به گزارش خبرنگار مهر، امنیت، مفهومی است بسیار پیچیده که به عنوان مفهوم و واقعیتی اجتماعی، لایههای زیادی را به دور هسته اصلی خود دربرگرفته است. این چندلایگی در واقع بسیاری از متفکرین را به این نتیجه رسانده که یافتن تعریف قطعی و بدون چون و چرا برای امنیت بسیار دشوار است و به عبارتی دیگر به ارائهی تعاریفی نسبی از آن تن در دادهاند. این تعاریف نسبی گویای این واقعیت هستند که واقعیت امنیت را تنها میتوان در یک متن، در بستر یک جامعه، تعریف کرد و ارائه تعاریف انتزاعی و ظاهراً علمی ممکن است چندان مفید فایده نباشد. با همه این اوضاع و مشکلاتی که بر سر تعریف امنیت وجود دارد، اما امنیت یک واقعیت لازم و ضروری برای هر اجتماع یا جامعهای است. با مروری تاریخی بر جوامع درمییابیم که امنیت همواره یکی از مسائل اساسی و حیاتی آنها بوده و هست.
شاید بتوان گفت جوامع از ابتدای پیدایش، با دو گونه تهدید روبرو بودهاند: تهدید از بیرون و تهدید از درون. به عبارت دیگر دشمنان خارجی و هرج و مرج طلبان همیشه تهدیدهای بالقوه یا بالفعلی بودهاند که آرامش و امنیت جامعه را با خطر روبرو کردهاند. اما نکته جالب اینجاست که هم در تعریف امنیت و هم در نظریات و راهکارهای اجرایی امنیت، به طور سنتی عمدتاً جهتگیریهای خارجی مورد تأکید بوده است.
یک دلیل این قضیه شاید به این امر برگردد که نظریهها و تعاریف امنیتی محصول عقاید و آرای متفکران غربی است. این متفکران، احتمالاً به دلایلی مثل گفتمانهای حاکم که معمولاً شرقشناسانه هستند؛ دشمنان امنیت خود را معمولاً در خارج از مرزهای کشور خویش میجستهاند. بنابراین با اطمینان به عدم وجود تهدید جدی از داخل کشور، نظریات خود را ناخودآگاه و یا خودآگاه معطوف و متوجه کشورهای خارجی کردهاند. اما مباحث فوق یک واقعیت را که ناشی از نسبی بودن تعریف پدیده امنیت است نادیده میگیرد. بنابراصل پیچیدگی و قطعی نبودن تعاریف امنیت، تعابیر و مصداقهای بحث امنیت فوقالعاده سیال و گوناگون است.
اما با وجود این مباحث فوق بر یک محور اساسی و اصلی دور میزند که در واقع همان دولت ـ ملت است. اما با توجه به مسئله عدم قطعیت، امروزه دیگر نمیتوان امنیت را صرفاً در سطح رسمی و دولتی و براساس ملاحظات تنگنظرانه و سخت افزاری تعریف کرد. بنابراین لازم است امنیت به سوی دربرگیری سایر ابعاد امنیت علاوه بر بعد رسمی و دولتی آن حرکت کند.
هدف از امنیت اجتماعی، یا معنای امنیت اجتماعی بیشتر از آنکه امری سیاسی، نظامی باشد واقعیتی اجتماعی است که معمولاً ریشه در ویژگیهای تاریخی یک جامعه یا برخی گروههای آن دارد. این واقعیت حفظ ارزشهای دیرین اجتماعی است که به عنوان ارث به گروههای مختلف جامعه رسیده است. در امنیت اجتماعی، منافعی عمومی وارد صحنه میشوند که بین دو واقعیت فرد و دولت قرار دارند. این منافع جدیدالورود قائم به وجود گروهها و دستههای اجتماعی است که هرکدام کلیت و واحدی خاص را تشکیل میدهند. گروههای مختلف قومی، نژادی، مذهبی، سنی، جنسی و ملی از جمله گروههایی هستند که در این مقوله قرار میگیرند. این گروهها پژوهشگران و مسئولان مباحث امنیتی را وادار کردهاند که فایل جدیدی را برای الگوی امنیت باز کرده و آن را از حالت دوقطبی فرد و دولت خارج کنند.
این حوزه جدید حول محور امنیت اجتماعی میچرخد. امنیت اجتماعی نیز خود محوری اساسی دارد به نام هویت، هویتی که بیشتر از آنکه فردی باشد، امری جمعی است. در فاصله میان فرد و دولت، گروهها یا اجتماعاتی قرار دارند که خواهان امنیت اجتماعی و حفظ هستی و هویت خود هستند. به قول «ویور» تئوری امنیت اجتماعی بر هویتهای جمعی و در مقیاس بزرگ مانند هویتهای مذهبی و هویتهای قومی متمرکز است که کارایی و وظایفی مستقل از دولت دارند. پس هویت مفهوم محوری امنیت اجتماعی است و اصولاً امنیت اجتماعی زمانی مطرح میشود که جامعه یا گروههای خاصی نسبت به هویتش احساس خطر کند. بدین ترتیب با روشن شدن مفهوم امنیت اجتماعی، ممکن است در سطح مختلف به آن پرداخته شود.
سطوحی که از گروههای بسیار کوچک شروع و به کل جامعه ختم میشود. در خردترین سطح این طیف امنیت اجتماعی، در معنای ساده آن، یعنی فقدان تهدید نسبت به هویت یک گروه کوچک قومی، مذهبی و ... و در کلانترین سطح، امنیت اجتماعی به معنای مصونیت جامعه در مقابل انواع تهدیدهای هویتی ناشی از فرایندهای جهانی شدن، امریکایی شدن، غربزدگی و ... است.
شاید بتوان امنیت را محور اصلی و شاکله نیازمندیهای انسان دانست که با دیگر نیازمندیهای اولیه او، مانند خوراک، مسکن و ... ارتباط مستقیمی دارد. بدین ترتیب در پیگیری تاریخی خیزشها و انقلابهای اجتماعی و سیاسی، متوجه خواهیم شد که به دنبال هر تغییری در وضع حاکمیت، مردم همواره خواستار تامین «امنیت» فردی و اجتماعی، عدالت و آزادی هستند. پی جویی امنیت، به معنایی دیگر، از دیرینهترین دغدغههای بشر بوده است و تلاش مداوم اجتماعات بشری برای تهیه ابزارها و سازکارهایی در این راستا، موید آن است. احساس امنیت وجودی و اجتماعی در طول دوران حیات و به تدریج ایجاد میشود.
اما نگاه یک بعدی دولتمدار به امنیت به راحتی میتواند از طریق برهم زدن عادات و شیوههای جاری، با تعرض به نمادها، حوزهها، مکانها و فضاهایی که افراد با آنها انس گرفتهاند، امنیت آنها را برهم زند. اما امنیت، به هر صورت، تا حد زیادی توسط دولتها برقرار میشود و در واقع وظیفهی اصلی هر دولتی، شاید، تامین امنیت باشد. زیرا فلسفهی اصلی تأسیس دولت، دو مسئله اساسی تامین امنیت شهروندان و تحصیل منافع عمومی است. امنیت، بستری است برای فعالیتهای دولت و نیز افراد جامعه. بیوجود امنیت هیچ برنامهای در داخل کشور قابل اجرا نیست. شکوفایی اقتصادی، سرمایهگذاری، برنامهریزی و هر فعالیت اجتماعی دیگر به حداقل زمینه مطمئن و آرام نیاز دارد که همان امنیت است. بدین ترتیب امنیت عملاً در زمره اهداف و ارزشهای اصولی و لازمه هر جامعهای قرار میگیرد. اکنون که تامین امنیت، حفظ ثبات و رفع بیثباتی، حداقل در معنای کلاسیک آن، در زمره مهمترین وظایف دولت درآمده است، ناکامی نظام حاکم در مقابله موثر با تهدیدها، مشروعیت آن را به مخاطره میاندازد. در سطح اول این مسأله، دفاع از تمامیت ارضی قرار میگیرد و پس از آن مسائل داخلی از جمله امنیت پایدار، عدالت و رعایت حقوق اجتماعی شهروندان قرار دارد.
آشکار شدن ضعف رژیمها در تامین موارد فوق، یا شک و شبهه نسبت به انجام مشابهی وظایف، به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه، ممکن است گروهها و اشخاص را بر آن دارد که خود در پی تامین امنیت خود درآیند و ناخواسته در مقابل سیاستهای رژیم قرار گیرند. مشروعیت یک نظام در چنین شرایطی زیر سؤال رفته، معمای امنیت پیچیدهتر میشود. به طور خلاصه میتوان گفت که امنیت، علاوه بر اینکه ضرورتی انسانی است، عنصر مهمی در پیشرفت و توسعهی یک جامعه است. بسترهای مختلف توسعه، اقتصادی، فرهنگی و .. مستلزم وجود امنیت اجتماعی، داخلی و ملی است. لذا شکی در لزوم ایجاد و حفظ امنیت در تمام معانی آن وجود دارد، اما بحث مهمی که پیش میاید این است که سازوکار امنیت چگونه باید باشد! چه نوع امنیتی مناسب یک جامعه است و چگونه می توان به آن رسید؟
......................................
مصطفی قاسمی پاکرو
کارشناس ارشد پژوهش علوم اجتماعی
نظر شما