۲۱ شهریور ۱۳۹۰، ۶:۵۴

رشاد در گفتگوی مشروح با مهر-2

منظور رهبر انقلاب از طرح تحول علوم انسانی/ تشریح دیدگاههای نادرست

منظور رهبر انقلاب از طرح تحول علوم انسانی/ تشریح دیدگاههای نادرست

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با تبیین مراد مقام معظم رهبری از تحول علوم انسانی و تبیین دیدگاه‌های نادرست گفت: منظور از علوم انسانی اسلامی دانشهایی حاوی قضایای توصیفی، تکلیفی و تجویزی، مبتنی بر مبانی اسلامی و برآمده از منابع اسلامی است.

حجت الاسلام علی اکبر رشاد رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، رئیس هئیت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره و عضو شورای حوزه علمیه تهران در بخش دوم گفتگوی اختصاصی خود با خبرگزاری مهر در رابطه با بحث تحول علوم انسانی اسلامی به تبیین مراد مقام معظم رهبری در رابطه با بحث تحول علوم انسانی پرداخت و تصورات غلط این آرمان معرفتی را بیان و تأکید کرد که برداشت صحیح از این آرمان موجب می شود علوم انسانی در حوزه فعالیت‌‌های معرفتی و علمی کشور و جهان اسلام به جایگاه رفیعی دست یابد.

ـ مراد مقام معظم رهبری که بر تحول علوم انسانی یا اسلامی‌کردن علوم انسانی تأکید می‌کنند، چیست؟

حجت الاسلام رشاد: رهبر فرهیخته انقلاب با مطرح کرد‌ن این آرمان معرفتی، در مقیاس ملی، بلکه بین‌المللی طرح نویی درانداختند اما این آرمان و فراخوان خوب فهم نشد. بسیاری از بحران‌ها و بوران‌ها ناشی از ناتوانی و ناروایی علوم انسانی رایج است. ایشان نخبگان جهان، دنیای اسلام و ایران را به یک عزم عظیم برای تحول علوم انسانی در مقیاس جهانی و تولید علوم انسانی اسلامی در مقیاس اسلامی فراخواندند تا بشریت را از از آفات این الگوی معرفتی رها کنند. نسبت به این آرمان و فراخوان رهبری بدفهمی‌های عامدانه و غیرعامدانه بسیاری اتفاق افتاد؛ من به برخی از تلقی‌های غلط‌ اشاره می‌کنم.

یک، بعضی تصور کردند که مراد رهبری "حذف" علوم انسانی علی‌الاطلاق و دست‌کم علوم انسانی رایج است! چنین برداشتی از فراخوان و رهنمود آرمان‌خواهانه ایشان غلط ‌ترین فهم از آن بود. ایشان هیچگاه تعطیل علوم انسانی یا حذف مطلق رشته‌های خاصی از علوم انسانی را به زبان نیاوردند و چنین قصدی هم ندارند.

اصولاً کسی نمی‌گوید که علم خاص یا دسته‌ای از علوم را باید از عرصه معرفت حذف کرد و از حوزه تربیت و تعلیم خارج نمود؛ چراکه علم و معرفت، امر و نهی را برنمی‌تابد و تعطیل‌بردار نیست، مناظره و مباحث در منابع و کتب مربوط، مطرح می‌شوند و افراد هم آنها را فرا می‌گیرند، این توهم غلط است.

دو، برخی دیگر از تحول علوم انسانی به "بومی‌سازی علوم انسانی" تعبیر کردند و آرمان عمیق تولید علوم انسانی دینی را به بومی‌کردن علوم انسانی فروکاستند. البته از تعبیر "بومی‌سازی علوم انسانی" نیز تلقی‌های گوناگونی وجود دارد، یا می‌تواند وجود داشته باشد: یک، بومی‌سازی کاربردی، دو، بومی‌سازی فرهنگی، سه، بومی‌سازی فاعلی، چهار، بومی‌سازی نظری. برخی از این تصورات با برخی از آن‌ها متداخل‌ هستند.

مراد از بومی‌سازی کاربردی این است که در مطالعات حوزه علوم انسانی باید در جست‌وجوی چاره معضلات کشور ایران بود و در پی راهکاریابی برای مسائل و معضلات خاص این مرز و بوم باید بود، یعنی در مقام کاربرد علوم باید دغدغه حل مشکلات کشور خود را داشته باشیم، اصحاب حوزه علوم انسانی باید مبانی و نظریه‌های علوم انسانی رایج را در جهت راهکاریابی برای حل معضلات ملی و مسائل مبتلابه‌ کشور استخدام کنند، یا در این حوزه معرفتی ناظر به نیازهای ملی و بومی تولید معرفت کنند، بومی‌سازی به هرکدام از دو معنا در جای خود سخن صحیحی است، ولی مستلزم با اسلامی‌کردن یا تولید علوم انسانی دینی نیست.

بومی‌سازی فرهنگی می‌تواند به دو معنا باشد: مراد از بومی‌سازی فرهنگی، اگر این باشد که "علم" به نحو مطلق اقلیمی است، و "عامل اقلیم" هویت معرفتی دانش‌ها را می‌سازد، یعنی مبانی و زیرساخت‌ها، بناها و نظریه‌ها تحت تأثیر فرهنگ‌ها صورت می‌بندند، خطا و نارواست.

براساس همین انگاره ناصواب اخیراً برخی می‌گویند: ما "جامعه‌شناسی" نداریم که "جامعه‌شناسی‌ها" داریم»! ولی قضایای علمی اگر علم‌اند و علمی‌اند حقایقی‌اند و در این صورت حاکی از واقع‌اند و هرگز تقسیم‌پذیر به بومی و غیربومی نخواهند بود، علم در هر جای عالَم که باشد علم است و یک قضیه نمی‌تواند در یک‌جا علم و در دیگرجا جهل باشد. بومی‌سازی علوم انسانی به این معنا و نظریه‌های علوم انسانی ایرانی تعبیر معناداری نیست.

تعبیر بومی‌سازی فرهنگی علم به معنای دیگری نیز می‌تواند باشد و آن این‌که علوم انسانی موجود را حک و اصلاح کنیم و با فرهنگ خود منطبق کنیم، این می‌تواند سطحی و نسبی یا عمیق و مطلق باشد. این نظر معلوم نیست عملی باشد ـ خصوصاً به صورت اساسی آن ـ و در صورت عملی‌بودن و تحقق جدی آن می‌بایست حتا مبانی را تغییر بدهیم و به این ترتیب مکاتب جدیدی از علوم انسانی پدید خواهد آمد، اما ملازم و معادل با اسلامی‌شدن به معنی تولید علوم دینی نیست.

بومی‌سازی فاعلی، به این معنا است که علوم و نظریه‌ها به اعتبار فاعل به جغرافیا نسبت داده ‌شود، در این صورت "علوم انسانی ایرانی" به معنی علوم انسانی ایرانیان و "علوم انسانی اسلامی" به معنی علوم انسانی مسلمانان خواهد بود، "علوم انسانی ایرانی" بدین‌معنا می‌تواند دینی و یا سکولار باشد و بسا علوم انسانی مسلمانان نیز با سکولاربودن سازگار بوده و در صورت غیراسلامی بودن چندان در حل معضلات زندگی اسلامی کارساز نخواهد بود و گرهی از کار فروبسته معرفتی ما نیز نخواهد گشود.

بومی‌سازی نظری علی‌الاطلاق نیز مطلوب رهبری نیست و اگر مراد از این تعبیر مبنا قراردادن نظریه‌های زیرساختی ایرانی، هرچند غیردینی باشد نزدیک به تلقی دوم از بومی‌سازی فرهنگی خواهد شد و در این صورت محکوم به حکم همان نیز خواهد بود.

سه، بعضی از این آرمان، به "اسلامی‌سازی علوم انسانی" تعبیر کردند که به نظر من این تعبیر هم دقیق نیست. اگر مراد از این تعبیر این باشد که همین علوم انسانی را با همین آرا و قضایا اخذ کنیم و با نصوص قدسی آن‌را تزیین کنیم و مبانی و بناهای رایج در علوم انسانی را آیه‌اندود و روایت‌آمیز کنیم، چنین چیزی هم مورد نظر ایشان نیست و اصولاً اگر علوم انسانی، اسلامی نیست، سکولار است و با الصاق آیات و روایات بدان‌ها نمی‌توان آنها را اسلامی کرد.

اگر علوم انسانی سکولار است جوهراً سکولار است و با اسلامیت سازگار نیست تا ما بتوانیم آن را اسلامی کنیم، بنابراین تعبیر اسلامی‌سازی معنی‌دار نیست.

