به گزارش خبرنگاری مهر، در ابتدای این نشست مشیت علایی با موضوع ژانر گوتیک در ادبیات به سخنرانی و قرائت یکی از مقالاتش در این زمینه پرداخت. علایی گفت: ادموند برگ شهرتش در ایران را مدیون کتابی است که درباره انقلاب فرانسه نوشت. برگ مدعی بود مانند همه مردم فرانسه خواهان آزادی است، ولی معتقد بود آزادی باید مقید در صفاتی مانند مردانگی و اخلاق باشد. برادری و برابری از مفاهیمی بود که برگ آنها را شر و ور میدانست و معتقد بود انقلاب فرانسه بر اساس رذایل اخلاقی شکل گرفته است.
وی افزود: برگ این رساله را در پایان عمرش نوشته است، اما او رساله دیگری هم دارد که 40 سال پیش از مرگش نوشته است که درباره زیباییشناسی است و مطالبی هم درباره ژانر گوتیک در ادبیات دارد. در این رساله، خبری از محافظهکاری سیاسی نبود و در آن نوشت که به نظرش مشخصه همه آثار هنری، بیحد و مرز بودن آنهاست. روشن و مشخص ازصفات مسائل محدودند ولی هنر چون نامحدود است، این تعاریف دربارهاش نمیگنجد.
این محقق گفت: برگ معتقد است ترس نقش مهمی در التذاذ ما از امری شکوهمند دارد. برگ میپذیرد که تلازم ترس و خطر متضمن داشتن پارادوکس و تناقض است. از زمان ارسطو تا امروز وقتی، بحث از لذت تراژیک چه از نوع جدید و چه نوع قدیمش میشود، عدهای مخالف به کارگیری لفظ لذت هستند، بنابراین از عبارت تاثیر استفاده میکنند. برگ معتقد است آگاهی ما از امری شکوهمند، از ترس ما میکاهد. بنابراین علم ما نسبت به وضعیت باعث میشود از ترس ما کاسته شود. یعنی ویژگی هنر بزرگ نه در وضوح که در ابهام و پیچیدگی آن است.
علایی ادامه داد: این جمله از برگ است که جهل ما از پدیدهها، تحسین ما را برمیانگیزد. پیدایش رمان گوتیک از دهه 60 قرن هجدهم، مانند هر جریان ادبی و فرهنگی دیگر، از درون جریان غالب آن زمان یعنی نئوکلاسیسیم متولد شد و این مکتب را مخل پرورش تخیل میدانست. ادبیات و هنر گوتیک از نظر جامعهشناسی، عکسالعملی نسبت به مکتب کلاسیسیم بود. در زبان کلاسیک، واژههای عینی وجود دارد چرا که در زبان کلاسیسیم واژهها، ناظر هستند. به تعبیر سارتر، ادبیات کلاسیک، ابزار فکری اشرافیت است.
مولف کتاب «شکلهای زندگی» افزود: معماری گوتیک شاید بیشتر از دیگر هنرها، در مقابل معماری کلاسیک، تضاد بین این مکتبها را نشان دهد. اقبال مردم به ادبیات گوتیک به حدی بود که برخی نویسندگان کلاسیک هم ناچار شدند رمان گوتیک بنویسند. به رقم اقبال به رمانهای گوتیک، منتقدان از این گونه داستانی زیاد استقبال نکردند و آن را اشاعه مفاهیم شیطانی دانستند. تقریبا در قرن بیستم، نویسندگان فمینیست از تمهیدات گوتیک برای بیان اعتراضاتشان استفاده کردند.
وی گفت: ژانر گوتیک، هیچ وقت ژانر اول نبوده ولی دو چیز را در موردش نمیتوان انکار کرد یکی این که طرفدارانش خصوصا در سینما بسیار زیاد هستند و دوم تاثیرش بر نویسندگانی چون خواهران برونته، چارلز دیکنز و ...
در ادامه محمدرضا گودرزی به خوانش یکی از داستانهای کتابش پرداخت و قبل از قرائت داستانش گفت: داستانهای این کتاب 14 بود که 4 داستان آن برای گرفتن مجوز حذف شد. 4 داستان این مجموعه طنز بودند که 3 تایشان حذف شد و تنها یکی از آنها در مجموعه باقی ماند. از داستانهای ژانر ترس هم هیچ داستانی حذف نشد. از این موضوع این توصیه اخلاقی برداشت میشود که اگر بترسیم بهتر از این است که بخندیم.
اکبریانی در این جلسه گفت: من نسبت به «رویاهای بیداری» نگاه جامعهشناسانه دارم و به دنبال نقد ادبی کتاب نیستم. داستانهای این مجموعه به دو بخش تقسیم میشوند. یک بخش متعلق به ژانر وحشت هستند و بخش دیگر داستانهایی هستند که در ژانری غیر از وحشت قرار دارند. ابتدا در مورد ژانر وحشت نکتهای بگویم و آن این که در ادبیات امروز، یا آثار هنری که وحشت در آنها به کار رفته، عامل وحشت مشخص است.
وی افزود: در جامعه ما، مردم بیشتر با فیلمهای ژانر وحشت آشنا هستند تا آثار هنری دیگری که در این ژانر تولید شدهاند. عوامل وحشت در این آثار یا انسان، یا یک مفهوم و یا یک موجود غیر انسانی مانند جن و غول است. در ادبیات کلاسیک، انسان و مفاهیم نیستند که موجب وحشت میشوند بلکه موجودات غیرانسانی عامل وحشت هستند. نکتهای که درباره داستانهای وحشت این کتاب وجود دارد این است که عامل وحشت در آنها مشخص نیست.
داستانهای گودرزی نه به گوتیکهای مدرن شباهت دارند، نه گوتیکهای کلاسیک
این نویسنده ادامه داد: مهمترین ویژگی داستانهای «رویاهای بیداری» این است که نه به گوتیکهای مدرن شباهت دارند، نه گوتیکهای کلاسیک. میپرسیم چرا؟ دلیلش این است که نویسنده نخواسته این عامل را مشخص کند. اینجاست که بحث جامعهشناسی این کتاب مطرح میشود. در جامعه ما همهچیز رازآلود است. یک نفر به دیگری کمک میکند. اما دیگران فکر نمیکنند که چون آدم خوبی است به او کمک کرده بلکه همه به دنبال پشت پرده این کمک کردن هستند. همه چیز در جامعه ما تبدیل به یک راز شده است و ما در موقعیتی هستیم که همه چیز را رازآلود میبینیم.
اکبریانی گفت: نویسنده هم در همین جامعه زندگی میکند. باقی داستانها هم که در ژانری غیر از ژانر وحشت نوشته شدهاند، به نوعی با جامعه ما در ارتباط اند و به بحرانهای موجود در جامعه نظر دارند. بحران زن و شوهری، بحران تربیت بچهها، نگاه به گذشته و در نهایت داستان آخر که کاملا جامعه خودمان را نشان میدهد که در آن هیچ کس نمیداند خوشبختی چه معنایی میدهد و این بحران بزرگ جامعه ماست.
نویسنده کتاب «باید بروم» افزود: داستانهای وحشت این کتاب، به نظرم آغاز وحشت بوده و فقط وحشت را ایجاد کرده و به آن تداوم نمیبخشد. دلیل این موضوع کوتاه بودن داستانهاست.
در ادامه لادن نیکنام گفت: از خواندن این کتاب لذت بردم و شگفتزده شدم. چون از آقای گودرزی توقع نداشتم در ژانر وحشت بنویسد. به نظرم 3 محور اصلی پشت 4 داستان اول مجموعه وجود دارد. اول خردمداری و خردگریزی، دوم تضاد بین پدیدهها مانند فیزیک و متافیزیک و سوم تعریفی که نویسنده از انسان در برابر جامعه خودش دارد. به نظرم نویسنده، تنهایی انسان را بسیار خوب نشان داده است.
جنس همه راویهای داستانها به هم نزدیک است
وی افزود: بعضی جملات در این داستانها آزارم داد که مانند گل درشت بودند. میان راویهای داستانها یک توازن وجود دارد. بعضی راویها، اول شخصاند و برخی دانای کل ولی جنس همه راویها به یکدیگر نزدیک است و همه در حال دست و پا زدن برای ایجاد تعادل بین تفکرشان و واقعیت موجود، هستند که همین زبان داستان را به وجود آورده است. داستانها همگی برشی از موقعیتهای کوتاه را با ایجاز بیسیار زیاد، نشان میدهند که این میزان ایجاز برایم تعجببرانگیز بود.
نویسنده کتاب «حفرهای در آینه» ادامه داد: سوالی که در ذهنم ایجاد شد این بود که این داستانها چقد اثرگذار و ماندگار هستند؟ آیا اثر گذاریشان در لحظه است؟ بله در لحظه اثرگذار هستند ولی آیا با گذشت زمان هم در ذهن میمانند؟ به نظرم داستانهای وحشت کتاب در ذهن میمانند. نویسنده در کتاب، به خاطر فکر درخشانش و توجه به جزئیات، تلنگرهای محکمی به ذهن مخاطب وارد میکند.
نیکنام در ادامه گفت: به نظرم نوعی حسابشدگی در ناخودآگاه نویسنده وجود دارد که در توازن با عناصر داستانی است. این برای نویسنده وسیلهای بوده تا بتواند قصه آدمهایش را بگوید. انسانهای قصههای گودرزی یک حالت له شدگی خاص دارند که خواننده با آنها احساس همدردی میکند و گفتمانشان، گفتمان مغلوب است. زبان داستانها به زبان معیار نزدیک است و با این که دیالوگها شکسته نوشته نشدهاند، میتوان آنها را شکسته خواند. لحن به تبع موقعیت تغییراتی میکند که البته این تغییرات نامحسوساند و این موضوع باعث میشود که یک صدا در کل مجموعه شنیده شود.
این منتقد افزود: ویژگی مشترک همه داستانها به لحاظ حسی و عاطفی، ترسی بود که در آدمها وجود داشت. این ترس یا ترس از تنهایی بود یا ترس در اجتماع بودن، یا ترس از درون خود و یا ... در کل داستانهای «رویاهای بیداری» خوشخوان هستند و به راحتی خوانده میشوند. یعنی لازم نیست حتما در مکان خلوتی باشید و تمرکز کنید تا بتوانید آنها را بخوانید.
نظر شما