانند به این امور بپردازند.
 
رازهاچالشهایی هستند که ذهن متفکران را به خود در این حوزه جلب کرده‌اند. درگیری ذهنی و علمی اندیشمندان برای حل آنها بوده است اما "راز"هایی که در فلسفه و علوم انسانی و علوم اجتماعی طرح می‌شوند گاهی وقتها کلید حل این مسائل است و گاهی فراتر از آن یک دنیای جدید و فضای علمی جدیدی را بر روی متفکران باز کرده بطوریکه مسائل گذشته اساساً دیگر جای طرح و پرسشی را نگذاشته‌اند.
 
"راز"ها به نوعی فراعلم محسوب می‌شوند که ممکن است در کشفیاتی متفکری اتفاق بیفتد. یعنی کشف یک "راز"ی بر تمرکز برروی مسئله‎ای در فلسفه،علوم انسانی یا علوم اجتماعی اتفاق می‌افتد. اما خود "راز" فرا علم است.
 
 مؤلفه برجسته ای که بیش از هر عامل دیگری ارتباط میان رازها و مسائل، را با علوم انسانی و اجتماعی یا اساسا با همه شئونی که با تفکر و وجوه اندیشگی عالم بشری مرتبط هستند بیان می دارد،  پیوند  این دسته از علوم و معارف بشری با عالم ماوراءالطبیعی و حیات دینی است که بطور عمده جنبه های انتزاعی و ذهنی فرهنگ و دانش جهانی را در برمی‌گیرند و بر خلاف علوم طبیعی وتجربی کمتر جنبه های عینی و ملموس دارند.
 
مفاهیم فلسفی و مذهبی که ساحت اندیشه و حیات کلامی بشررا سامان می دهند به خصوص در اشکال سنتی خود بیشترمبتنی بر ماوراءالطبیعه هستند.آنچه در عالم مجردات و حوزه معرفت مبتنی بر کشف و شهود جای می گیرند به طور طبیعی در خود حامل رمز و رازهایی هستند که ما در زندگانی خویش خواه اینکه مذهبی بیندیشیم و یا آنکه غیرمذهبی باشیم در تبیین زندگی معنوی و هویت بخش آدمی حائز اهمیت اند . از این رو علوم اجتماعی و معارف فلسفی که تأمین بنیادی ترین نیازهای بشراز جنس مسائل معرفتی را عهده دار هستند با رموز معنوی حیات انسانی ما مواجه می باشند و نتوانسته اند نسبت به آنها بی توجه باشند.
 
علاوه بر این، آنچه به اشکال مختلف، بخش مهمی از حوزه وسیع فرهنگ بشری را در بر می‌گیرد موضوع اساطیر هستند که با توجه به آن که صرفنظر از جنبه های تخیلی آنها در بر دارنده حقایقی از وجود رمز آمیز انسان و نیازهای او هستند که تخیل و ذوق آدمی در پاسخ به آن نیازها جهت یافته است، باز از مسائل عمده مورد عنایت علوم اجتماعی، تاریخ، مردم شناسی و روان شناسی هستند. بنابراین رمزها در حیات معنوی جامعه انسانی خود جزئی ناگسستنی از مسائل علوم انسانی اند.

بیشترباید گفت رازها در فلسفه مطرح نیستند و اساساً فلسفه یک بحث عقلی است.  همه چیز فلسفه مشخص و قابل بررسی است.به نظر می‌رسد وقتی صحبت از علم می‌شود بیشتر علوم تجربی است و علم به معنای اصلی کلمه است و علوم انسانی را هم باید علوم انسانی تجربی گفت. در این علوم نمی‎شود از امور سِری و نهانی سخن گفت بلکه بیشتر رازها در ادیان و عرفان، بیان شدنی است.
 
همانطوری که اشاره شد اگر این علوم ،علمِ به معنای تجربی  آن باشد اساس چیزهایی که در این علوم مطرح است بر تجربه و مشاهده و ملموسات بنا شده و به این دست از امور می‏پردازند.در مواردی که راز مطرح می‌شود دیگر علم مطرح نیست بلکه علوم به مسائل می‌پردازند. مسائل کشف ناشده را هم نمی‌شود راز نامید چرا که سِر و راز یک منبع ماورایی و مابعدالطبیعی دارند که مخفی مانده‌اند، به همین جهت به آنها راز می‌گویند . به نظر نمی‎رسد علوم بتوانند به این امور بپردازند.
.
ارتباط فلسفه وعلوم انسانی با رازها یک ارتباط عجیبی است برای اینکه علوم انسانی برپایه مدرنیته استوار است و مبانی‌اش مدرنیته بوده است . در حالیکه در علوم انسانی  راز به صورت یک مسئله یا یک مجهول و یا یک بغرنج مطرح می‌شود و جزء مسائل اساسی علم مدرن نیست . اما بالعکس در دوران یونان در فلسفه‌های فلاسفه‌ای مانند پارمیندس و هراکلیتوس و دیگران راز جزء لاینفک آن قرار می‌گیرد.
 
ازهمه مهمتر راز نقش مایه اصلی حوزه‎ عرفان را شکل می‎دهد. اساس عرفان را همین رازها تشکیل می‌دهند و تنها حوزه‎ای‎است که دغدغه اصلی و جزء لاینفک آن رازها است .در زبان انگلیسی و فرانسه و آلمانی لغت راز به معنای خود راز است و در آن حوزه‎ها بیشتر کلیدی است . در علوم انسانی راز نقشی ندارد بلکه مجهولاتی هستند که در ارتباط انسان و هستی مطرح می‌شوند. مجهولات در علوم انسانی به مسئله تبدیل می‎شوند و از راز بودن آنها بیرون می‎آیند.
 
علوم انسانی راز مطلب نیست و رازها جزو موضوعات آن نیستند زیرا اساس علوم انسانی از دل مدرنیته بیرون می‎آید و آنچه در این علوم مهم و کلیدی است مسائل وجود شناختی است. یعنی علوم انسانی با مسائلی چون انسان در برخوردش با محیط، با خانواده، با جامعه، با فرهنگ و در درون گروه‎ها یا برون گروه‎ها در رابطه با جماعت و یا فرد مطرح است. 
 
کد خبر 1326265

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha