به گزارش خبرنگار مهر، "اینجا بدون من" سومین فیلم کارگردان جوانی است که با نخستین ساختهاش "پابرهنه در بهشت" خود را به عنوان یکی از مستعدترین فیلمسازان نسل تازه سینمای ایران معرفی کرد. بهرام توکلی در "اینجا بدون من" که شباهتهایی به دو ساخته قبلیاش دارد، تلاش کرده به سمت فضایی برود که پیشتر تجربه نکرده بود. فیلم تحسین شده او که یکی از بهترینهای امسال است این روزها روی پرده سینماها است.
* خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: شما معمولاً طرحها و فیلمنامههای مختلفی دارید. زمانی که شرایط فراهم میشود یکی از آنها را میسازید. "اینجا بدون من" متعلق به چه دورهای است؟ ایده استفاده از "باغ وحش شیشهای" چه زمانی شکل گرفت؟
- بهرام توکلی کارگردان "اینجا بدون من": "باغ وحش شیشهای" از متنهای محبوب من است زمان دانشگاه هم به شکل تئاتر آن را تمرین کردیم. یک اجرای کلاسی هم از آن داشتیم. یکی دو سال پیش از "باغ وحش شیشهای" اقتباسی سینمایی داشتم و روی فیلمنامه کار کردم. زمانی که درگیر "پرسه در مه" شدم، این فیلمنامه را کنار گذاشتم. پس از"پرسه در مه" با آقای سعید سعدی برای تولید یک فیلم تازه صحبت کردیم، پروانه هم گرفتیم اما به دلایلی آن پروژه به سرانجام نرسید. من به آقای سعدی پیشنهاد ساخت این فیلمنامه را دادم.
"اینجا بدون من "یکی از فیلمنامههایی بود که همیشه مترصد بودم آن را بسازم و خوشبختانه شرایط فراهم شد. آقای سعدی هم فیلمنامه را دوست دشت و با حمایتهای سعید ملکان کار خیلی زود وارد مرحله پیشتولید شد. درباره سعید سعدی باید بگویم تهیهکنندهای است شریف و محترم و محصولش برایش مهم است، فیلمهایی که تولید کرده این نگاه را منعکس میکنند، او برای کار زحمتهای زیادی کشید.
*قبلا هم به اقتباس از یک اثر فکر کرده بودید؟
- بله، هر بار می خواهم فیلمی بسازم پیشنهاد اولم متون اقتباسی است اما شرایط فراهم نشده بود.
* نگران نیستید ارزشهای فیلم به پای متن نوشته شود؟ گفته شود اگر "اینجا بدون من" فیلم خوبی است به خاطر امتیازهای "باغ وحش شیشهای" است.
- این داوری کاملا درست است، اگر فیلم امتیازی داشته باشد قطعا بخش عمدهای از امتیازهای آن مدیون متن ویلیامز است. در مورد همه اقتباسها این موضوع وجود دارد. این نه حسن است و نه عیب اقتباس، انتخاب است. البته با انتخابهای اشتباه شما ممکن است امتیازهای متن را هم کمرنگ کنید، من سعی کردم دست کم این اتفاق نیفتد. نفهمیدن شالودهای که باعث ماندگاری اثر منبع تا بحال شده، باعث میشود ساختار اشتباهی انتخاب شود و فیلم از دست برود.
مهم این است که شما میتوانید در پروسه اقتباس با در اختیار داشتن بنیان اندیشگی قابل تامل، حالا در رسانه خودتان تجربه کنید و در ضمن من خودم را میشناسم، من عاشق سینما هستم و سینما برایم هدف است نه وسیلهای که با آن چیزهایی بگویم، اصلا چیزی هم برای گفتن ندارم، بنابراین سعی میکنم فرصت تجربه با ساختار سینما را از دست ندهم، فرصتی که اقتباس ،آنهم در شکل های متفاوتش برای شما به خوبی فراهم می کند.
*"اینجا بدون من" نسبت به دو فیلم قبلی شما بعد اجتماعی قویتری دارد. بخشی از این موضوع به خاطر نمایشنامه "باغ وحش شیشهای" است. "باغ وحش شیشهای" در عین حال که روایتگر دوران خاصی است، اما با حال و هوای جامعه امروز همخوانی دارد. چقدر این ویژگی در انتخاب شما تاثیر داشت.
