تابستان را بسپار به دفتر 93 برگه خاطراتت و پا در پاییز بگذار. دوچرخه سواری های ظهرهای گرم مرداد ماه را در گوشه و کنار ذهنت پنهان کن و با چشمهای بسته پا روی برگ های زرد و خش دار کوچه بگذار. فوتبالهای گل کوچک پر تب و تاب دوستانه را در دروازه دلت پنهان کن و به صدای کوچ لک لک ها گوش کن که پاییز نیز رفتنی است.
دفتر پر نقش و نگار نقاشی ات را که با آبرنگ و قلمو در آن جاده های پر پیچ و خم جاده های شمال و دریای زیبای مازندران را نقاشی کردی ببند و در ذهن پاکت چهره خندان معلمت را ترسیم کن. عروسکهایت را روی تخت کوچکت بخوابان و شعرهای روزهای آغازین مدرسه را با صدای دلنشین کودکانه ات بخوان که:
باز آمد بوی ماه مدرسه/ بوی بازیهای راه مدرسه/ بوی ماه مهر، ماه مهربان /بوی خورشید پگاه مدرسه /از میان کوچههای خستگی /میگریزم در پناه مدرسه / باز میبینم ز شوق بچهها / اشتیاقی در نگاه مدرسه / زنگ تفریح و هیاهوی نشاط / خندههای قاهقاه مدرسه / باز بوی باغ را خواهم شنید / از سرود صبحگاه مدرسه / روز اول لالهای خواهم کشید / سرخ، بر تخته سیاه مدرسه.
بی خیال شو از هر آنچه که تو را نگران درسهای سنگین سال جدید می کند. دوران راهنمایی گرچه تعداد معلمانت بیشتر می شوند اما تجربه شاگردی در میان چند استاد را پیدا می کنی. استادانی که به گفته رسول اکرم (ص) شغل انبیا را به دوش می کشند. به رشد و نموی که قرار است طی این سالها در سیرت و صورت پیدا کنی فکر کن. به قد کشیدن های زود به زود. به لباسهایی که آن هفته خریدی ولی امروز اندازه ات نمی شوند و نوید بزرگ شدن را به تو می دهند. به قدرتهای ناگهانی عضلانی، به بالفعل شدن هرآنچه که در لایه های درونی رفتاری و گفتاری ات پنهان شده، به روزهایی که از درون گرم می شوی وقتی مادرت می گوید: " چقدر بزرگ شده ای"!
کنکور را رها کن. چند سالی است که سرهای شاخ این غول به لطف شعار فرزند کمتر زندگی بهتر در دست کنکوری ها خرد شده و تنها با اندک تلاشی می توانی اصل آن را هم بشکنی. ردیف های آخر کلاس را دریاب که دلش برای شما و آن خنده های ریز و پنهانیتان تنگ شده وقتی پرتقال شیرین بودار را زیر نیمکتهای آن می شکافی و معلم را در جست و جوی آن سرگردان می کنی، زنگ تفریح هایی را تصور کن که در آن با همکلاس هایت ساندویچ دوستی را گاز می زنید و درباره ادبیات کلاسیک و نو بحث می کنید که عجب زیبا گفت نیما که "قاصد روزهای ابری داروگ کی می رسد باران" به رقص نور در آیینه های چند بعدی در آزمایشگاه فیزیک فکر کن و به ترکیب مواد آلیایی در آزمایشگاه شیمی که رنگ جدیدی از زندگی را به تو می آموزد. زنگ های ورزش پرسر و صدا را آرزو کن که بعد از کلاس سنگین حسابان و جبر و احتمال گنجانده شده.
تو هم ای آموزگار مهربان! تو هم ناراحت اجاره خانه و معیشیت ماهیانه و حقوق ناچیزت که دیرتر از وقت موعد واریز می شود، نباش که خدا معلمان را بیش از همه دوست دارد. به فکر روشی نو برای آموختن باش. با خنده های پاک و بی غل و غش بچه ها بخند و ذهن پاکشان را از نور علمت روشن کن که زکات علم آموختن آن است اگرچه سالهاست که تو آن را پرداخته ای.
ما نیز چاره ای جز دل تنگی برای تو نداریم ای مدرسه. روزهایی که در تو آموختیم و شادی کردیم و شبهایی که ذهن و دل در گرو یادگیری دادیم. دستهایمان هنوز هم با آمدن مهر یاد شب های پر از مشق و تکلیف می افتد. دیکته هایی که باید می نوشتیم و درسهایی که باید می خواندیم.
مهر ماه همه است. هنوز هم خواب شب اول مهر پر از اضطراب آغاز توست ای ماه مهربان.
------------------------------------
یادداشت: فهیمه طباطبایی
نظر شما