"گل يخ" نسخه بدل سلطان قلب ها بالات جوانمردهاي امروزي، عشق هاي آبكي پايان هندي و به راه انداختن رقص و پايكوبي و آواز محمد رضا گلزار يك فيلم فارسي درجه ج است .
در آغاز فيلم، ناپدري مي خواهد با زور چاقو دختر زنش را به عقد پيرمردي در آورد. ترگل از خانه ناپدري فرار مي كند و با عباس كارگر رستوران آشنا مي شود. نيروي انتظامي آنها را مي گيرد و به زور عقدشان مي كند. عباسي بعد ازمدت كوتاهي ترگل را به شهرستان مي فرستد تا خود نيز بعدها به او بپيوندد. در روستا زلزله اتفاق مي افتد و ترگل حافظه اش را از دست مي دهد. سال بعد در مدرسه اي به عنوان معلم مشغول به كار مي شود و دخترش را بزرگ ي كند. از سويي مرجان دختر يكي از پولداران كه پيش تر شركت هاي صوتي و تصويري داشته به سراغ عباس مي آيد و او را با نام كيوان خواننده مشهور مي سازد. قرار بر آن مي شود تا كيوان در فيلمي بازي كند . نقش مقابل او بايد دختري شش ساله باشد . از روي آگهي ترگل دخترش رابراي تست مي آورد واو همبازي كيوان مي شود. در اثر محبت ايجاد شه بين كيوان و دختراو درصدد برمي آيد تا به خانه آنها برود. مرجان كه فهميده است مادر دختره زن سابق كيوان بوده است سعي مي كند او را دور كند و موفق نمي شود . زماني كه عباس با ترگل دوباره زندگي شان را شروع مي كنند مرجان كه بدون عقد با او بوده است مجبور مي شود كه به اروپا برود...
اين چهار چوب داستاني فيلم كيومرث پور احمد است كه سالياني است با سوبسيد، فيلم هاي مبتذل مي سازد كه آن هم به اعتبار حسن سابقه سريال " قصه هاي مجيد" است.
او در قالب روايت آشفته فيلم، تنها رقص و آواز درفضاهاي مجلل ( تالار وحدت) براي زنان و مردان كنسرت مي دهد و تماشاگران نيز برايش كف مي زنند. وقتي فيلمي با آهنگ شماعي زاده - كه قبل از انقلاب آن آواز خوانده شده - و رقص آغاز مي شود، عيار كار به دست همه مي آيد . تنها عاملي كه باعث مي شود فيلم در گيشه موفق باشد، استفاده از گلزار با آن همه حاشيه به اصطلاح ماندگار شدن در آمريكا ، تكذيب آن و همه اشكالي كه بازمانده هاي فرهنگ ارتجاعي در به اصطلاح ستاره سازي به كار مي برند، است.
اين گونه تجاري سازي ها غافل از آن انجام مي گيرد كه مردم اين سالها، مردم دوره فيلم " گنج قارون" و "سلطان قلب ها" نيستند. مفاهيم بازاري هم در اندازه هاي خود تغييرات كيفي گذرانده است و پوراحمد كه زماني به فيلم ساز صاحب بينش و متعهد معروف بود، دير به اين آشفته بازار رسيده است .
بار ديگر اين حقيقت تكرار شد كه ادعاي سينماي مولف واهي بوده است . وقتي كارگرداني چون پوراحمد عناوين كارگردان ، نويسنده ، تدوين گر و .. را به خود اختصاص مي دهد، طبيعي است كه فيلم خود را به غير از كارگرداني، از آدم هاي ديگر كه هر كدام شعور و انديشه خاص خود دارند محروم كرده است.
جاهليت فرهنگي با فيلم كيومرث پور احمد بعد از چهاردهه خود را نمايان ساخته است و چقدر بايد متاسف بود كه امثال همين كارگردان چرا از سوبسيد ارتزاق مي كنند تا كلاه مخملي و رقص و جاهلي را دوباره در سنيما زنده كنند.
مجتبي حبيبي
نظر شما