۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ۱۱:۵۱

یادداشت/

«ما» ملت فرهیخته‌ای که به خودمان ظلم می‌کنیم

«ما» ملت فرهیخته‌ای که به خودمان ظلم می‌کنیم

زمستان سال گذشته، مراسم تشییع ایرج افشار در مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد و زمستان امسال مراسم بزرگداشت پرویز رجبی. دو در گذشت سریالی در 2 زمستان سرد و سخت.

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: شباهتی که مراسم تشییع افشار و بزرگداشت رجبی باهم داشتند، حضور چهره‌ها و افرادی بود که می‌توان به معنی واقعی کلمه آن‌ها را فرهیخته نامید. افرادی که به واقع فرهنگساز هستند، اما هیچ‌گاه دیده نمی‌شوند. گفته شده و می‌شود که ما مردمی مرده‌پرستیم و تاثیرگذاران واقعی را تا زمانی که در قید حیات هستند، نمی‌شناسیم تا زمانی که رخ در نقاب خاک می‌کشند و تازه متوجه می‌شویم که وزنه‌ای از میانمان رفته است.

اما حقیقت امر به واقع دردناک‌تر از این ادعای مرده‌پرست بودن است و آن اینکه که مرده‌پرست هم نیستیم. بلکه عادت داریم چشم را بر اصل و اصول ببندیم و همیشه به حاشیه‌های زندگی توجه کنیم. در مراسم یادبود پرویز رجبی، کلیپی پخش شد که حاوی بخش‌هایی از مصاحبه با او بود. شور و عشقی که رجبی به زبان فارسی و ایران داشت، با آوای خودش بر بیننده مسجل می‌شود. نه ادعایی در کار بود و نه ریا و ظاهرسازی. آثار، کتاب‌ها و تحقیقاتی که رجبی و امثال افشار تولید کردند، ‌بزرگترین گواه عشقشان به کشورشان است، اما چراعاشقان واقعی این کشور و مردمش تا این حد در میان همین مردم غریب‌اند؟

«ایرج افشار درگذشت» یا «پرویز رجبی درگذشت» یا «هر فرهیخته دیگری که چندین دهه یا همه عمرش را صرف فرهنگ این کشور کرده بود، درگذشت». اما چرا چنین تیترهایی در رسانه‌ها و مطبوعات‌مان شورانگیز نیست و دوستی به دوستش نمی‌گوید که: راستی، ایرج افشار درگذشت! امثال افشار و رجبی، معماران واقعی فرهنگ ایرانی هستند که مسئولان فرهنگی و مردم، هنگامی که رسانه‌ها با آ‌ن‌ها مصاحبه می‌کنند، دم از آن می‌زنند و با آن می‌بالند. فرهنگ ایرانی شیؤ یا کالا و از دسته جمادات نیست که متعلق به گذشته باشد. بلکه میراثی سیال است که در طول ادوار مسیر خود را طی می‌کند.

در برخی مقاطع تاریخی، مردم فرهنگ‌دوست ما در مقابل مسیر این آب حیات، سد گذاشته‌اند و مزاحمش شده‌اند. گاهی هم مسیرش را لایروبی کرده‌اند و مردان و زنانش را تنها نگذاشته‌اند، اما این رود مسیرش را با سد‌ها و حمایت‌ها طی کرده و می‌کند. رجبی‌ها و افشارها به دنیا می‌آیند، می‌میرند و تاثیر خود را بر غنای فرهنگی ما می‌گذارند. ما هم به دنیا می‌آییم و می‌میریم؛ بدون این که بدانیم چه کسی به اعتلا و چاق و چله شدن فرهنگ‌ دهان‌پرکنی که هر روز به آن می‌بالیم، کمک کرده است.

ما در طول زندگی‌، به خودمان ظلم می‌کنیم. چون به جای جستجو در باغ زیبای فرهنگ و ادب فارسی، دل به دلمشغولی‌های زودگذر زندگی که همان سنگ‌ریزه‌های رودخانه کوشای فرهنگ هستند، می‌بندیم. به جای شناختن کتاب‌ها و مقالات رجبی‌ و افشار، به دنبال بالا و پایین قیمت ارز و دلاریم و نمی‌دانیم ایرج افشار چه کوه‌ها و دره‌هایی را برای برای تحقیق درباره این کشور و ایران‌شناسی‌، بالا و پایین کرده است.

این «ما» است که به ما ظلم می‌کند که در خوشبینانه‌ترین حالت، بعد از مرگ رجبی با دیدن مستندی که از او پخش می‌شود، می‌گوییم عجب مرد باصفایی بوده و چه خدماتی داشته! تازه این حالت خوشبینانه است؛ چون خیلی‌ها یا آن مستند را نمی‌بینند و یا اگر ببینند، مسائل روزمره و مالی، دیگر رمقی برای ذوق و طبع‌‌شان باقی نمانده تا بخواهند عکس‌العملی نشان بدهند یا با بیتی پاسخت را بدهند.

امثال افشار و رجبی می‌آیند و می‌روند، آثار نیک و شجره‌های طیبه از خود به جا می‌گذارند و فرهنگ ایران را به نوعی می‌نوازند. ما هم همان افرادی هستیم که باید پاسدار این نهال باشیم، ولی با بی‌توجهی از کنارش عبور می‌کنیم و اگر هم بخواهیم توجه کنیم با کلید و چاقو روی تنه درخت‌ها یادگاری می‌نویسیم و به جای نوازش، آن‌ها را می‌خراشیم. این خود ما هستیم که در حق خودمان ظلم می‌کنیم!

-------------------
صادق وفایی
کد خبر 1536679

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha