۲۸ تیر ۱۳۹۰، ۹:۰۷

سالمرگ صدای ماندگار زاگرس/

مزار "رضا سقایی" در میان آجر و سیمان/ استاد هنوز چشم به راه است!

مزار "رضا سقایی" در میان آجر و سیمان/ استاد هنوز چشم به راه است!

خرم آباد - خبرگزاری مهر: انگار همین دیروز بود و سیل پیام های تسلیتی که برای استاد ردیف می کردند ولی چقدر زود همه چیز تمام شد؛ امروز حال و روز رضا سقایی مانند همان روزها و سالهای آخری است که مهجوریت پیوند جدا نشده ای با نام استاد رضا سقایی داشت.

دیدن آرامگاه استاد قلبمان را می لرزاند. قرار بود با بچه های خبرگزاری مهر دفتر خرم آباد به یاد صدای ماندگار زاگرس امروز را بر مزارش غم دلتنگی فروبنشانیم ولی انگار قرار نیست که مهجوریت از کنار نام استاد حتی امروز که دیگر نیست کنار برود.

پوشاندن مزار استاد با یک پلاستیک بزرگ در میان آجر و سیمان!

مزار استاد را با پلاستیک سفیدی پوشانده اند؛ شاید نگرانند که کسی از اینجا رد شود و بفهمد اینجا صدای ماندگار زاگرس تنها و در اوج بی مهری مسئولان آرام گرفته و چه تلخ است سرنوشت اسطوره آواز لرستان؛ آنکه روزی با صدایش شور می داد و امروز با صدای خفته اش بی مهری مسئولان را فریاد می زند.

بنای نیمه کاره آرامگاه استاد را داربست های فلزی و الوارهای چوبی دوره کرده اند؛ آجر و سیمان هایی که بر روی قبر استاد پراکنده شده است انگار حکایتی از پارسال تا امسال را روایت می کند؛ حکایتی از روزهایی که مسئولان با نام و یاد استاد ژست تبلیغاتی می گرفتند و وعده احداث یادمان می دادند و امروز سیمان ها و آجرهایشان را فراموش کرده اند.

از روزی که پیکر استاد رضا سقایی حنجره خفته زاگرس در میان انبوه حضور زنان و مردان لرستانی تشییع شد یکسال می گذرد ولی گویا امروز تنها ما یادمان بود که باید برای دیدار استاد برویم.

اثری از ردپای هیچ کسی را آن دور و برها ندیدیم. تماس گرفتیم که بپرسیم چرا کسی نیامده ولی کسی حتی جواب تلفن ما را هم نداد! گلهای خبرنگاران خبرگزاری مهر شاید بعد از ماهها تنها اثری بود که بر مزار استاد راه یافته بود تا در اوج بی مهری برای مهجوریت صدای ماندگار لرستان تنها آه حسرت بکشیم که این آه نیز راه به جایی نخواهد برد.

اسطوره موسیقی لرستان هنوز هم چشم به راه است

روی قبر استاد را کنار می زنیم؛ خاک و سیمان روی پلاستیک را گرفته است؛ سر تا پایمان سیمانی می شود... استاد را زیر آواری از سنگ و آجر و سیمان پنهان کرده اند؛ داربست ها و الوارهای کشیده شده در دور و بر مزار استاد اجازه ایستادن را به زور می دهد.

گویا از پارسال که همه مان اینجا با استاد خداحافظی کردیم و قرارمان را برای روزهای پنج شنبه و جمعه مدار کردیم هیچ کسی سری به استاد نزده است، مثل همان روزهایی که استاد تختخوابش را روبروی در خانه می گذاشت و چشم به راه بود تا کسی از در داخل شود و استاد را صدا کند.

چقدر روزها تکرارشان شبیه هم است؛ پارسال همین موقع در گزارشی نوشتیم خداحافظی با هنرمندی که همیشه چشم به راه بود؛ امسال هم باید بازهم بنویسم همان هنرمند هنوز چشم به راه است.

چه قصه تلخی است روایت اسطوره ای به نام رضا سقایی که جز در خاطره های مردم جای دیگری را اشتغال نکرده است. مردم هنوز در خانه و خیابان صدایش را می شنوند و روحشان را تازه می کنند ولی دریغ که برای استاد نه یادواره ای است و نه یادمانی و نه حتی یادآوری کوچکی...

روز دوشنبه - بیست و هفتم تیرماه، فضای خلوت قطعه هنرمندان

با خودم کمی فکر می کنم، نکند استاد پارسال نبوده که همین جا به خاک سپرده شده است؟ نکند من تقویم را اشتباه دیده ام؟ اما نه همین 365 روز پیش بود که خودم اینجا شاهد حکایت عشق و شور استاد با مردمی بودم که برای وداع آمده بودند و گویا پوشاندن قبر استاد آنها را هم به وادی فراموشی برده است.

صدای مویه های زن میانسالی که بر مزار عزیزش ضجه می زند فضای قبرستان را پوشانده است و این صدا یادآور حزنی است که استاد در ترانه هایش به پاس صدای اندوهناک زنان لر می سرود و هنوز هم انگار این استاد سقایی است که در خاموشی عمیق فرو رفته تا صدای مویه های زنان لر کمی او را هم تسکین دهد.

اینجا - روز دوشنبه - بیست و هفتم تیرماه، فضای خلوت قبرستان خرم آباد، جایی که با یک تابلو کوچک به نام قطعه هنرمندان و نام آوران قرق شده است خبر از هیچ کسی نیست جز صدای باد که گلهای پرپر شده بر مزار استاد را با خود می برد تا هیچ ردی از ما هم که بعد از یکسال بر مزار استاد آمده ایم به جای نگذارد.

استاد! امروز هم روبروی در اتاق نشسته ای تا شاید کسی با لبخندی یا شاخه گلی برایت محبت بیاورد؟ و من خوب می دانم که چشم به راه ماندن برای کسی که نخواهد آمد و اتفاقی که نخواهد افتاد چقدر سخت است.

شکر تلخ است اگر شیرین نباشد...

روی قبر استاد شعرهای لری، لکی و فارسی زیادی خودنمایی می کند و شاید هر کدامشان وصف حالی از امروز استاد رضا سقایی. از روزهایی که قصه پر غصه شیرین و فرهاد را با نوای سوزناک کمانچه می خواند که:

عجب ماهی میان آسمان است / عجب شهزاده ای مهمانمان است

به شیرین گفت ای چشم و چراغم / همای گلشن و طاووس باغم

شکر تلخ است اگر شیرین نباشد / چمن خار است اگر نسرین نباشد

مراسم تشییع استاد سقایی

و شاید استاد از غم سترگی که از مردمان این دیار و این روزگار در سینه داشت و از آن روزهایی که دنیایش با غمی بزرگ قرین شده بود امروز روی قبرش اینگونه از آن روزها یاد می کند:

ار آیِم بها چِنی زِنَه بَمونَه / که غم و غصَه دِه قلبِش بَکَه لونه / دالکه بیتِر دِه دنیا قورِسُونَه...( اگر انسان بخواهد که چنان زندگی کند که غم و غصه در دلش لانه کند؛ مادر! همان قبرستان از دنیا بهتر است!)

سقایی پژواک درد دل های همه ما بود که در یالهای زاگرس می پیچید

و چه دل بزرگی داشت استاد! یادم می آید آخرین باری که برای مصاحبه با رضا سقایی رفتیم تنها با نگاهش می توانست با ما سخن بگوید. آرام لبخند می زد و در جواب سلاممان تنها جمله "خوش آمدید" را تکرار می کرد.

خانه ای که سقایی روزهای آخرش را در آن گذراند یک خانه آجری قدیمی با باغچه ای کوچک به سبک خانه های گذشته های مردمان این سرزمین بود. درختان حیاط هر روز در مقابل رضا سقایی و نگاه منتظر وی ایستاده بودند و آنها هم ورود مهمانی را به انتظار نشسته بودند و بدعهدی زمانه اینگونه است که چشمان رضا سقایی چشم به راه در می ماند و کسی از وی خبری نمی گیرد.

سقایی روزهای آخر را در همان خانه قدیمی که ایوانش هنوز رد پای ویلچر خواننده اسطوره ای لرستان را به یاد دارد سپری کرد و باغچه همان خانه هنوز نگاه منتظر او را به یاد دارد و امروز هم با وجود همه بی مهری ها هنوز چشم به راه است.

و به راستی رضا سقایی نوای لرستان بود که از ژرفای تاریخ بر آمده بود. سقایی پژواک درد دل های همه ما بود که در یالهای زاگرس می پیچید و کماکان بازتاب دارد.

آقا رضا "آقا" بود...

