گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر : محمد صادق روشن از جانبازان شيميايي دوران دفاع مقدس است كه بيش از هشتاد ماه سابقه حضور در جبههها را در كارنامه خود دارد . بمبهاي شيميايي حاوي گاز خردل در عمليات خيبر و در جزاير مجنون ريه و معده او را مصدوم كرده است . چهل و سه سال دارد . متأهل است و داراي چهار دختر و يك پسر .
اثرات ناشي از مصدوميت شيميايي هرچندوقت يكبار او را به بيمارستان ميكشد و اسير بستر ميكند . و اينبار او در بيمارستان «مهر» بستري است . به ملاقات او رفتيم . صدايش به سختي درميآمد . و هر از گاهي سرفههايي تند و شديد حرفش را قطع ميكرد .
روحيهاي قوي داشت و عليرغم همه دردها و رنجهايي كه كشيده بود ، با نشاط به نظر ميرسيد . آرامش غريبي در چهرهاش موج ميزد . آرامشي كه در ميان روزمره گي هاي زندگي ماشيني امروز و در هياهوي رنگارنگ شهر با چهره خيلي از آدمها بيگانه است .
به گرمي از ما استقبال كرد . و وقتي سخن گفت ، راز آرامش درونش آشكار شد . به خاطر وضعيت جسمياش كوتاه و بريده حرف ميزد . و ما هم عليرغم آنكه دلمان ميخواست بيشتر بدانيم ، مجبور بوديم كه خيلي مختصر بپرسيم .
آقاي روشن از چه سالي به جبهه رفتيد ؟
از سال 61
در كدام لشكر بوديد؟
چهل و يك ثارالله . با حاج قاسم سليماني بوديم .
كي و كجا شيميايي شديد ؟
عمليات خيبر . جزاير مجنون .
دفعه قبل چه زماني بستري بوديد ؟
چند سالي است كه بطور متناوب در بيمارستان بستري ميشوم . دفعه قبل ماه مبارك رمضان بود . بعد رفتيم يك مدتي استراحت كرديم و دوباره برگشتيم .
معمولا هرچند وقت يكبار بستري ميشويد ؟
به نظر پزشكان بستگي دارد . ولي بطور معمول هر چهل و پنج روز يا دو ماه بايد برگرديم اينجا كه مشكل جدي پيش نيايد .
الان از نظر جسمي در چه وضعيتي هستيد ؟
در حال حاضر بيشتر مشكل عفونت ريه هست و مشكل گوارش . و ناراحتي حنجرهام نيز در اثر همين مسائل بوجود آمده . اين مشكلات خيلي از بچههاي شيميايي است كه بطور متناوب آنها را اذيت ميكند . و ديگر بعد از بيست و چند سال هيچكدام ريه سالمي ندارند . و مشكل گوارش هم كه خب هست .
به شما خوب رسيدگي ميكنند ؟ درخواستي نداريد ؟
من به سهم خودم هيچ خواستهاي ندارم . از مسئولين هم هيچ توقعي ندارم . از بالاترين رده تا پائينترين . از هيچكدامشان هيچ توقعي ندارم . برداشت من اينست كه جهاد وظيفه من بود و براي حفظ اين نظام بود .امروز هم افتخار ميكنم كه اين لباس جانبازي را پوشيده ام . و اين لباس را براي خودم عزت و افتخار ميدانم .
اگر در هر شرايطي حتي بدتر از اين هم بيافتم ، وقتي قرآن را ميخوانم ، داستان حضرت ايوب را ميخوانم برايم تسكين است . زرق و برقهاي دنيا گذراست . همه مسافريم . همه بايد آماده سفر بشويم براي آن دنيا .
لذا اگر كسي به ديدنم ميآيد ، قدمش روي چشم . اگر هم نيايد ، من از كسي طلبكار نيستم . من مديون جامعه هستم . من مديون انقلاب و نظام هستم . و هر لحظهاي هم كه خدا نفسي به من بدهد كه بتوانم خدمت كنم باز هم شاكرم . من آرزويم اينست كه بتوانم يك سرباز و يك خادم كوچك براي اين نظام و ولايت باشم .
مهر : محمد صادق روشن به سختي برايمان حرف ميزد . سرفهها امانش را بريده بود . كم حرف زد اما بسيار گفت . و چقدر عجيب . براستي چه ميگويد اين مرد ؟ مديون جامعه ؟ من و تو چگونه با اين جمله او كنار بياييم ؟ يك جانباز شيميايي در اوج درد و رنج جسمي ، كسيكه همه جوانياش را براي دفاع از دين و ناموس مملكتش گذاشته ، درست در لحظاتي كه با درد دست و پنجه نرم ميكند ، ميگويد « من مديون جامعه هستم . من مديون انقلاب و نظام هستم »
براستي ما كجائيم ؟
نظر شما