به گزارش خبرنگار مهر، غروب دیروز بی تو بودن را تجربه کردیم اما باور نمی کنیم، ما سوگ خورشید را هرگز باور نداریم و قافله سالار بی سر را تاکنون نشنیده ایم.
نگاه کن، قافله سالار به پس قافله می نگرد، آنجا چه خبر است، آه خدای من، دامن جگر گوشه اش در آتش می سوزد، کسی نیست تا آتش از دامن شاهزاده خاموش کند؟ کسی نیست جرعه ای آب به او بنوشاند؟
کسی نیست دست محبت بر سرش کشد تا هجر پدر، آتش به جانش نزند، کسی نیست با رقیه حسین همدردی کند، آخر او داغ پدر و برادر دیده است.
علمدار قافله شان از وقتی که برای آوردن آب رفته دیگر برنگشته، عموعباس تاکنون بدقولی نکرده بود و این قدر کودکان حرم را منتظر نگذاشته بود، به راستی بر سر ساقی چه آمده است؟ راست است که می گویند از شرم کودکان تشنه دیگر به خیمه گاه نرفته است؟
راستی تاکنون صدای قرآن و صوت اذان بر بالای نیزه شنیده ای، خوب گوش کن، این صدای روحبخش اذان است که از بالای نیزه به گوش می رسد، الله اکبر، الله اکبر.
مگر او کیست و چه نسبتی با رسول خاتم دارد که می گوید "اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله...".
نشناختی؟ او عزیز رسولی است که بر گلویش بوسه زد و آن بوسه در قتلگاه سبب شد تا کفرپیشگان، او را از قفا سر ببرند.
راستی این کاروان کیستند که به غل و زنجیر شده اند و این کودکان چه جرمی مرتکب شده اند که برهنه پا بر روی خار و خاشاک کشیده می شوند و به کدامین گناه تازیانه می خورند.
آن بانوی قامت خمیده جلوی کاروان را می شناسی، می گویند دخت علی(ع) و زهرا(س) و خواهر حسین (ع) است، 10 روز قبل او که اینگونه شکسته و خسته نبود، مگر بر او چه گذشت، مگر در عصر عاشورا چه دید که یکباره سپید موی و قامت خمیده شد.
پس داستان آن ظهر نینوا را نشنیده ای که حرامیان حتی به طفل شیرخواره و شش ماهه نیز رحم نکردند، آنها در این عصر پربلا، 72 گل را پرپر کردند و برای همین بود که زینب می گفت: "گلی گم کرده ام می جویم او را، به هر گل می رسم می بویم او را، گل من یک نشانی در بدن داشت، یکی پیراهن کهنه به تن داشت".
ظهر شد و 72 لاله یکی پس از دیگری پرپر شد و زینب، این شیرزن کربلاست که به همراه 83 تن دیگر بی یاور و غریب حسین حسین می کند، خواهری که فرصت غسل، کفن و دفن و تشییع برادر و برادرزاده ها را ندارد، مادری که سر فرزندانش را پیش روی خود بر نیزه می بیند و اکنون سالار قافله اش نیزه نشین شده است.
در این عصر عاشورا امام به میدان رفت، یاران و فرزندانش را یک به یک به نام خواند و ندا در داد، کجائید ای عباس، هلا ای مسلم بن عقیل، علی اکبر، قاسم بن حسن، حبیب بن مظاهر و ....
امام چون یاران و فرزندان به خاک و خون خفته دید، راهی میدان شد، لاحول و لاقوه الا بالله الاعلی العظیم و ندا داد: "ای پیروان آل ابی سفیان، اگر دین ندارید و از روز معاد نمی هراسید، لاقل آزاد مرد باشید".
آری عمربن سعد بود که فریاد برآورد، او را تیرباران کنید و کمانداران خدنگها به زه کردند و بارانی از تیر به سوی وجود مبارکش رها ساختند و تیرهای همگان بر سینه حسین، بر بوسه گاه رسول خدا بنشست.
و دیروز نیز نینوایی دیگر به راه افتاد و کاروانها و دسته های عزا در ماتم رسول عشق و ایمان در سراسر کشور از جمله استان گلستان به راه افتاد و شام غریبان حسین (ع) برپا شد.
.................................
علیرضا نوری کجوریان
نظر شما