رهگذری با دیدن ما بر مزار استاد می آید و فاتحه می خواند. از او راجع به استاد می پرسیم؛ ساده و بی پیرایه حرف می زند، مرد میانسال می گوید که آقا رضا "آقا" بود. مظلوم بود؛ مانند همه ما لرها. دلش پاک و خودمانی بود. از مردم بود، خاکی بود...سقایی تنها خواننده نبود، تنها یک صدای خوب نداشت، خیلی ها خواننده هستند و خیلی ها صدای خوب دارند ولی آقا رضا روح مردم لرستان بود، توی قلب ما بود، با ما بود...

حرفهای مرد میانسال قلبمان را آرام می کند که هنوز هم لرستانیها صدای ماندگار زاگرس را نه به خاطر ماندگاری صدایش بلکه به خاطر ماندگاری روح بلندش دوست دارند.

استاد هنوز مانند همان روزها آرام است، برعکس زمانی که "دایه دایه وقت جنگه" می خواند و شور می گرفت و حس وطن پرستی و میهن دوستی مان را به اوج می برد. آرام و صبور نشسته است و اینبار بدون غم دنیا برای غفلت این روزهای ما آرام زمزمه می کند و ترانه های اندوهناکش را می خواند.

روی قبر استاد این جملات نقش بسته است که شاید زمزمه آنها به هر کسی حس و حال خاصی بدهد چرا که هر کسی تعبیری از این شعر معروف دارد:

تو رفتی / شهر در تو سوخت / باغ در تو سوخت/ اما دو دست جوانت / بشارت فردا / هر سال سبز می شود/ و با شاخه های زمزمه گر در تمام خاک / گل می دهد / گلی به سرخی خون...

گذری کوتاه بر زندگی پرفراز و نشیب خالق "دایه دایه وقت جنگه"

بنابر این گزارش، رضا سقایی در سال 1318 در محله قدیمی پشت بازار شهرستان خرم آباد متولد شد. به علت شرایط ویژه در همان دوره ی ابتدایی درس و مشق را رها کرد. در دهه 40 با صدایی بی نظیر موسیقی لری را با شکوهی بی نظیر به عرصه ملی کشاند. و شاید اغراق نیست اگر بعضی ها می گویند که پیش از انقلاب، خرم آباد همواره برای غیر بومی ها با نام قلعه فلک الافلاک و صدای رضا سقایی تداعی می شده است.

اما اتفاق عظیم تر، برای شناسایی این موسیقی و توانایی حنجره استاد رضا سقایی زمانی به اوج رسید که در سال 56 موسیقیدان توانمند شادروان مجتبی میرزاده برای بازسازی هنرمندانه ترانه های "دالکه"، "تفنگ"، "زندگی"، "قدم خیر"، "دایه دایه"، "موتورچی" و ... به کمک سقایی آمد و کاری کارستان در موسیقی ایران اتفاق افتاد.

سقایی متأسفانه در سال 57 به علت عمل لوزه و محاسبات غلط پزشک جراح، آن حنجره و صوت اساطیری را به خاطره ها سپرد ولی گهگاه بی تابی او را وا می داشت در محافل دوستانه چیزی زمزمه کند که همین زمزمه های دلتنگی هم بر اثر بمباران شهر ازنا توسط هواپیماهای عراقی به ایلغار رفت.

وی مدتی در کلاس‌های آواز اسماعیل مهرتاش به آموزش خوانندگی پرداخت. سقایی در اواخر جنگ تحمیلی بر اثر اصابت ترکش بمب در ازنا مجروح شد و تا زمان مرگ درگیر مصائب و عوارض این اتفاق بود.

تصنیف "دایه دایه" با صدای زنده یاد سقایی و تنظیم مجتبی میرزاده جزو آثار فاخر موسیقی در ایران است. در سال 1386 ترانه "دایه دایه وقت جنگه" تنظیم مجتبی میرزاده و با صدای سقایی جزو آثار فاخر و ماندگار یکصد سال اخیر موسیقی ایران به ثبت رسید.

رضا سقایی سالهای پایانی عمرش را در سکوت و خاموشی گذراند و این برای خواننده ای خوش صدا چون سقایی بزرگترین داغ بود. در نهایت اسطوره موسیقی لرستان در روز بیست و هفتم تیرماه سال 89 در اوج بی توجهی و بی مهری کوچ غریبانه خود را آغاز کرد تا او نیز به خاطره های مردمان این دیار بپیوندد.

...................................................

گزارش: زهرا حسینی

عکس: محسن تیزهوش

کد خبر 1361875

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha