وقتي يك كارگردان مدعي داشتن دانش سينما از تريبون جشنواره سخن مي گويد: مطمئنا با كسي شوخي ندارد و حرفش محبت است . صدرعاملي آيدا را يك "شبه قصه" خواند و لابد چون اين فيلم سومين اثر از سه گانه اوست، دو قسمت ديگر هم شامل اين توصيف مي شود. اما سوال اينجاست كه در نقطه مقابل قصه ، ضد قصه شنيده بوديم و آن هم زماني است كه يك داستان كه قاعدتا بايستي طبق ضوابط درام داراي قهرمان و ضد قهرمان باشد. اگر يكي از عناصر را حذف كنيم ، تبديل به ضد خوش مي شود. يعني قهرمان يا شخصيت محوري داستان باخودش درگيري پيدا مي كند و تا پايان كشاكش دروني او را در روند نوعي روايت اززندگي دنبال مي كنيم اما شبه قصه شايد بتواند در رديف يك خاطره نگاري معمولي ، يا گزارشي از وضعيتي به خصوص در پيرامون يك آدم معمولي بدون كنش و واكنش و يا حتي يك مقاله يا رواتي از يك موضوع ساده و فاقد پيچيدگي هاي داستاني كه شامل گره افكني و بحران و اوج و حضيض باشد، به تعريف در آيد ، كه در انواع ادبي تاكنون چنين تعبيري ديده نشده و اگر بوده بيانگر ضعف هاي دروني و بيروني يك قصه بي محتوا بوده كه آن را شبيه قصه نموده اما ارزش ادبي قصه را نداشته است.
بنابراين با همين اقرار كارگردان اثر، آن هم درحضوركامبوزيا پرتوي كه درنگارش فيلمنامه همكاري داشته است " ديشب بابا تو ديدم آيدا" طبق اين استنتاج يك " شبه قصه " است كه بايد در كنار سايرعناوين ادبي ، مثل انشاء توصيفي ، نامه نگاري و ... ثبت شود.
اين از وجه ادبي و نگارش فيلمنامه مذكور كه برگرفته از قصه " باباي نورا" از مجموعه " بعد از آن شب " مرجان شيرمحمدي است و چون سلايق افراد در سينماي ايران بر اثر پديد آورندگان اصلي آثار، تاثيرگذاروحاكم است، خدا مي داند چه بر سر قصه اي اصلي آمده تا به جاي آنكه تبديل به يك كار برجسته تصويري " به صورت آدابته" شود متاسفانه شبه قصه از كار در آمده از زحماتي كه آقاي اثباتي طراح صحنه و لباس كشيده و در راستاي تخصصي خودش به هر حال مسير خود را طي كرده ، امادر مقام دستيا ( مشاور ) كارگردان كه از لحاظ ارايه ي طريق تفاوتي ندارند، چرا بايد به قول خودش اين فيلم چالشي در عرصه فيلمسازي باشد؟... اگر اين فيلم واقعا مي توانست در عرصه مسائل اجتماعي چالش برانگيز باشد، بحثي نبود و جاي تقديرو تشكر داشت. اما اين اقرار ، حكايت از چالش بودن خود فيلم است كه مضافا بايد به معناي كلمه چالش ، بيشتر توجه كنيم.
صدر عاملي مي گويد: قصدش نزديك شدن به ذهن و روح و روان يك دختر شانزده، هفده ساله بوده و به قول يكي از مخاطبان خدا را شكر كه با پايان اين تريلوژي نقطه اميدي پيش آمده كه آقا رسول دست از سردختران جوان بردارد واز چالش سازي براي اين نسل مونث در گذرد... و اميدواريم به چالش هاي بزرگتر بشري بينديشد كه دامنگير همه اقشار و جوامع انساني است . مسائل ريشه اي و بنيادين كه جايي در دغدغه هاي دخترانه ايشان ندارد و حتي مي توان گفت: كه اين دست از آثار نه به دنبال علت هاست و نه معلول ها .... و با احتساب اينكه قصه اي هم در كار نيست تا بتواند ما را سرگرم كند ، با پوزش بايد بگوييم پيدا كنيد خرمالو فروش را ... البته ازحق نگذاريم در اين حديث نفس ها ، كشفيات ايشان از جهت بازيگري همچون ترانه عليدوستي و سوفي كياني ( آيدا) بي اجر نمي ماندو كه انصافا معصومانه بازي مي كنند و تنها به عنوان محوريت چهره و بازي مي توانندهمندات پنداري مخاطب را فراهم كنند.
از سوي ديگر وقتي سوژه اي قابليت فيلم شدن را نداشته باشد، توجيه امتحان زندگي در صحنه هاي مكرر امتحان در فيلم آيدا معنايش پيدا نمي كند . آيا اينكه صدرعاملي بعد از سي سال كاردر سينما ياد گرفته كه چگونه سرمايه را برگرداند ، مي تواند مجالي براي اين بيانيه باشد كه آهاي دخترخانم هاي جوان و آقا پسرها و بچه هاي فضول، توي زندگي بزرگترهايتان سرك نكشيد و اگر ديديد پدر يا مادر خداي نكرده، خلافي از ايشان سرزد به جاي تعقيب كردن آنها و سردر آوردن از مسائل خصوصي ايشان كه قطعا تاثير گذار در زندگي و آتيه شماست ، بدون آنكه دلخوري به خود راه دهيد و با افسردگي به جاي خوابيدن بر تختخواب در كمد لباس پنهان شويد؛ در انديشه خود " بنگ بنگ " دو گلوله به آنها شليك كنيد و سپس با خيال راحت و لذت تمام ، لطفا كيك تان راميل كنيد. يعني بي خيالش بگذار هر غلطي كه مي خواهند بكنند... پس از سي سال كار در سينما ، اين هم شد پيام؟! اينجاست كه مسئله خيلي خصوصي و آمرانه مي شود و سر از حديث نفس در مي آورد و ربطي به جامعه ، دغدغه هاي بزرگ اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي و تربيتي و ارزشي آنها پيدا نمي كند.
حتي نمي توان وقت و انرژي و سرمايه وامكانات محدود اين سينماي فلك زده را به آن اختصاص داد. بله ، شما مي توانيد سرمايه را با پشتوانه نامتان برگردانيد . اما ... سه بار جستي ملخك .... مصداق آنست كه مردم را براي هميشه نمي توان فريفت . اين جمله قصاري كه مي فرماييد " سرماي نهفته در زيرگرماي زندگي مشترك پس از ده سال تجربه زندگي " جز ذاتي فرهنگ خانوادگي ايران و ايراني نيست و توجيه زنبارگي برخي از مردها... چرا سراغ سوژه هاي لطيفي نمي رويد كه اساس وفاداري و نمونه و الگوي زندگي عاشقانه مردماني با پشتوانه غني تاريخي و فرهنگي و آموزه هاي اسلامي و اخلاقي اي هستند كه در جهان نمونه اند و با سپيدي لباس عروسي پيوند مي يابند و با سپيدي كفن پس از عمري همدلي ومحبت ، تنها مرگ است كه آنها را از يكديگر جدا مي كند؟ در يك كلام ، آيدا را نمي توانيم از هيچ جهت فيلم خوبي بدانيم متاسفم.
"شهاب ملت خواه"
نظر شما