به گزارش خبرنگار مهر، کامیار عبدی، مدرس رشته باستانشناسی در دانشگاه علوم و تحقیقات و سردبیر مجله باستانشناسی و تاریخ با اعتقاد به اینکه افت اداری و علمی باستانشناسی در ایران در سالهای اخیر اعتراض بسیاری از باستانشناسان حرفه ای و استادان باستانشناسی دانشگاههای کشور، از جمله صاحب این قلم را برانگیخته در مقدمه مقاله خود آورده است: تصمیمات جدیدی با استدلالهای ناثواب در حوزه باستانشناسی به مرحله اجرا گذاشته شده است که تبعات آن نه تنها باستانشناسی ایران را در کوتاهمدت بیش از این تضعیف خواهد کرد، بلکه در بلندمدت چه بسا تمامیت ارضی و هویت ملی ایران عزیزمان را در معرض تهدید قرار خواهد داد. از این رو، لازم میبینم مطلبی نگاشته و به وظیفه خود عمل کنم که فرداها نگویند، چرا دیدید و خاموش نشستید و اجازه دادید باستانشناسی ایران اینچنین به حضیض ذلت فروغلطد.
عبدی ادامه داده است: اگر از باستانشناسان مختلف سؤال کنید، تاریخهایی مختلفی را برای پیدایش علم باستانشناسی ذکر میکنند، گروهی تاریخ باستانشناسی را تا دوره بابل نو در سده ششم قبل از میلاد عقب میبرند، اما گروهی پیدایش باستانشناسی را از تحولات علمی دوره رنسانس در سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی یا حتا عصر روشنگری در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی در اروپا میدانند.
تاریخ دقیق پیدایش باستانشناسی را در این مقاله با ما کاری نیست؛ مهم این است که در 150 سالی که از شکلگیری باستانشناسی در مقام یک رشته آکادمیک میگذرد، این علم از جنبههای گوناگون نظری، روششناختی و کاربردی دچار تحولات فراوان و چشمگیری شده است، به خصوص از اواخر دهه 1980 و طی دهه 1990 میلادی باستانشناسی شاهد تغییرات نظری و کاربردی عمدهای بوده است.
دو دلیل بنیادین را بر این امر میتوان برشمرد: اولا پیدایش مکتب پسامدرنگرایی و رواج آن در باستانشناسی که قصد داشت، باستانشناسی را از ماهیت خشک علمی آن زدوده و به آن، شکل و شمایلی کاربردیتر و سیاسیتر بدهد.
ثانیا دگرگونیهای بنیادین ژئوپولیتیکی در سطح جهانی، به ویژه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و رویش کشورهای ریز و درشت از میان خاکستر شوروی سابق و به موازات آن، تغییرات عمده سیاسی در کشورهای اقماری شوروی در بلوک شرق، بویژه در بالکان در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 موجب شد که باستانشناسی در این صفحات ماهیت و کاربردی بس متفاوت بیابد.
جالب اینکه به موازات این تحولات بنیادین و گسترده در کشورهای بهاصطلاح جهان دوم (بلوک شرق سابق)، در جهان اول (کشورهای غربی) و جهان سوم (کشورهای در حال توسعه یا عقبمانده) نیز شاهد گسترش کاربردی باستانشناسی بودهایم.
راه دور نرویم؛ در خاورمیانه خودمان که هم از نظر باستانشناسی اهمیت فراوان دارد و هم درگیریهای سیاسی، ملی و قومی همواره در آن رواج داشته، طی سی سال گذشته شاهد گسترش همهجانبه باستانشناسی و کاربرد باستانشناسی در تسری مباحث سیاسی، مذهبی، ناسیونالیسیتی یا قومیتگرایانه بودهایم.
در عراق، کشوری که سابقه تاریخیاش در مقام کشوری مستقل فقط به سال 1923 میلادی بازمیگردد، در زمان رژیم بعث، باستانشناسی با تکیه بر دستاوردهای درخشان تمدن عظیم بینالنهرین به وسیلهای برای تشکیل، تحکیم و ترویج پانعربیسم و ناسیونالیسم عراقی بدل شده بود، پدیدهای که حتا با فروپاشی رژیم بعث و تحولات بنیادین در عراق در سالهای اخیر، بهنظر نمیرسد که تغییر چندانی کرده باشد.
همچنین در ترکیه، کشور دیگری با سابقه تاریخی کمتر از صد سال، از باستانشناسی برای ترویج دیدگاه پانترکیسم استفاده میشود. مصر شاید بهترین نمونه باشد که از طرفی، به کمک باستانشناسی، هویت ملی و نفوذ سیاسی خود را پیش میبرد و از طرف دیگر، به کمک آثار باستانیاش و به میمنت صنعت گسترده و پیشرفته جهانگردیاش در سال چندمیلیارد دلار به جیب میزند.
از طرفی دیگر، کشورهای قد و نیم قد عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس را شاهدیم که البته خود میدانند نه سابقه تاریخی کشورهایی مانند عراق را دارند، نه میراث غنی باستانشناختی کشورهایی مانند مصر را، بنابراین با هدفی دیگر، پول بادآوردهای را که از برکت فروش نفت عایدشان میشود، صرف فعالیتهای باستانشناختی و احداث موزههای بزرگ و متعدد میکنند و آن هدف اینکه خود را به جهانیان در حکم حکومتهایی فرهنگدوست و علمپرور قالب کنند و برای خود، جایی در میان کشورهای بهاصطلاح توسعهیافته و روشنفکر جهان باز کنند. از جمله نتیجه این فعالیتهای آنان شیطنتهایی مانند تلاش برای تغییر نام خلیج فارس است که در دهههای اخیر موجب آزار و اذیت فراوان ما ایرانیان شده است.
نظر شما