- متن "باغ وحش شیشهای" مثل بسیاری از متون نمایشی ماندگار، ویژگیها و امتیازهایی دارد، به همین دلیل است که در کشورهای مختلف بارها اجرا شده. این متنهای ماندگار برای ملتها و اقوام مختلف قابل فهم است. حتی اگر بعضی اجزای متون قابل ترجمه نباشد ساختمان کلی آن قابل ترجمه است. حتی اگر کاملا به جزییات "باغ وحش شیشهای" وفادار نباشید میتوانید معادلهایی برای نشانههایی که در متن وجود دارد پیدا کنید.
* مثل شخصیت مادر؟
- مادر، دغدغه خوشبختی دخترش را دارد، دغدغه رسیدن به رویایی که همیشه در ذهن پسر هست و حتی خودش نمیداند چیست. این ویژگیها در متن بود که من را به اقتباس از "باغ وحش شیشهای" ترغیب کرد. متون درخشانی هم وجود دارد که قابل اقتباس نیستند یا اصلا قابلیت معادل سازی و ترجمه در فرهنگهای دیگر را ندارند.
یک عامل مهم دیگر، ظاهر ساده "باغ وحش شیشهای" است و پشت این ظاهر ساده مفاهیم عمیق بسیاری وجود دارد. مثلا در سکانسی که مادر و پسر درباره خرید کاناپه جدید صحبت میکنند، در پس این دیالوگهای ساده، مفاهیم قابل تاملی درباره این شخصیتها، رویاها و آرزوهایشان وجود دارد و یکی از مهمترین انگیزه هیم برای این اقتباس البته این بود که نمایشنامه درباره چیزی حرف میزد که قابل طرح در شرایط فعلی خودمان است.
* درباره بعد اجتماعی اثر هم صحبت کنید.
- به جز اینها که گفتم، شرایط جامعه به گونه ای است که شاید مخاطب کمتر تمایل داشته باشد درباره دغدغههای شخصی و ذهنی فیلمساز چیزی بشنود. تو به عنوان فیلمساز اگر بتوانی فرصتی برای فیلمسازی به دست بیاوری، به دنبال این هستی که با عده بیشتری از افراد جامعهات ارتباط برقرار کنی. من میخواستم متنهای دیگری را پیشنهاد بدهم که به مرحله تولید هم میرسیدند اما ترجیح دادم انتخابی داشته باشم که با عده بیشتری از مردم ما ارتباط برقرار کند.
* شخصیت مادر در کنار پسر یکی از مهمترین شخصیتهای فیلم است. در "باغ وحش شیشهای" شخصیت مادر با توجه به چارچوب جغرافیایی و اجتماعی که در آن زندگی میکند قابل باور و فهم است و در "اینجا بدون من" با مادری ایرانی و قابل باور روبروئیم . زنی دلسوز، مهربان و با سلیقه که میکوشد کمبودهای زندگی را از طریق دیگری رفع کند.
- در نمایشنامه هم که پسر راوی قصه است، مادر شخصیت اصلی است. پسر انتقال دهنده قصه است به مخاطب. در نمایشنامه هم پسر روایت کننده قصهای است که مادر در آن شخصیت اصلی است. از همان اول که درباره شخصیت مادر فکر و صحبت میکردم میدانستم که اگر ضعف و کاستی در این شخصیت داشته باشیم همه چیز از دست میرود..
* بعضیها میگویند تصویری که از طبقه فرودست در فیلم میبینیم واقعی نیست، طبقه فرودست که کاناپه ندارند یا روی میز شام نمی خورند.
- افرادی که این را میگویند احتمالا این طبقه را فقط در فیلمها و به خصوص در سریالها تماشا کردهاند. افرادی با مشکل اقتصادی که به هر حال کاری دارند و از پس چرخاندن زندگی برمیآیند هم کاناپه و میز دارند اما کاناپهها و میز آنها نوع دیگری است.
هیچ فردی اگر سالم باشد دوست ندارد میل به فقیرنمایی کند. مخصوصا اگر مادر یا زن باشد اصلا وضع را از چیزی که هست بهتر نشان میدهد در ضمن فراموشتان نشود، ایده مرکزی ذهن مادر این است که اوضاع را ازآنچه که هست بهتر نشان دهد پس برایش ظواهر بسیار مهم است و در ضمن صاحب سلیقه هم هست، مادر اگر کادویی هم برای دخترش میخرد کفشی است تا قد او را بلندتر از آنچه که هست نشان بدهد، اینها بسیار واضح و قابل تحلیل است. مدام سعی میکند.
* به نظر میرسد آن قدر تظاهر به خوب بودن زندگی کرده کمی هم رویایی شده.
- مادر به مرز زیستن در رویا رسیده، ویژگی این سه شخصیت این است که در بیداری رویا میبینند، به زندگی در مرز رویا رسیدهاند. طبیعی است چنین شخصیتی قابل تعمیم به کل یک طبقه نیست. اصلا مگر یک طبقه تودهای بیشکل و بدون ویژگیهای فردی است؟
حتما این طور نیست، از طرفی دیگر ما در "اینجا بدون من" با دختری روبروئیم که نقص جسمی دارد. همراه خانم جواهریان رفتیم و با افرادی که دچار این نقص عضو بودند صحبت کردیم. برای آنها راحت نیست که روی زمین بنشینند و بیشتر خانوادهها حتی در شرایط فقیرانهتری از این نمیگذارند دخترشان سر سفره غذا بخورد و مدام عذاب بکشد و حداقل چیزی که فراهم میکنند این است که میز و صندلی و کاناپهای هرچند ساده فراهم میکنند برای راحت تر بودن این بچه.
تصویرسازی عین به عین خانوادههای فقیر بدون تحلیل پرسوناژها که معمولا در سریالهای تلویزیونی با زیر شلوار و آفتابه اتفاق میافتد و رسیدن به آن زیبایی شناسی قطعا کار دشواری هم نیست، اما اینها ربطی به "باغ وحش شیشهای" ندارد. در این متن، فقر خانواده نکته اصلی نیست. بستراست، فقر در خانوادهای خاص در متن، بستری است برای طرح موضوع رویا دیدن در بیداری و نحوه برخورد آدمها در شرایطی که هیچ چیز در واقعیت شبیه آنچه در ذهن دارند نیست.
*خانم معتمد آریا چقدر نقش داشت تا تصویر این مادر، ایرانی و باورپذیر باشد؟
- از زمانی که متن را به ایشان دادم که بخواند تا لحظهای که آخرین پلانش را در این فیلم بازی کرد، از مسیری که فیلمنامه داشت خارج نشد. او طبعا زن بودن و مادر بودن را بهتر از من میفهمد و تجربه بالایی که در سینما دارد کمک میکرد که من هم از مسیر خارج نشوم.
بدون حضور او، فیلم صدمه میخورد، لحظهای نبود که نسبت به نقش و اجرایش بیتفاوت باشد و این برایم بسیار مهم بود، برای هر کارگردانی کار کردن با او مثل رفتن سر کلاس درس است، هم سخت است، هم چیزهای زیادی یاد میگیری، هم میفهمی موضوع سینما چقدر موضوع جدی است و هم میفهمی چقدر این آدم ته قلبش و ته نگاهش همه آدمها را دوست دارد و من برای این حس انسان دوستانه، بیشترین احترام را قائلم.
* اولین گزینه برای نقش مادر او بود؟
- بله، او مدتی مشغول بازی در فیلم آقای بهرامیان بود، به خاطرشان تولید را مدتی به تعویق انداختیم تا بتوانیم از خانم معتمد آریا استفاده کنیم.
* یک نمای خوب در فیلم داریم، جایی که مادر در اتاقی پر از پیاز مشغول کار است. این ایده شما بود؟
- ایده استفاده از اتاق پیاز به عنوان محل اضافه کاری مادر، ایده خانم آتوسا قلمفرسایی طراح صحنه و لباس فیلم بود. خانم قلمفرسایی در "اینجا بدون من" حضور موثری داشت، با ایدهها، طرحها و پیشنهادهایش به من کمک میکرد. ایدههایی که در بسیاری از موارد ورای مسئولیتش به عنوان طراح فیلم بود، من موقع گرفتن پلانها با او در هر زمینهای مشورت میکردم، او فیلمنامه را بسیار خوب حس میکند و میشناسد، آشنایی دقیقی با نوع و مدل فیلمی که دارد ساخته میشود دارد.
کار برایش بسیار جدی است، در زمینه کاریش سواد بالایی دارد و مهمتر از همه اینها، انسانی بسیار شریف است، او نگران تک تک اعضای گروه است، مثل خواهری دلش برای همه بچههای گروه میتپد و این حس در روزگار فعلی کمیاب است و حسن بزرگ دیگرش که شاید برای بعضی کارگردانها جالب نباشد اما برای من در رابطه با همه همکارانم کمال مطلوب است این است که هیچ پیشنهادی را بیتحلیل نمیپذیرد و در هیچ لحظهای مجری صرف پیشنهادهای شما نیست، این باعث میشود شما از مسیر اصلی فضای فیلم خارج نشوید و مدام تحلیلهایتان را به روز کنید، در "اینجا بدون من" گروهی باسواد و حرفهای داشتم که در کارشان کاملا جدی بودند و این از خوش شانسی من بود.
* آشپزخانه هم خیلی خوب طراحی شده، فقیرانه اما آراسته است. طوری طراحی شده که انگار وصله پینهای است به این خانه.
- اصطلاح وصله پینهای را خانم قلمفرسایی اصلا در موقع طراحی برای اینکه به من بفهماند چی در ذهنش است به کار میبرد. وقتی درباره میزانسها با خانم قلمفرسایی صحبت کردم، او گفت اگر این میزانسها را میخواهی میتوانیم خانه را دو بخشی کنیم و یک آشپزخانه وصله پینهای هم داشته باشیم، یعنی اینها پولشان نرسیده، اما یک خانه با تقسیمات خودش درست کردهاند آنهم با توجه به زمینه سلیقهای که مادر دارد، آشپزخانه، اتاق خواب، پذیرایی و ... لوکیشن به این شکل نبود ما آشپزخانه را ساختیم، فضای نزدیک راهرو را هم ساختیم، دستشویی را ساختیم....
* خانه را کجا پیدا کردید؟
- خانه، ساختمانی متروک در خیابان هدایت، صفی علی شاه بود. مدتی در آن ساختمان، ساخت و ساز کردیم و یکی از دلایلی که این ساختمان را انتخاب کردیم، آن تراس بزرگی بود که بخشی از پشت بام بود. 80 درصد از فیلم در خانه ای 60 متری میگذشت و این ساده نبود. اما تراس کمک میکرد کمی تغییر فضا داشته باشیم.
* در این فضای 60 متری به دنبال تنوع نما هم بودید تا چشم بیننده خسته نشود؟
- گاهی میتوانید از تکرار فرار کنید، اما در "اینجا بدون من" مخاطب پس از 10 دقیقه همه زوایای این خانه 60 متری را میبیند. نبودن تنوع در این فیلم آزار دهنده نبود چون با تم فیلم همخوانی داشت. در "اینجا بدون من" اولویت، حس و حال سکانسها و قصه بود که اگر تماشاگر با آن همراه می شد، دلزده نمی شد.
در ضمن سعی کردیم از ایده زوایای تکراری و حتی لول دوربینهای تکراری هم استفاده دراماتیک کنیم، عامل تکرار هم با متن رابطه تماتیک داشت و هم کمک میکرد تا بعضی از زوایای خانه یا برخی اشیا شخصیت پردازی بشوند مثل استفاده از زاویه تکراری و لول دوربین تکراری درباره کاناپه.
* کم بودن شخصیتها نگرانتان نمیکرد که فیلم برای مخاطب عام خسته کننده شود؟
- درآمدن روابط شخصیتها به تعداد پرسوناژها بستگی ندارد. تجربههای موفق سالهای اخیر نشان داده درام و شخصیتهای موثر است که تماشاگر را جذب میکند نه الزاما تعدد پرسوناژ بیدلیل. اگر ضرورتی وجود ندارد، نباید شخصیت اضافی وارد داستان شود.
در "اینجا بدون من" رابطه سه نفر از اعضای خانواده و بعد ورود مرد جوان مهم بود، اگر شخصیت فرعی وجود دارد مثل زنی که همکار مادر است، عامل اتصال مادر به کارخانه است و البته این زن مزاحم چهار شخصیت اصلی نمیشود.
* از ترکیب بازیگرها راضی هستید؟ در کنار فاطمه معتمد آریا، صابر ابر در نقشی پررنگ حضوری قابل قبول دارد، نگار جواهریان هم انتخاب درستی است و از آنها بهتر، پارسا پیروزفر است که سیما و صدای دلنشینی دارد و برای نقش مناسب است.
- همه این بازیگرها، انتخاب اول من بودند و خوشبختانه آن مقطع حاضر شدند در "اینجا بدون من" بازی کنند. هر چهار نفر به من کمک کردند. در مورد نقش خانم معتمد آریا که گفتم، صابر ابر قطعا یکی از بهترینها در سن و سال خودش است، همراه فیلم جلو میرود و همه را با اجرایش غافلگیر میکند، کار را دوست دارد و شخصیت خودش هم از آن شخصیتهای دوست داشتنی وکم نظیر است.
درباره نگار جواهریان باید بگویم بازیگری است که ذهنی بسیار پیچیده دارد، از آن دسته بازیگرهایی است که بر خلاف ظاهر ساده شان، ذهنشان مدام در هر لحظه هزار تا ایده را بررسی میکند، به نظرم نگار جواهریان وقتی در شرایطی قرار میگیرد که فاصله بین آنچه در ذهنش میگذرد و تماشاچی برداشته میشود، میتواند تماشاچی را تکان بدهد، این الزاما به توانایی بازیگر مربوط نیست، به میزان شیدایی ذهنش ربط دارد، این ویژگی یک بازیگر استثنایی است.
پارسا پیروزفر هم که یکی ازباسوادترین بازیگران سینمای ایران است و بسیار با شخصیت، بیتعارف منش او هنگامی که در فیلمی کار میکند درجه یک است، دغدغه و وسواس زیادی هم در کارش دارد. چیزی که من از پارسا پیروزفر یاد گرفتم این بود که هیچ لحظهای برایش عادی نیست، همه لحظات حضورش و مهمتر اینکه لحظاتی که در فیلم حضور ندارد هم برایش مهم است، در متن "باغ وحش شیشهای" میبینیم که پسر با این خانواده تناسب ندارد. نداشتن تناسب پسر با خانواده را در متن و در فیلم میبینم. پارسا از این جهت هم بهترین انتخاب بود.
* و این تراژدی را هم عمیقتر میکند.
- بله، طبیعی است و رفتنش بیشتر دختر و تماشاگر را آزار میدهد. حتی مخاطب ممکن است فکر کند پسر به خاطر امتیازهای مختلفی که دارد آدم مغروری است اما بعد متوجه میشود که در کنار اینها جوان خوش اخلاق و خوب و سادهای هم هست. مردی مهربان که سعی میکند به دختر کمک کند، پس از دست دادن چنین مردی برای دختر خیلی سخت تر است.
*بازیگرها متن را دوست داشتند؟
- خوشبختانه همگی متن اصلی "باغ وحش شیشه ای " را دوست داشتند. ما درباره موضوعی کنار هم جمع شده بودیم که دوستش داشتیم، برای تیم بازیگری "اینجا بدون من" پروسه درگیر شدن با نقش هنوز جذاب و جدی است و این بزرگترین نعمت برای یک کارگردان است.
* به نظر میرسد فیلم دو پایان دارد. جایی که پسر خانواده را ترک میکند و جایی که احساس میکنیم همه اعضای خانواده خودکشی کردهاند.
- پایانی که در فیلم است از پیشنهادهای تنسی ویلیامز در متن است. متن درباره آدمهایی است که رویاهایشان با زندگیشان بسیار فاصله دارد. برای این افراد دو راه وجود دارد، یا به زندگیشان خاتمه بدهند یا در رویاهایشان زندگی کنند. پیشنهاد تنسی ویلیامز این است که اینها هیچ کدام از این دو کار را انجام نمیدهند، آنها در رویاهایشان به زندگی ادامه میدهند، اما مدام به پایان دادن زندگی فکر میکنند و این راه حل را کنار نمیگذارند. فیلم هم هر دو راه را پیشنهاد میدهد. این عدم قطعیت در متن، در کلام هست و در فیلم تصویری شده اما در ذات خود همان پیشنهاد ویلیامز است.
* ذهنیت شما چیست؟ شخصیتها مردهاند؟
- این سئوالی است که حتی بازیگرها هم از من میپرسیدند، ما سعی کردیم به تحلیل مبتنی بر عدم قطعیت موجود در متن وفادار بمانیم، همه ما سعی میکردیم به این ایده تنسی ویلیامز وفادار باشیم که به موجودی میگویند انسان که مدام حمل کننده ایدههای مختلف گاه متضاد و متناقض در ذهنش است، قطعیت در پایان به نظرم در تعارض بود با ایده مرکزی ویلیامز.
* صابر ابر مدام فیلم میبیند، مجله "فیلم" میخواند، شخصیت او نشان دهنده تعلق خاطر شما به سینما و مجله "فیلم" است که برای بسیاری از ما، مجلهای محبوب و دوست داشتنی و مهمتر از اینها نوستالژیک است.
- من از اول دبیرستان در کنار فیلم دیدن، جذب مجله "فیلم" شدم، هنوز هم مجلهای در حد و اندازه" فیلم" نداریم با این که مجله "فیلم" امروز، با آن سالها فرق دارد. من هم مثل بسیاری دوستان از مجله "فیلم" خاطرهای زیادی دارم و در ضمن به نظرم تمام مجلههایی که حتی به گفته ایجادکنندگانش ایجاد شدند تا مجله فیلم تنها مجله سینمایی مهم نباشد آنقدر درگیر چیزهایی به جز سینما هستند که همچنان چه دیگران بخواهند چه نخواهند مجله فیلم در کنار چند تجربه نوآمده و فکرشده، مهمترین مجله سینمایی کشور است و مهمتر ازآن همان حس نوستالژِیکی است که شما گفتید.
.
* فیلم در جشنواره فجر دیده و تحسین شد، حالا هم چند روزی از اکران عمومیاش می گذرد، حس و حال خودتان نسبت به این تجربه چیست؟
- مثل هر دو فیلم قبلی، به بخشی از آنچه در ذهن داشتم رسیدم و به بسیاری از چیزهایی که میخواستم هم نرسیدم. این موضوع دلایل مختلف دارد و مهمترینش به نظرم کم تجربگیام در سینما و بیشتر از آن کم تجربگیام در زیستن است، در یادم نیست کجا آقای امیر احسان یادداشت کوتاهی درباره "اینجا بدون من" نوشته بود با این مضمون که اگر تجربیات زیستنم پا به پای پرسوناژها نباشد آنها تماشایی و واقعی نخواهند شد، درست ترین ایرادی است که به فیلم گرفته شده، آن را بسیاربسیار قبول دارم و به آن واقفم و از ایشان ممنونم، امیدوارم گامهای بعدی بتوانم جدیتر عمل کنم...
*حرفی باقی مانده؟
- در آخر باید یک تشکر ویژه داشته باشم از کسی که اگر نبود "اینجا بدون من" ساخته نمیشد، کسی که در همه مراحل فیلم از آن محافظت میکرد تا همین الان در اکران، سعید ملکان دوست و برادر بزرگوارم که به جز تبحر و تسلط به گریم که رشته اصلیاش است یک ویژگی بزرگ و در روزگار فعلی نایاب دارد، شاید به نظر ساده برسد اما بعد از اینکه این ویژگی ساده را بگویم و نظری هم به اطرافتان بیندازید میبینید این ویژگی چقدر نایاب، مهم و حیاتی است، سعید ملکان آدمی است که منافع دیگران برایش مهمتر از منافع خودش است، به همین سادگی، امیدوارم این دیدگاه در سینمای ما و در زندگیمان تکثیر شود.
- - - - - - - - - - - -
گفتگو: محدثه واعظیپور
نظر شما