اشاره: تئاتر كشور درماه هاي اخير، يكي ازخبرسازترين مقاطعي را پشت سر گذاشت كه اهالي تئاتر به ياد دارند. دراين مدت بارها خبرنگاران رسانه ها سراغ رئيس مركزهنرهاي نمايشي رفتند تا با تابانيدن انواربياناتش، كمي تا قسمتي ازاين فضاي مه آلود را روشن سازد، ولي به دلايلي كه خود صلاح ديده است، سكوت پيشه كرده و شايد همين سكوت - آن هم درسال پاسخگويي مسئولين - متاسفانه برابهامها افزوده و درگرمابخشي به بازارشايعه، مزيد برعلت بوده است. به هرروي ارائه ديدگاه هاي متفاوت، ازوظايف "رسانه" است و پس انتشار حرف دل يك هنرمند، امدواريم افتخارانعكاس بيانات آن مقام مسئول محترم نيز،ما را نسيب شود...انشاالله.
گروه فرهنگ وهنر"مهر"
با تقديم صميمانه ترين درودها به استحضار عالي مي رساند: گفتگوي حضرتعالي را در روزنامه حمايت شماره 470 ، 21 دي ماه 1383 صفحه 10 مطالعه كردم.(1) جسارتا به خود اجازه دادم چند كلمه اي را با شما در ميان بگذارم. چرا؟ چون : " بزرگترين رنج ها قادر نيست كه سكوت و تحمل را از من بگيرد. اما كوچكترين ناگواري هم تا آتشي درمن به پا نكند، از من دست بردار نيست!(2) " دو ديگراين كه تازه وارد اين وادي شده ام ؛ با اينكه 45 سال سن دارم! اصلا نه كارتئوريك كرده ام ، نه كار اجرايي داشته ام ، نه در دانشگاهها تدريس كرده ام ، نه كتاب نوشته ام ، نه ... اصلا راحتتان كنم، بيراه آمده ام! و نيك هم مي دانم كه چون مني حق ندارد با چون شمايي گفت وگو كند. هرچند كه سال "سال پاسخگويي" باشد، اما سعه صدر شما را مي شناسم . شما بهتر از من مي دانيد كه من هم يكي ازافراد : "اين جامعه بي رحم" هستم و چون سعه صدرشما را ندارم، نمي توانم سكوت كنم. اين نامه هيچ ارتباطي هم با شكايت من ندارد ، كه آن به جاي خود پي گيري خواهد شد تا مثل هميشه براي خدا نامه بنويسم وهيچ اتفاقي هم نيفتد! ضمنا هيچ ارتباطي هم با آن گروه خاص مورد نظر شما ندارم. اگر به نامه آنها نگاه كنيد، متوجه خواهيد شد كه : درآن نامه، حتي ازشاگردان شاگرد من هم، نام برده شده، ولي درارتباط با كارمن كه دردو گام مردود شده، هيچ حرفي نزده اند. اصلا بگذاريد خيالتان را راحت كنم:
نه در مسجد گذارندم كه رندي
نه درمي خانه ، كاين خمار خام است
ميان مسجد و مي خانه راهي است
غريبم ، سائلم، آن ره كدام است؟(3)
و اما بعد :
آقاي دكتر! كسي كه درخانه شيشه اي زندگي مي كند، بايد مواظف باشد كه با سنگ بازي نكند . بايد مواظب باشد كه همه از بيرون او را مي بينند. بايد مواظب باشد كه خيلي شفاف سازي نكند.
آقاي دكتر، شما بزرگواريد، ما را ببخشيد . ما اصلا آدم هاي بيرحمي هستيم . اصلا قدر شما و آدم هايتان را نمي دانيم. اصلا نمي فهيم كه شما وارد چه وادي خطرناكي شده ايد. اصلا نمي فهميم كه شما و آدم هايتان چه منتي بر سرما گذاشته ايد كه سرپرستي ما آدمهاي خطرناك، بي رحم را پذيرفته ايد. ما اصلا اخلاق نداريم .
اما الحدالله كم كمك داريم "اهل " مي شويم . شما كه فهميده ايد. به همين دليل هم فرموده ايد: "... ولي ما ديديم كه درمرحله بازبيني آن چنان اعتراض گسترده اي را نسبت به مرحله بازخواني نداشتيم واگر هم اعتراضي صورت گرفته است، در اظهارنظر يك گروه تجلي پيدا كرده است كه آن هم بسيار طبيعي است و درواقع جزء لوازم كار است."
البته شما بهتر از من مي دانيد كه سكوت ، سرشار از ناگفتني ها است! كه البته چنين هم نبوده است. ما آدم هاي بيرحم از قبيله آدم هاي شما نيستيم . از قبيله تئاتريم. اصلا متولي اين امامزاده ماييم. پس بسيارحرمتش مي داريم. شما كه فقه خوانده ايد، مفهوم " مذهب عليه مذهب" راخوب مي فهميد. ما هم خوب مي فهميم كه "تئاتري عليه تئاتري" چه معنايي دارد!