چهار، برخی گفته‌اند: می‌خواهند علوم انسانی را نقلی کنند، یعنی علوم انسانی تک‌منبع شده فقط از نصوص مقدس استنباط شود، یکی از تلقی‌های ناصواب که بسا عامدانه و به قصد تحریف و تخریب آرمان تحول علوم انسانی بیان شه، همین تلقی‌ است. دینی‌کردن علوم انسانی یا تولید علوم انسانی دینی و اسلامی مأخوذ از نقل به معنی عادی توسط انسان عادی نه مطلوب است نه میسر.

البته ممکن است معصوم بتواند همه علوم را از قرآن استنباط کند، اما امروزه مخاطب این پیام و فراخوان آرمانی عموم نخبگان و انسان‌ها هستند چنان‌که خود دین هم بنا نیست فقط از قرآن و یا سنت استخراج شود، بلکه دین هم در کنار قرآن و سنت، عقل را حجت می‌داند و متکی به عقل است. ما علاوه بر نقل که قرآن و نصوصی است که از معصومین(ع) صادر شده، عقل را هم به موازات آن دو، منبع می‌دانیم و حتی کسانی ممکن است فطرت را هم در عرض وحی و سنت و عقل، حجت بدانند. یعنی معارف و علوم را توأماً و به موازات از وحی نبوی، سنت معصوم، عقل سلیم و فطرت انسانی استخراج کنند.

تجربه، تولید معرفت نمی‌کند، اما آنگاه که تجربه تکرار می‌شود و عقل پا به میان می‌گذارد و تجربه‌های فراوان و مشاهدات اطمینان‌بخش را جمع‌بندی می‌کند و نتیجه‌ای می‌گیرد، قضیه علمی تولید می‌شود. به این ترتیب تجربه هم به مثابه ابزار یا روش و در طول منابع اصلی می‌تواند مورد توجه قرار گیرد و به کار گرفته شود.

پنج، بعضی دیگر از آرمان تحول علوم انسانی به "قدسی‌سازی علوم انسانی" تعبیر کرده‌اند. یعنی این‌که در قبال عقلانیت سکولار و پارادایم پوزیتیویستی علوم، یک عقلانیت موازی با جوهر قدسی تولید کنیم و پیش‌انگاره‌ها و نگرش‌های حاکم بر علوم انسانی را قدسی و توحیدی بنیان کنیم. اگر این حرف به معنای عمیق فهمیده و معطوف به لوازم لاینفک آن به کار برده‌شود می‌تواند مراد رهبری قلمداد شود؛ ولی از همین قدسی‌سازی علوم انسانی نیز تعبیرها و تفاسیر نادرستی صورت می‌گیرد، مانند تلقی برخی سنت‌گراها که قابل دفاع نیست.

ششم، بنده در مقاله معیار علم دینی (فصلنامه ذهن: سال نهم، ش 33، بهار 87) یا شاخص‌های علم دینی را آورده‌ام، براساس مطالب مذکور در آن مقاله معنای دقیق علوم انسانی اسلامی و به تبع آن مفهوم تحول علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی نیز فهم می‌شود.

در مجموع مراد از علوم انسانی اسلامی آن دسته از دانشها است که حاوی قضایای توصیفی، تکلیفی و تجویزی است که مبتنی بر مبانی اسلامی و برآمده از منابع اسلامی با کاربست منطق معتبر اسلامی است. بنابراین اگر رهبر معظم بر تولید علوم انسانی اسلامی تأکید می‌کنند، بر نقلی کردن یا بومی‌کردن و یا هم‌ساز ساختن علوم انسانی رایج موجود با فرهنگ ملی و یا تعطیل علوم انسانی و یا قدسی‌سازی محض نظر ندارند، بلکه منظور ایشان از تولید علوم انسانی اسلامی این است که ما با وجود علوم انسانی رایج در جهان و مکاتب متنوع و متکثری که در قلمرو علوم انسانی وجود دارد، در کنار و بلکه مقدم بر آن، خود باید مبانی، بناها، دانش‌ها و نظریه‌های مربوط به تفسیر انسان، ارائه تکلیف ـ باید و نبایدها ـ و ارائه ارزش ـ شاید و نشایدها ـ برای رفتار فردی و جمعی انسان را تولید کنیم.

این تلقی از تولید علوم انسانی اسلامی یا به تعبیر رایج تحول علوم انسانی مراد رهبری است و با این معنای عمیق و دقیق و جامع، این فعالیت‌ علمی و فکری می‌تواند جایگاه بسیار بلندی در حوزه فعالیت‌‌های معرفتی و علمی کشور و جهان اسلام داشته باشد.

---------------

ادامه دارد

کد خبر 1403031

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha