۱۹ تیر ۱۳۹۰، ۱۲:۳۷

بازتولید در تئاتر شهر-8/

نادری: بازتولید آثار مردود و ناموفق گذشته هم کاری کارستان است

نادری: بازتولید آثار مردود و ناموفق گذشته هم کاری کارستان است

نویسنده و کارگردان نمایش "چند و چون به چاه افتادن چوپان" و "پچپچه‌های پشت خط نبرد" معتقد است نه تنها بازتولید آثار نمایشی موفق ایرانی سال‌های گذشته بلکه آثار مردود و ناموفق گذشته هم کاری کبیر و کارستان است.

به گزارش خبرگزاری مهر، علیرضا نادری نمایشنامه نویس و کارگردان برجسته و با سابقه تئاتر ایران در قالب یادداشتی به ارائه نظرات خود در خصوص مثبت بودن یا نبودن طرح بازتولید آثار موفق نمایشی ایران و همچنین مناسب بودن یا نبودن تخصیص بودجه برای بازتولید آثار نمایشی به جای اختصاص بودجه به تولید آثار نمایشی جدید پرداخت.

نادری در ابتدای یادداشت خود در پاسخ به این سؤال که به عنوان یک نمایشنامه نویس و کارگردان با سابقه تئاتر آیا با بازتولید آثار نمایشی موفق ایرانی در این مقطع زمانی و در تئاتر شهر موافق هستید یا نه آورده است:

پاسخ به این پرسش بسیار ساده است، بله. نه تنها بازسازی آثار موفق بلکه  بازخوانی آثار"مردود، ناموفق و بد دهه‌های گذشته نیز" به گمان من کاری کبیر و کارستان است، زخم خورده‌گان مدیریتهای "پخمه پرور" و "عقب مانده ساز" فرهنگی این چندین دهه پیش و پس از انقلاب- که  با دستی به قیچی سانسور و ممیزی‌های اخته کننده و دستی دیگر به دشنه دشنام وقمه قامت‌شکن تحقیر به جنگ فکر و فرهنگ برخاسته بوده‌اند- بسیاریشان هنوز زنده‌اند و فراموش نمی‌کنند در آن روزگاران گندم نماهای جوفروش چه طرهات و خزعبلاتی به اسم نمایش و نمایشنامه به خورد خلق بی‌خبر خدا می‌دادند!

و نه واعجبا که همانها؛ همان بی‌هنران دست پنجم وششم، همان اپورتونیستهای بی‌هنر و خاصیت و فریبکار به فرمان "‌مدیرانی" که هنرشان نه تنها بر سر کار "دیر" آمدن که "دیر" دانستن و "دیر" فهمیدن بود و نشناختن و کشتن استعداد خیل جوانان همه تدبیرشان؛ آنها  با و به کمک "ممیزهای" بی" تمیز" چسبیده به "میز" مدام صفهای مشتاقان حرفه نمایشگری را به هم زده و می‌زده‌اند و با پاچه‌ورمالیده‌هایی از جنس جلب خودشان و به امداد پشت هم‌اندازیها و دروغ و دغل بافیهایی که شیطان  سالها باید دوزانو در پیش ایشان نشسته، بیاموزد تا شاید روزگاری حریفشان شود؛ چه پولهایی از کیسه گشاد و بی‌حساب و کتاب این ملت شریف و نجیب درخوردن فریب بی رقیب؛ به اسم، نمایش و نمایشنامه در باب و ابواب متعدد "دفاع" و"دین"  و"سنت" و "آئین" و "رضوی" و "حسینی" و "عاشورایی"و "امید و عدالت" و دهها پسوند با مسما و بی‌مسمای دیگر به جیبهای خود وخیل عمله و اکره خود واریز کرده و بعدا در خفا به چانه بی‌ریش "یک چند جوان پر طپش و سراسیمه و دلواپس از گذشت شتابناک  فرصتهای طلایی  و روزهای کوتاه عمر" خندیدند و خندیدند و خندیدند...

چه خوب که حالا غربال به دستانی - اگر باشند - پس از سی و اندی سال در عقب کاروان آمده‌اند و  چه روز و نیکاروزی ست که باشند کس یا کسانی که  پس از این همه  مدت همت گمارند و در یک ارزیابی شتاب‌زده و کباب کننده دوغ و دوشاب را از هم سوا کنند، کارنامه سی و چند ساله تئاتر ایران است، عالی شد! همه آنها هم که به اسم هنر و نمایش و ادبیات و ادبیات نمایشی و هزار بهانه دیگر جیب فراخ ملت فوق الاشاره بورسیه‌های دهها میلیونی‌شان را پرداخته و موجبات سفر پر برکت این نادره‌های دوران به تهران و سپس به ینگه دنیا شده خوب است درین جشن حضور به هم رسانده و بیایند و روی این پل زرنگ بگیری بایستند و همه هر چه دارند از مردی و زور را نشان بدهند در علن بفرمایند چرا خیلی‌ها لیاقت این بورس و سفرهای گران قیمت را نداشتند و ایشان به کدام دلایل  داشتند و اکنون پس از اینهمه سال که از فراغت ایشان از تحصیلات گذشته چه دارند برای ملت و مملکتی که از شیره جانش در دهان اینها گذاشته؟؟؟  ...

