جالب بودن يك نمايش آلماني كه برگرفته از يك افسانه ايتاليايي است، آنهم درشهر تهران و آغاز قرن بيست و يكم كه حقايق شيريني را براي ما روشن مي كند.
دراين نمايش، اتفاقي روي مي دهد كه در نوع خود بي نظيرمي نمايد، وهمين اتفاق خوشايند به ذهن و روح متكي برناخودآگاه جمعي تاكيد مي ورزد، وآن است كه تحت هر شرايطي انسان ولو ماهيت دروني خود را از دست داده باشدف هنوز هم به گذشته دور خود وابسته و پيوسته است.
درنمايش "اسرارشب" قصه و قصه پردازي عاشقانه (ليريك) ركن اصلي است، و مردم هنوز با قصه عجين ودوست هستند، واگرهزاران نمايش مدرن وآوانگارد ببينند بازهم نمايش عاشقانه و قصه پرداز را به هر نوع ديگري ترجيح مي دهند. براي آنكه قصه گويي و قصه پردازي جزء لاينفك آدمي است، ازهمان آغاز تاكنون عادت به شنيدن و ديدن قصه هاي مورد علاقه اش داشته است، و در طول تاريخ نيز با بهره مندي از قوه تخيل بارها و بارها آثار ارزشمندي را با مضامين عميق و انساني خلق كرده است. اسرار شب نيز از اين قاعده مستثني نيست، بلكه با يك داستان بسيار لطيف وعاشقانه كه حكايت از دلدادگي يك زن رختشوي كه روزها كار مي كند و علاقمند به خورشيد است، با يك نانوا كه به ماه علاقه دارد و شبها كار مي كند، دارد. حالا بين اين دو شب و روز جدايي و فاصله مي اندازند، تا دراين فاصله به كشف خود وعشق مشغول باشند. پس از نامزدي زن رختشوي با يك مرد نقاش، مرد نانوا هم از كار و زندگي مي افتد و نانوايي اش تعطيل مي شود. رختشويخانه هم كه به حال خودش رها شده است. مرد نقاش و زن رختشوي روزهاي خوشي را در ماه عسل طولاني مدت خود پشت سر مي گذرانند تا اينكه بين آن دو اختلاف ايجاد مي شود و زن با دريافت نامه مرد نانوا، براي جدايي از مرد نقاش و بازگشت به خانه اش تصميم قطعي مي گيرد... زن و مرد در پايان با حضور ماه و خورشيد مي روند كه يك زندگي با شكوه را براي عمر جاودانه تدارك ببينند.
اين داستان ساده و معمولي جذابيت فوق العاده اي دارد، اين داستان، عشق حقيقي را آن گونه تصور مي كند كه بايد باشد. بنابراين هرلحظه اين ارتباط شيرين تراز لحظه قبلي اش است و درپايان تماشاگر با خوشحالي از ديدن اين پايان خوشي كه دل به دلدار رسيده است، تالار اصلي تئاتر شهر را ترك مي كند با اين جمله كوتاه كه نمايش جالبي بود!
آنچه موجب اعتبار و جذابيت اين قصه شيرين دراجراي نمايش مي شود، همانا حضور عروسكها وعروسك گردانهاي مقتدر و خوشرفتار است. اگر بين اين دو عروسك و عروسك گردان ارتباط حسي برقرار نمي شد، هيچ گاه تماشاگرهم در صحنه چيزي فراتر از تعدادي عروسك خشك و بيروح نمي ديد. اما عروسك گردانها با حوصله و ظرافت روح و حس خود را در عروسك مي دمند، تا بتوانند از پس تصويرگري يك عاشق و معشوق حقيقي برآيند.
آن قدرعروسكها در صحنه طبيعي و زنده جلوه مي كنند كه هيچ تفاوتي با آدمها ندارند، و عروسك گردانان در جاي بخشي به آنها سنگ تمام گذاشته اند. از سوي ديگر موسيقي زنده و روايت گري دو زن و مرد آوازخوان بر تغزلي شدن لحظات و شور و شوق عاشقانه و پروبال گرفتن هيجانات و احساسات مي افزايد: تا تماشاگر، با شور و شيدايي فزون تري آنچه را مشاهده مي كند، دنبال كند.
طراحي صحنه نيز با تقسيم سمت راست و چپ صحنه به رختشويخانه و نانوايي، و در وسط، جايي براي قايق سواري و در ته صحنه جايي براي ماه عسل زن رختشوي و مرد نقاش به تركيب بندي قابل لمس و پذيرش مي رسد. اين تركيب بندي ساده و ابتدايي پوشاننده سادگي فهم است كه بايد همه چيز در لفافه همين سادگي و لطافت شكل گرفته باشد. به عبارت ديگر موفقيت اجراي "اسرارشب" نيز پيروي از اين سادگي بيش از حد است، درهيچ حركت وعنصري پيچيدگي و سنگيني ديده نمي شود. همه چيز ساده و سبك مي نمايند و به مانند يك عشق ساده و لطيف همه چيز عيان مي شود، موسيقي هم از سادگي بهره مند است، بازيگران نيز با تكنيك هاي ساده و ملايم با عروسك ها ارتباط برقرار مي كنند، و درساخت عروسكها نيز سادگي موج مي زند.
در مجموع تماشاگر از ديدن و شنيدن آنچه در صحنه مي گذرد، لذت مي برد و ضمن آنكه به دريافت درستي ازعشق مي رسد و ازهوس گريزان مي شود، با خاطره اي خوش "اسرارشب" را در بايگاني ذهنش مي سپرد.
نظر شما