ما خوب به وضعيت شكننده فعلي تئاتر آگاهيم. ونمي خواهيم كه وارد بازي شويم. اما اگر قرار شود كه "حقيقت" در مسلخ "مصلحت" يا "كينه جويي" و "انتقام گيري كور" قرباني شود، مثل شما ساكت نخواهيم نشست! لطفا حداقل به شكايت گروه تئاتر "پرگار" كه در گام سوم است ، رسيدگي فرماييد تا اين جزيره آرامش همچنان آرام بماند! تا "همدلي" بهتري به وجود آيد. آخر "همدلي" يكي از عناصر plot است و ما خوب مي شناسيمش و شما فرموده ايد:
"...به اين روزهاي حساس كه مي رسيم، مي بينيم انتقادات كمتري وجود دارد وهمدلي ها بيشتر مي شود."
آقاي دكتر! شما بزرگواري كنيد و ما را ببخشيد كه تشويش اذهان عمومي مي كنيم ! اما فكر مي كنم در قبيله شما علاوه بردندانپزشك ، يك متخصص گوش وحلق و بيني هم لازم است. دقت بفرماييد كه "سيكل درجه سه" فرانسه نباشد!
آقاي دكتر! يعني شما واقعا فريادهاي خونين و حلقوم هاي زخمين را منكر مي شويد؟ به بعضي ها اعتماد نكنيد . گشتي بزنيد تا دريابيد كه از كارمندان جزء تا هنرمندان دون پايه اي چون من و زعماي جليل القدر و حتي ابواب جمعي شما حرف هاي گفتني بسياري دارند. باور كنيد نقل مجلس امروز اين "جامعه بي رحم" حسرت عهد ماضي است! عهد ماضي كه حداقل به من خوب مي رسيد و پروار شد م. البته بد نيست به پرونده هاي مالي عهد ماضي هم نظري بيندازيد تا به حقيقت پي ببريد واگر خيلي اهل شفاف سازي هستيد، آنها را رسما اعلام كنيد تا چون مني كه پورسانتهاي خوب گرفته، رسوا شود.
آقاي دكتر! اگر صداها به گوشتان نمي رسد، بخشي به خاطر آن افطار معروف است كه جماعتي نمك گير شده اند. علاوه براينكه ماه رمضان هم بوده است و الطاف الهي هم براي اين همدلي كمك كرده است. بخشي به خاطر وضعيت فعلي تئاتراست. بخشي به خاطر سياست "گام به گام" است و بخشي هم به خاطر اين است كه فرياد رسي نيست. البته با اين جمله مي توانيد عليه من اعلام جرم كنيد! سالهاست كه ما اعتراض مي كنيم و اتفاقي نمي افتد كه دلگرم باشيم. خسته شده ايم. كارهاي مهمتري داريم. ضمنا همه مثل من بي كار نيستند يا حذف نشده اند. برخي هم به خاطر اين است كه گروهي از جماعت ما به شيوه مرضيه حضرت استالين مي خواهند قلم ها را بشكنند!! ما آدم هاي ترسويي هستيم. اگر ترسو نبوديم ،اينهمه تحقير، توهين و... را تحمل نمي كرديم، من اصلا آدم نفهمي هستم، وگرنه نامه هاي پرسوزو گدازآدمهاي شما كه در جريده هاي متكثر منتشر شد، سر براهم مي كرد. يا حداقل مي فهميدم كه اگر نطق بكشم ، آقايان مي روند و ما بيچاره مي شويم. ضمنا ما كه آفتابمان از "شرق" طلوع نمي كند! آقاي دكتر، شما فرموده ايد كه خيلي موافق راه يابي آن بيست متن ضعيف به جشنواره نبوده ايد كه متاسفانه بعضي ازهمان متن هاي ضعيف در مرحله بازبيني!!! اول پذيرفته شدند. اما گويا آدمهاي شما به شما نگفته اند كه "خانه تئاتر" متشكل از همين "آدمهاي بي رحم" است، وگرنه نمي فرموديد:
"... به خصوص اين كه در آن مرحله يك صنف مهمي به نام خانه تئاتر پادرمياني كرده بود. همه ما خواستيم مسير با يك همدلي بيشتري طي شود!"
اين صنف مهم از كره مريخ نيامده اند. همين آدمهاي بي رحم هستند كه خوشبختانه به هدايت شما به همدلي رسيده اند. اين همدلي اصلا ارتباطي با "ترس" و "ترحم" ندارد. البته اينجا ديگر نمي توانيد شكايت كنيد، چون "ترس" و "ترحم" هم از عناصر Plot هستند. از تئورييسن ها بپرسيد، تاييد خواهند كرد.
آقاي دكتر، شما فرموده ايد: ".... تنها كاري كه مي كنم ،اين باشد كه به اين گفته ها توجهي نكنم و در مسيري گام بردارم كه مانع رويارويي ما با جامعه هنري و جامعه مطبوعاتي نشود."
شما گامهاي موثري برداشته ايد. گام ...، ضمنا به گفته هاي ديگرهم نبايد توجه كرد. چون بركت از وقت مرد ببرد كه گفته اند:
"با هيچ ناجنس و جاهل صحبت نبايد داشت كه بركت از وقت مرد ببرد و اثر صحبت مبتدعي چندان زيان به كار مرد رساند كه سالها تدارك نتوان كرد."(4)
علاوه براين ناجنس و جاهل و "بي رحم" هم كه باشد اصلا نبايد به او توجه كرد. چرا؟ چون شما كارهاي مهمتري داريد. خودتان فرموده ايد: "... وقتي مديريت تغيير مي كند، مسلما تمايل دارد كه تغيير و تحولات درحوزه مديريتي اش باب ميل خودش باشد. بنابراين با توجه به تغيير و تحولات شديدي كه درمديريت تئاتر كشوراحساس مي شد و..."
ما آدمهاي "بي رحم" كه اين كارها را نمي فهيم! چون ذات باريتعالي خوب مي فهمد نامه اي براي تشكر از زحمات شما براي او نوشته ام كه به موقع منتشرخواهد شد.
آقاي دكتر، خدا را شكر كه "روزه سكوت" را شكستيد! الحمدالله سال هم كه "سال پاسخگويي" است. شما هم كه اهل "شفاف سازي" هستيد. بر اين حقير "بي رحم" ضد تئاتر، التفاتي بفرماييد و رودررو بنشينيم و گفتمان كنيم! فوايدي خواهد داشت. حداقل دررياست بعدي، پست مهمي خواهم گرفت. همچنان كه قبلا گرفتم و"حيات نويي" يافتم. شايد هم معجزه شد و آفتابم از"شرق" طلوع كرد.
آقاي دكتر! اجازه بدهيد وسط دعوا نرخ تعيين كنم. حالا كه الحمدالله وضع مالي شما خوب شده، صحبت بفرماييد و چك بلوكه شده گروه تئاتر "پرگار" كه قرار بود 27 مهر پرداخت شود را آزاد كنيد. آخر شما كه بهتر مي دانيد ما كه نظر كرده نيستيم تا از بودجه هاي خاص دستمزد ها پرداخت شود. ضمنا بگويم مي فهمم كه اين پول جشنواره معظم فجر است. اما شايد با اين استخواني كه مرحمت مي كنيد ما هم ساكت شديم و "همدل " والخ !
آقاي دكتر! ما آدم هاي بي رحم هستيم! چون خودمان درمعركه خود زني وارد شده ايم و ريشه مي زنيم! انتقام مي گيريم. جبران شكست كلاس هاي بي رونق دانشگاههايمان را مي كنيم. حالا كه ميدان دست ماست، پاسخ نقدهايي كه به شاهكارهاي ما نوشته شده را مي دهيم. به يكديگراهانت مي كنيم. همديگررا نفي مي كنيم. پزروشنفكري داريم، اما سلوك استاليني - ميرهولد را قرباني مي كنيم و آب هم از آب تكان نمي خورد. ما آدم هاي بي رحمي هستيم كه لبخند نمكين مي زنيم و از پشت خنجر مي زنيم. آنهم درخفا ، آنهم زماني كه متهم، حق هيچ گونه دفاعي از خود ندارد .
آقاي دكتر، لطفا به آدم هاي قبيله اتان بگوييد به دايره المعارف مراجعه كنند و مفهوم "بازخوان" و "بازبين" راهم ملاحظه بفرمايند. چون بهرحال نمي شود كه آدم روشنفكر باشد، هنرمند باشد، استاد باشد، متخصص باشد، متعهد باشد، بعد به او بگوييم "مميز". بهتراست كلمه ديگري پيدا كنيم. چون واژه هايي كه شما به كار مي بريد معاني ديگرهم دارند.
آقاي دكتر من واقعا به شما تبريك مي گويم! چون بالاخره "روزه سكوت" را شكستيد و ما آدمهاي "بي رحم" را لايق كلامي از خود فرموديد. من به شما تبريك مي گويم. چون حالا ديگر مجوز دارم براي خدا نامه بنويسم و توسط شما كه نزديك ترين فرد به او، درقبيله تئاترهستيد، پاسخ بگيرم.
سعادتمند، سلامت و سبز بمانيد و ديربپاييد و همچنان كشتي تئاتر را سكان دار باشيد.
والسلام
نصرالله قادري
پي نوشت:
1- همه نقل قول هاي آقاي دكتر نشان از همان روزنامه حمايت است.
2- اين كلام از دكتر شريعتي است كه وام گرفته ام تا مظلوم نمايي كنم.
3-شعر از حضرت خيام است.
4-مكاتبات عبدالرحمن اسفرايني باعلاالدوله سمناني -علاالدوله همشهري من است.
نظر شما