نمی‌دانم. اینها پاسخ شما هست یا نیست؟ و نمی‌دانم چرا هر وقت  سخن بدینجاها می‌رسد قلم سرکشی می‌کند و عقل به راه خود می‌رود و چشم سیاهی می‌رود و نمی‌فهمم چرا هر گاه سخن  به اینجاها کشیده و خواسته‌ام چیزی درین باره بنویسم مشتهای من بی اختیار گره شده‌اند و نیز نمی‌دانم ... نمی‌دانم ... آیا من دارم مرثیه کسانی را می‌خوانم که در کنار همین برج و بارو و بنای رفیع و زیبای تئاتر شهر زندگی هنریشان خاتمه پیدا کرده؟ به دست کسانی که به دست بسیاری از همان مدیران و به سعایت و ترفند همین بی‌هنرهای حرفه‌ای تیر خلاص به جمجمه پر از ایده‌های خلاقانه‌شان خورده و با قلبی شکسته و سری منگ و متلاشی رفته و دور شده‌اند و حالا دیگر در میان ما نیستند... نام نمی‌برم، کم نیستند!

و باز ای کاش بشود - و چرا نشود؟- با هراسم و رسمی، آثار مردود شده این سی و اندی سال را نیز یکبار و تنها یک بار اجازه بازخوانی و بازبینی و بازسازی بدهند- شاید در حد یک اجرای رادیویی-!! برای هر کار تصویب نشده در آن زمان  یک بیوگرافی تهیه شود، این کار فلانی است، فلانی در آن زمان چه‌کاره بوده و حالا چه‌کاره است این آقا یا خانم با این نمایش در سال فلان در فلان جشنواره شرکت کرده، این اثر به این دلایل مردود شده، دلایل رد این کار اینها بوده و در کنار این آثار مردود شده این آثار در جشنواره یا برای اجرای عمومی تصویب شده  شرکت کرده و این آثار موفق به کسب جوایز شده‌اند و ...، به این نمایش یا نمایشنامه اجازه اجرا به مدت هیچ یا اینهمه شب داده شده یا نشده است، چه هنگامه‌ای خواهد شد، تمثیل  روزقیامت!

این نمایشنامه نویس و کارگردان با سابقه تئاتر در بخشی دیگر از یادداشت خود در پاسخ به سؤالی دیگر مبنی بر اینکه - آیا بهتر نیست بودجه موجود با ایجاد شرایط مناسب برای تولید آثار و ایده‌های جدید نمایشنامه نویسان و کارگردانان اختصاص پیدا کنند چنین آورده است:

اصولا این نحو استدلال را معقول و منطقی نمی‌دانم و با آن مخالفم چون اگر این نحو داوری باب بشود، کسانی دیگر هم هستند که برای صرف بودجه‌ها و هم بودجه تئاتر پیشنهادات بهتری دارند – به یاد داریم نماینده یکی از شهرهای میهنمان سالها پیش در پارلمان و به هنگام بررسی بودجه فرهنگ و هنر فرموده بود "بودجه تئاتر"  اگر صرف نان و شکم مردمان گرسنه فلان شهر و استان بشود خیلی بهتر است تا صرف هزینه‌های عده‌ای شکم سیر بشود که می‌خواهند " تئاتر بازی" بکنند! و صد دریغ و تأسف که کسی آنجا نیست و نبود تا در همانجا درجا ازیشان بپرسد که: آیا این "وجود ذیجود"حقیقتا می‌دانند یا نمی‌دانند بودجه ناچیز تئاتر این کشور کرای و کفاف نان ‌دهکوره‌ای را هم نمی‌کند چه رسد به نان شهر و استانی! که "اگر برابر بود بودجه تئاتر این کشور" با "وجه نان و خورش عیال و عیالکان یک شهر و یک استان" آنوقت دیگر درد من و ما و شما و مملکتمان  نه بی‌نان و خورشی شهری و استانی بود آقا درکشوری با امکانات ایران – که می‌گویند با نعمات و امکانات یک قاره برابری می‌کند- و نه این راه حل - از درد گرسنه‌گی یک شهر و استان بدتر-  که وکیلی از مالیه ملکی بخواهد "پول تئاتر" را به "نانواها" بدهند تا "شکم مردمان" شهر و استانی - که جان جهانند- سیر بشود، پس این جور آسمان ریسمان کردن‌ها را بگذارید و بگذرید که آدم" لال" بشود بهتر است تا این نحوه" استدلال"!

اما این حرف شما از یک سو هم توجه هر آدم عاقلی را- که همیشه توجه‌اش به عاقبت امور نیز هست و باید باشد جلب می‌کند- با این فرض بدبینانه که  شما مثلا فکر می‌کنید که نکند احیانا عده‌ای این پیشنهاد - بازسازی آثار موفق گذشته را- مطرح کرده‌اند تا "از شر اجراهای نو و تازه و امروزی عده‌ای هنرمند جوان و جویای نام و گروهی پیر و موسفید کرده خود را خلاص کنند!‌؟ بعید هم نیست، هست؟ این فکر با اینکه کمی بدبینانه ست اما بد فکر شیطنت آمیزی هم نیست، ما جماعت که مارگزیده و این ریسمان هم کمی سیاه و سفید و هرگز مباد! نکند، راستی نکند اینطور باشد که اگر -با تأکید  کمی بدبینانه – اینطور باشد، پس بهتر است از خیراین کارو این ابتکار بگذریم و بگوییم این کارنه تنها هیچ ضرورتی درین زمان نداشته و ندارد بسا که موجب عقبگرد هم بشود پس از خیرش بگذریم و علیرغم هر تناقضی -خواسته و ناخواسته- خوب است رضایت بدهیم و پیشنهاد کنیم، بودجه بازسازی آثار موفق دهه‌های پیش همان بهتر -حرف شما- که خرج تولید آثار جدید بشود... اصلا انگار کنید ما را گذشته‌ای نبوده و اگر بوده در آن گذشته آثاری تولید نشده و اگر هم شده ارزش بازسازی نداشته ندارد و الخ! اما...

... اما مرا از وسوسه ای این فکر خلاصی نیست، بازسازی آثار موفق و ناموفق این سه دهه پر از جذابیت خواهد بود، از عمق جان آرزو می‌کنم که ای کاش اینکار بشود، آنوقت خواهید دید که در آبهای راکد طوفان می‌روید و این یائسه دوباره جوان خواهد شد.. .و فرزند خواهد آورد...

ازهمین حالا صفی بزرگ و طولانی می‌بینم و در آن صف جوانان دیروز با موهای خاکستری، با خاطره دوستانی که سالها قبل با هم اثری را به هزار سختی سوختند و ساختند، دست و پا زدند و اجازه اجرا یافتند؛ یک نوبت در فلان جشنواره اجرا کردند، برای بازبینان که چون فرشته‌گان عذاب برسر گروه فرود آمدند، در اتاقکی در تالار رودکی چون خیانتکاران دریک ظهر داغ حضور یافتند و مردی که با جهان قهر بود با آنان چون مجرمین هزاران حرف مربوط و نامربوط گفت و تمام، یافتند/ نیافتند، موفق بودند/ نبودند، پس از اجرا شادمان می‌شدند/ نمی‌شدند...تشویق / سرزنش شدند و... با هزاران آرزو برخود و استعداد و عقاید و علاقه خود پای فشردند.

و گروهی را نیز می‌بینم که بسیاری از زخمیهای "قیچی و قمه" می‌شناسندشان سوگلی‌های دیروز، پوری فشفشوها که برای شیرین هزار نقشه بد در سر می‌پروریدند، همانها که سالها پیش برای چریدن در چراگاه و مراتع هموار دروغ و تظاهر و ریا کاری به هرکاری تن می‌دادند و امروز از کارهایی که آن روزها در خفا و تاریکی کرده‌اند شرمگین‌اند و مدام خود را به ته صف می‌کشند... درین آوردگاه مفروض افتخار برای مردان و زنانی است که با شرافت به رنجهای بسیار تن دادند و در چراگاه دروغ و تقلب و ریاکاری، بهترین علوفه‌ها را بو کردند ولی به نیش نکشیده و هرز نچریدند...

بعد التحریر...

و در پایان جای آنها که یا استعدادشان را کشتند و یا به انزوا و اندوه کشنده شان راندند و یا آنان که خودشان جهان جهنمی را تاب نیاوردند خالی ست!

بعد بعد التحریر

 بی‌تاب و سراسیمه به انتظار تماشای آثاری از گذشته ام که برخی از دوستان و همکاران شریفم در گذشته‌ها اجرا کرده‌اند و نام نمی‌برم ومی‌دانم بسیاری دیگر از شما آثاری دیگر را گاهی، آهی می‌کشید.

کد خبر 1355684

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha