به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" در ادامه سلسله نشست هاي هفتگي " نگرش فلسفي در دانش هاي گوناگون معاصر" نشست فلسفه فقه با حضور دكتر سيد مصطفي محقق داماد، مدير مطالعات اسلامي فرهنگستان علوم، در دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران برگزار شد.
دكتر محقق داماد در ابتداي سخنانش با ذكر اين مطلب كه فلسفه فقه سابقه نسبتا بيشتري در ميان فلسفه هاي مضاف در كشور ما دارد گفت : در كنار فقه علمي به نام علم اصول فقه وجود دارد. اين علم دقيقا همان چيزي است كه امروز فلسفه فقه مي گويند اما بايد تصديق كنيم بسياري از مطالبي را كه امروز مطرح مي كنيم در علم اصول فعلي نباشد. لذا علم اصول بايد توسعه پيدا كند. امروزه در غرب هم كلماتي در مقابل علم اصول گذاشتند مانند Islamic legal philosophy كه مشخص است تعبيري كه غربي ها از علم اصول كرده اند همان مسئله فلسفه فقه است. از نظر تاريخي شيوه فلسفه فقه را شاطبي آغاز كرده است كه ما نقدهايي به آن داشتيم.
وي در ادامه جلسه به موضوع " تصويب " و " تخطئه " در علم اصول پرداخت و اظهار داشت : بحثي كه در قرون اوليه اسلامي ميان اشاعره و معتزله مطرح شد اين بود كه آيا خدا مانند قانونگذاران عادي قانوني براي همه ارائه كرده كه مردم بايد سعي و تلاش كنند كه آن قوانين را بيابند؟ اشاعره مي گفتند يكسري از قوانين به نص صريح در قرآن و سنت گفته شده است اما در جاهايي كه غير از آن موارد است و قلمرو قوانين مصرح نيست خداوند قانوني ندارد و جريان زندگي مردم را به خودشان واگذار كرده است كه به اين نظريه اشاعره " تصويب " مي گفتند. مقابل اين نظريه، نظريه "تخطئه" بود. نظريه تخطئه اين است كه خدا در تمام موارد قانون دارد برخي از آنها به ما رسيده است مانند آيات قرآن و مواردي كه ما اكنون نمي دانيم نيز خدا حكم ارائه كرده است. لذا مجتهد كسي است كه بايد نهايت تلاشش را اعلام كند تا به آن حكمي كه خداوند وضع كرده برسد. به موجب اين نظريه، نظر مجتهد اين است كه حكم خدا كه وضع شده اين است كه من مي فهمم. اگر به واقع برسم ماجورم و اگر به واقع نرسم معذورم ولي بايد اين تلاش را بكنم كه حكم خدا را پيدا كنم.
استاد دانشگاه تهران در ادامه با ذكر اين مطلب كه اين دو نظريه روياروي هم قرار دارند گفت : در نظريه اول( تصويب) خدا حكمي ندارد تا كسي به آن حكم برسد حكم خدا همان است كه مصلحت انديشان و حقوقدانان و صاحبنظران هر عصر آن را وضع مي كنند. اما به موجب نظريه دوم (تخطئه) خدا در همه جا حكم دارد. مجتهدان بايد تلاش كنند حكم وضع شده خدا را بيابند اگر به واقع برسند ماجورند و اگر به واقع نرسند معذورند. اين نظريه را اماميه مطرح مي كند و اكنون نيز بر آن تاكيد دارد.
وي در ادامه به نظريه معتزله در اين باره پرداخت و اظهار داشت : دراين ميان معتزله يك نظريه بينابين دارد. معتزله مي گويد خدا حكم دارد اين گونه نيست كه خدا جايي را خالي از قانون گذاشته باشد. اما مجتهد بايد سعي كند به همان برسد، اگر رسيد كه رسيده است اما اگر نرسيد آن وقت هر چي رسيد خداوند حكم خودش را عوض مي كند و مي گويد حكم من اين است . به موجب اين نظريه، " تصويب " دقيقا كاري است كه امروز در دنيا ليبراليسم حقوقي انجام مي شود . امروز در غرب و زندگي هاي سكولار تعقل بشري جاي قانونگذاري خداوند نشسته است. تشريع به دست عقلاي بشري قرار گرفته و بشر است كه مي انديشد و قانون وضع مي كند بنابراين يك قانون ابدي كه يك روزي ما بايد آن را پيدا كنيم نيست.
دكتر محقق داماد در ادامه، درباره شخصي به نام انوري كه به موضوع فقهي تصويب پرداخته است اشاره كرد و اظهار داشت : وي مي گويد تصويب نه تنها در مباحث عملي فروع وجود دارد در مباحث اعتقادات هم تصويب وجود دارد. يعني اين كه در معتقدات اصلي اگر شما تلاش كرديد و دانستيد خداوند اين صفت را دارد شما بر صوابيد و ديگري هم به نظر ديگري رسيد آن هم بر صواب است. وي پلوراليسم عجيبي در مسئله اعتقادات مطرح مي كند البته غزالي انتقاد شديدي بر اين امر مي كند. من به خاطر دارم در جلسه اي كه در گرانادا بودم يك استاد يهودي را ملاقات كردم از وي پرسيدم كه مسئله قصاص كه در قرآن آمده و منتصب به يهودي ها است و در تورات نيز آمده است هنوز اجرا مي شود يا خير؟ او گفت كه اصلا اجرا نمي شود. من پاسخ دادم مگر قرآن ما اشتباه مي كند كه پاسخ داد ما معتقديم حكم خدا آن نيست كه بر تورات نوشته است بلكه حكم خدا آن است كه رابي( مجتهد يهودي) آن را مي فهمد. در آن زمان رابي ها از آن متون قصاص مي فهميدند و اكنون از آن متون قصاص نمي فهمند و اين نيز براي اين است كه در آن زمان چشمها و دستها با يكديگر برابراند اما اكنون نه چشمي با چشمي برابر است و نه دستي با دستي برابر است.
عضو فرهنگستان علوم در ادامه سخنانش درباره بحث فلسفه فقه به موضوع مقاصد الشريعه پرداخت و گفت : بحث مقاصد الشريعه موضوعي است كه از اول در فقه شيعه نبوده اما علما بزرگي درباره آن كارهاي عظيمي انجام داده اند. مقاصد الشريعه يعني اين كه اجتهاد بر اساس اهداف شريعت باشد و تئوري است كه شاطبي در كتاب الموافقات ذكر كرده است. وي مي گويد ما بايد اجتهاد را بر اساس اهداف دين بگذاريم نه بر اساس احكام دين. بلكه اهداف دين را معيار قرار دهيم و اجتهاد كنيم كه به آن اهداف برسيم. او تمام قوانين را بر اساس چند هدف دسته بندي كرده است. او چند هدف اصلي را در مقاصد خداوند مد نظر قرار داده كه اسم آنها را مقاصد الشريعه نام نهاده است. به نظر وي مجتهد بايد طوري سعي كند كه احكامي را صادر كند كه به آن هدف نزديك شود. اين نگرش تغيير عجيبي در فقه مي دهد كه معتقدم بحث شاطبي از مباحث مهم فلسفه فقه است.
نظر شما