بحث ما راجع به کسانی بود که قصد دارند دیگران را تربیت کنند؛ یعنی روش گفتاری و رفتاری به دیگران بدهند، که از آنها به «مربی» تعبیر میشود.
عرض کردم اولین شرط برای شخص مربی که نقش اساسی و زیربنایی دارد، این است که ابتدا خود را در ابعاد گوناگون وجودیاش، مثل عقل، قلب و نفس تربیت کند. در این ارتباط نیز عرض کردم انبیای عظام ما هم بر روی آن
چیزی که تکیه کردهاند، مسئله تربیت نفوس است و نفس هم مجموعهای از قوای سه گانه شهوت، غضب و وهم است.
«تربیت خیال و اوهام» اولین مرحله تربیت نفس
تربیت نفس روش دارد، از کجا شروع کنیم؟ چون ما قوای سه گانه را مطرح کردیم و گفتیم که تشکیل دهنده نفس به معنای اخص است، میگویند ابتدا باید انسان به سراغ قوه خیال و واهمه برود آن دستاویز شیطان است، یعنی شیطان آنچه را که میخواهد اِعمال کند، ابتدا سراغ خیال و واهمه انسان میرود.
لذا از واهمه به شیطان درونی انسان تعبیر میکنند. حتی در مباحث اخلاقی هم این مسءله را مطرح میکنند که انسان ابتدا باید سراغ ضبط خیال برود. خیال و واهمه در انسان مثل پرندهای است که هر لحظه روی یک شاخه است و آرام و قرار هم ندارد، اگر آن را از روی یک شاخه بپرانی، میرود و فوراً روی شاخه دیگری مینشیند. قوه خیال است که در انسان معصیت، مسائل شهویه و مسائل غضبی را جلوه میدهد. لذا میفرمایند مهمترین چیز در انسان ضبط خیال است که انسان بتواند آن را مهار کند. روش مهار کردن را بعد عرض میکنم.
قدرتمند، بر خیالات خود چیره میشود
چه بسا بعضی از این روایاتی که تعبیرات خیلی شدیدی نسبت به مسئله نفس دارند، ناظر به همین معنا باشد. جلسه گذشته روایتی را مطرح کردم، حالا روایت دیگری را از پیغمبر اکرم میگویم، دارد که حضرت فرمودند: «قال رسول الله(ص): إِنَّ الشَّدِیدَ لَیْسَ مَنْ غَلَبَ النَّاسَ وَ لَکِنَّ الشَّدِیدَ مَنْ غَلَبَ نَفْسَهُ(مستدرکالوسائل، ج11، ص13) انسان قوی کسی نیست که بر مردم چیره شود و سلطه پیدا کند، آن کسی قوی است که چیره بر نفسش شود و بتواند این قوای سه گانهشهوت، غضب و وهم را که تشکیل دهنده نفس به معنای اخص هستند، مهار کند.
این قوه شیطانی وهم در رأسش است. اگر بتوانی جلوی این خیالات باطله را بگیری و نگذاری این قوه هرزهگری کند، قوی و نیرومند هستی. این مهم است.
اولین و سختترین گام تربیت
در باب تربیت نفس اولین گام و به تعبیری سختترین گام، ضبط خیال است که البته سختی آن ابتدایی است. این اوهامی که میآید برخلاف رضای خدا و عقل است و همسو با خواستههای شیطان است، جلوی این اوهام را در درون خودت بگیر. ما از این به سنگری بسیار مهم تعبیر میکنیم، خط اول است، به تعبیری باید گفت خط شکن باش، این خط اول است.
«خیال پیغمبر» در حال سجده بود
ما این تعبیر را از پیغمبر اکرم داریم که فرمود: «سَجَدَ لَکَ خیَالِی(بحارالأنوار، ج22، ص245) پیغمبر اکرم در بین همه چیزهای درونیشان سراغ خیالشان رفتند و میفرماید: من خیالم را طوری مهار کردم که سجده کرده است؛ یعنی اینطور تسلیم من شده است. من نمیخواهم وارد مسائلی که مربوط به پیغمبر است بشوم. حتی حضرت در جایی روشنتر فرمود: «قد اسلم شیطانی بیدی» این تعبیر را دیگر هیچ کاری نمیتوانی بکنی. عجب! معلوم میشود پیغمبر اکرم هم شیطان داشته است، ولی شیطانش را به دست خودش مسلمان کرده است.
«قوه واهمه» شیطان درونی است
شیطان من و تو همین قوه واهمه و خیال است که معاصی را جلوه میدهد، چه در ارتباط با شهوت باشد، چه در ارتباط با غضب باشد و چه دوز و کلک باشد که مربوط به خود خیال و واهمه است. ابتدا باید این را مؤدب به آداب الله کنی.
کار واهمه حقهبازی است
ابتدا همین خبیث است که این مسئله را بزرگ جلوه میدهد، از حقه بازیهایش واهمه است که میگوید: «مؤدب شدن، مشکل است؛ مگر میشود آدم جلوی خیالش را بگیرد». ما طلبهها راجع به احتمالات که غیر تخیلات است، میگوییم: «احتمال بیعار است» یعنی همینطور خودش به ذهن میآید. توهمات هم همینطور است. یکی از دستاویزهای شیطان که مهمترینش هم هست خیال است که شیطان به وسیله همین خیال انسان را به شقاوت، بیدینی و بیچارگی میکشاند.
تفکر، اولین راه ضبط خیال
در اینجا بحث این طوری مطرح میشود که چطوری من این را که گاهی به این شاخه و گاهی به آن شاخه میپرد مهار کنم؟ راهش چیست؟ راهی که بزرگان ما مطرح کردند میگویند: اولین راه تفکر است، اما خود تفکر روش دارد. انسان میتواند فکر خودش را مشغول کند، الآن ذهنم سراغ چیزی رفته است، میتوانم آن را برگردانم، در این اختیار دارم. حالا ذهن را در چه وادی بیاورم؟ در وادی ابعاد نعمتهایی که خداوند به تو عنایت کرده است بیاور. یک؛ نعمتهای مادی، دو؛ نعمتهای معنوی.
به نعمتها و وظایفت فکر کن
از این به منزل تفکر تعبیر میکنند، من نمیخواهم وارد مسائل معرفتی شوم، این منزل تفکر است بعضیها میگویند اولین منزل است و بعضیها میگویند پنجمی است. ذهن را در این وادی بیاور و بایندیش که خدا این همه نعمتهای مادی و معنوی در اختیار تو قرار داده است، این همه پیامبر مبعوث کردهاست که راههای معنویت را در اختیار تو قرار دهند.
سراغ این نعمتها برو! حالا از خودت سؤال کن که آیا من نسبت به این خدایی که این همه به من نعمت مادی و معنوی داده است، وظیفهای دارم یا نه؟
با فکر کردن خیالت را کنترل کن
اگر من به خانه شما بیایم و در بزنم و هدیهای برای شما بیاورم، به ذهنتان نمیآید که این را تلافی کنید؟ ظاهراً شکر مُنعم جزو فطریات بشر است. آیا من نسبت به مولایم وظیفهای دارم یا نه؟ برای این که جلوی این خیال را بگیری و سرگرمش کنی بیا شروع به فکر کردن کن. این همه بساط نعمت آیا فقط برای زندگی حیوانی من است؟ به تعبیر اهلش اینها فقط برای اداره کردن شهوت و غضب من است یا نه یک مقصود دیگری هم در کار است؟
سرنخهای تفکر، مهارکننده خیال
اینها سرنخ تفکر است. فرق من با حیوانات دیگر چیست؟ فکر کن آیا این همه انبیا که آمدند و ما را به قانون عقل و شرع دعوت کردند، اینها با ابنای بشر دشمن بودند؟ میخواستند دشمنی کنند یا اینها آمده بودند و صلاح و سعادت ما را میخواستند؟ همه اینها روش تفکری است. اینها با من دشمنی نداشتند، میگفتند این زندگی زود گذر است، زندگی دیگری هست که جاودانه است.
تو یک التذاذات دیگری داری، تو خلق نشدی برای این چمنزار طبیعت که مثل حیوانات مشغول دنیا باشی؛ مدام بخوری و دفع کنی. محصول تو، سه نجاست عینیه، یعنی بول و غائط و منی نیست. نباید محصول تو این باشد.
تو برای خدا خلق شدهای
بله، تمام اینها را برای من خلق کرده است، بشر بر همه اینها سلطه دارد، اینها را برای من خلق کرده است اما من را برای چه خلق کرده است؟ آیا نشستید این فکرها را بکنید؟ این نعمتها برای تو است، حالا بگو ببینم تو را برای چه خلق کرده است؟ «خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی» همه اینها را خلق کردم برای تو اما تو را برای خودم خلق کردم. من تو را خلق کردم برای این که جاودانه بمانی، جاودانگی که در این نشئه نیست.
«خلقتم للبقاء لا للفنا(غررالحکم، ص133) اینها روایت است. در این نشئه که از بقا خبری نیست. اینها سرنخهایی برای تفکر است که انسان خودش را از چنگ واهمههای شیطانی نجات دهد. میگویی چه کار کنم که نجات پیدا کنم؟ میگویم در وادی تفکر بیا و بعد میبینی که از آن هرزهگری خیال جلوگیری کردی و رفته رفته آن را ضبطش میکنی.
------------------------------------
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله مجتبی تهرانی
نظر شما