به گزارش خبرنگار مهر در حالی که بیش از 80 درصد از توت فرنگی کشور در استان کردستان تولید و به بازار عرضه می شود ولی قطب تولید این محصول همچنان با مشکلات مختلفی به ویژه ضعف در زیرساخت ها مواجه است و به همین دلیل بخش زیادی از سود تولید توت فرنگی در کردستان به جیب افراد واسطه و دلال می رود.
ظهر پنج شنبه و بر اساس قرار قبلی با علی همراه می شوم تا شب و روز جمعه را با خانواده توت فرنگی کار وی در روستای شیان سپری کنم، علی سر قرار و به موقع حاضر می شود و با عبور از جاده های پر پیچ و خم و در میان گرمای تقریبا طاقت فرسا، راهی روستای شیان می شویم و بعد از گذشت نزدیک به دو ساعت به مقصد می رسیم.
میزان توقف ما در روستا به 10 دقیقه هم نمی رسد و سپس راهی خانه باغ علی می شویم، تا دلتان بخواهد راه نامناسب و ناهموار است و امکان عبور ماشین هم وجود ندارد و من و علی مجبوریم با پای پیاده نزدیک به هفت کیلومتر راه برویم ولی در طول مسیر انگار خورشید هم می خواهد ما را همراهی کند چرا که با گذشت زمان خود را پشت کوه های بلند و سربه فلک کشیده قایم می کند و این امر به خنک تر شدن هوا کمک می کند، بعد از گذشت دو ساعتی به خانه باغ علی می رسیم و من به جمع خانواده شش نفره آنها ملحق می شوم.
علی من را به خانواده اش معرفی می کند و توضیح می دهد که وی خبرنگار است و قرار شده امشب و فردا مهمان ما باشد و از برداشت توت فرنگی و مشکلات کشاورزان این منطقه گزارشی تهیه کند که قبل از تمام شدن توضیحات علی پدرش کاک محمد به حرف می آید و می گوید: "اتفاقا از تلویزیون هم سال گذشته آمدند و با ما هم صحبت کردند ولی کسی از مشکلات ما سراغی نگرفت".
روژین کوچکترین عضو خانواده کاک محمد تنها شش سال دارد و امسال می خواهد به مدرسه برود ولی چهره سوخته، دست های قرمز و صورت عرق کرده اش بیش از هر چیر دیگری به چشم می آید، شهرام 11 ساله، دلنیا 16ساله و مادرشان اعضای این خانواده هم مشغول برداشت توت فرنگی هستند.
خانه باغ های اینجا در دل کوه ها و در میان پستی و بلندی دره های بسیار عمیق احداث شده و خبری از دشت های سرسبز و وسیع نیست و کشاورزان با زحمت و تلاش توانسته اند اندکی زمین را مسطح کرده و در آن توت فرنگی بکارند.
آنگونه که از اطراف هم بر می آید انگار تمام کشاورزان توت فرنگی کارند و من از کاک محمد می پرسم و او دوباره به حرف می آید و می گوید نزدیک 30 سال قبل در روستای ما کسی توت فرنگی نداشت ولی با گذشت زمان و به مرور مردم علاقمند به این کار شدند و در حال حاضر تمام مردم ساکن در روستای شیان و حتی تمام روستاهای منطقه توت فرنگی کارند و نیمی از توت فرنگی کردستان در روستاهای حوزه ژاوروود برداشت می شود.
غروب نزدیک است و هوا رو به تاریکی می رود ولی خانواده کاک محمد همچنان مشغول کارند و البته همسایه های آنها نیز کارشان را ادامه می دهند و خبری از استراحت و نفسی تازه کردن هم نیست و توت فرنگی ها باید در زمان مقرر خود برداشت شوند در غیر اینصورت از بین رفته و دیگر قابل برداشت نخواهند بود.
چشم چشم را نمی بیند و کاک محمد اعلام می کند که دیگر کار تمام است و ما برای رسیدن به خانه باغ به نور چراغ نفتی کوچک در دست روژین پناه می آوریم که با وزش باد چند نوبتی خاموش می شود ولی کاری نمی شود کرد و البته سرد شدن هوا نیز کاملا احساس می شود و انگار باید به لباس های گرمتری هم پناه آورد.
فضای خانه باغ تا حدودی کوچک به نظر می رسد ولی گرما و صمیمیت اعضای خانواده تا حدی است که شاید وصف ناشدنی باشد، کتری روی آتش قل می زند و دایه مستوره زن کاک محمد هم برای اعضای خانواده چای می ریزد و ما هم سرگرم صحبت می شویم.
کاک محمد کیسه تنباکویش را در می آرود و می خواهد سیگاری بکشد که با اعتراض محمد مواجه می شود و از سیگار چاق کردن پشیمان می شود و سپس شروع به حرف زدن می کند و از ابتدا در مورد توت فرنگی و چگونگی وارد شدن آن به این منطقه می گوید و سپس بیان مشکلاتش شروع می شود.
کاک محمد می گوید در حال حاضر توت فرنگی شده شغل اصلی مردم این منطقه و تمام خانوادهای روستای شیان و روستاهای اطراف تنها این نوع محصول را برداشت می کنند ولی متاسفانه کسی سراغی از ما نمی گیرد و بارها نیز با مسئولان دیدار کرده ایم و حتی خودشان نیز از مزارع نزدیک روستا بازدید کرده اند ولی تاکنون اقدامی برای رفع مشکلات ما صورت نگرفته است.
غذای سفره کاک محمد بسیار ساده ولی لذیذ و خوشمزه است و در میان نور اندک چراغ نفتی، شام صرف می شود و موقع خواب است و البته صحبت های من و کاک محمد هم پایانی ندارد هوا تا حدودی سرد شده و باید نه تنها درب و پنجره را بست بلکه از چراغ نفتی گرمایی طلبید.
از خستگی بسیار من و دیگر اعضای خانواده کاک محمد در کمترین زمان ممکن خوابمان می برد و زمانی بیدار می شوم که هوا گرگ و میش است و چشم به زحمت می بیند ولی خبری از خانواده کاک محمد نیست، آنها قبل از روشن شدن آفتاب دوباره کار برداشت توت فرنگی را آغاز کرده اند و من هم به جمعشان ملحق می شوم که کاک محمد می گوید: ما باید خیلی زود شروع می کردیم زیرا ماشین حمل بار ساعت 11 صبح به سمت تهران حرکت می کند و باید تا آن موقع توت های ما هم آماده شوند.
کارتن های بیشمار حمل موز و ظروف یکبار مصرف بیش از هر چیز دیگری توجه بیننده را جلب می کند. از کاک محمد می پرسم جریان چیست که در توضیح می گوید "ما قبلا توت ها را داخل جعبه های چوبی می ریختیم که گفتند این جعبه ها مناسب نیست و باید ظرف آن را تغییر دهیم که الان داخل این ظروف یکبار مصرف می ریزیم و با توجه به اینکه این ظروف مخصوص توت فرنگی نیست، زحمت کار چند برابر می شود.
کاک محمد ادامه می دهد متاسفانه این ظروف هم در استان تولید نمی شود یا به اندازه مصرف استان کردستان نیست و به همین دلیل ما برای خرید آنها مجبوریم پول بیشتری پرداخت کنیم که به نظر می رسد باید مسئولان فکر جدی برای این وضعیت داشته باشند و به کشاورزان توت فرنگی کار برای تهیه ظرف مناسب کمک کنند.
با برآمدن آفتاب زمان صرف صبحانه می رسد و بعد از این کار من از فرصت استفاده می کنم و سری هم به یکی دو همسایه کاک محمد می زنم و با آنها هم در مورد مشکلاتشان هم صحبت می شوم. عدم رسیدگی به نیازهای اولیه کشاورزان از جمله مسائل مشترکی است که همه توت فرنگی کاران این منطقه از آن می نالند.
کاک پرویز همسایه کاک محمد می گوید: متاسفانه خانه باغ های ما جاده دسترسی ندارند و ما مجبوریم با استفاده از قاطر بارهایمان را به روستا حمل کرده و از آنجا هم با ماشین به سمت تهران روانه کنیم که این کار باعث از بین رفتن توت فرنگی می شود و خسارت جدی به ما می زند.
وی ادامه می دهد: خیلی سال است که مسئولان وعده داده اند تا کارخانه ای احداث کنند ولی همچنان خبری نیست و ما مجبوریم که توت فرنگی ها را به تهران حمل کرده و در آنجا به فروش برسانیم که در این میان سود اصلی محصول به افراد واسطه و دلال می رسد و بخش اندکی از آن به خود کشاورز بازپرداخت می شود.
کاک پرویز در مورد ارقام توت فرنگی هم می گوید: ارقامی که ما کاشت می کنیم همه سنتی است و میزان دوام و ماندگاری آن بسیار کوتاه است که البته می گویند ارقام جدیدی هم آمده ولی تاکنون آن را ندیده ایم.
آفتاب سوزان تر می شود و خانواده کاک محمد همچنان مشغول کارند. تا ظهر دو ساعتی باقی است که موقع حمل بار به روستا می رسد و قاطرها آماده می شوند و کارتن ها به شکل هنرمندانه ای سوار هم می شود.
زمان ماندن من هم به پایان رسیده است و موقع خداحافظی است. وقتی می خواهم از کاک محمد خداحافظی کنم می گوید مشکلات ما یکی دو تا نیست ولی امیدوارم شماها که به مسئولان دسترسی داریم بخشی از این مشکلات را به آنها بگوید تا شاید تلاشی برای رفع آنها انجام شود و ما نیز بتوانیم از سود محصول تولیدی برای کمک به تامین نیازهای خانواده امان استفاده کنیم.
من و علی و شهرام راهی روستا می شویم تا به موقع بارها را به ماشین برسانیم و خانواده کاک محمد و دیگر همسایه ها همچنان مشغول کارند و آنها باید از امروز برای آماده کردن محصول برای فردا و انتقال آن به بازار تلاش کنند و این چرخه از روزهای میانی خردادماه آغاز و تا اواسط تیرماه همچنان ادامه خواهد داشت.
پیچ و خم های راه و پستی و بلندی های بیشمار امکان حرکت مناسب را سلب کرده است ولی چاره ای نیست و باید با دقت و هوشیاری بسیار بار توسط قاطرها حمل شود و به موقع هم به ماشین در روستا رسانده شود. بعد از پشت سر گذاشتن این مسیر سخت بالاخره به روستای شیان می رسیم و علی بار را به ماشین تحویل می دهد و شهرام را راهی خانه باغ می کند و ما هم منتظر ماشین می مانیم تا به سنندج بازگردیم و البته علی هم از فرصت استفاده می کند و مشغول مطالعه می شود. او شنبه در دانشگاه امتحان دارد.
................
گزارش و عکس: آرمان نصراللهی
نظر شما