خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و ادب: از یک رمان باید چه چیزی را طلب کرد؟ آیا هنوز مانند دهه 80 میتوان با خواندن داستانهای مهیج علمی و تخیلی شاد شد و لذت ورق زدن صفحات کتاب را با چیزی عوض نکرد و یا اینکه باید تن داد به اینکه زمانه، به واقع زمانه مدرننویسی و هجوم فردیت ابژکتویته به رمان است؟
پاسخ به این سئوال را در گوشه ذهنتان داشته باشید. اگر در گوشه ذهنمان و در سفری کوتاه به دهههای 60 و 70 و لذت خواندن داستانهایی مانند رابینسون کروزوئه و یا داستانهای ژول ورن و داستانهایی از این دست داشته باشیم، علت اقبال به این دست از آثار نه در بیرقیب بودن آنها که در بدعتگذاری این آثار در ایجاد تعلیق برای ذهن مخاطب و نیز خلق فضایی مهیج در طول داستان نهفته است.
به عبارت دیگر وجود داستان به معنی حقیقی و اصیل آن در کنار حادثهپردازی و خلق صحنههای بدیع و نیز شخیصت سازیهای کوتاه اما تاثیرگذار در این آثار آنها را با اقبالی روبرو کرد که حتی هنوز برای رجوع دادن ذهن مخاطب به چنین مضمون و ساختاری از آنها بهره میبریم.
اما آنچه باعث نگارش این مقدمه شد، رمانی است با عنوان «آقای فو» نوشته «جان مکسول کوتسی» که با ترجمه الناز ایمانیزاده از سوی انتشارات امیرکبیر روانه بازار کتاب شده است. داستانی انسانی و ابژکتیو و در عین حال مهیج و کروزئهوار، تلفیقی از هیجان و مدرنیسم در نگارش.
کوتسی داستان خود را به سبک داستانهای مهیج قرن 19 و اوایل قرن 20 آغاز میکند. زنی با یک قایق شکسته به جزیرهای بینام و نشان در میان اقیانوس میرسد. زنی که داستان در ادامه روایت میکند که به دنبال دختر گم کرده خود از انگلستان به برزیل سفر کرده و در راه بازگشت پس از اینکه کشتی به تصرف دزدان دریایی در میآید به دریا انداخته شده و در نهایت نیز به جزیرهای که تنها در آن دو انسان ساکن هستند، میرسد.
داستان در ادامه با توصیف جزیره و دو ساکن آن شامل یک سیاهپوست که قادر به تکلم نیست و فردی به نام کروزو که ارباب اوست، ادامه پیدا میکند.
کوتسی در این بخش از رمان خود مانند نویسندهای هوشمند که اقتضا خلق این نوع از داستانها را به خوبی فرا گرفته است، با جملاتی کوتاه و توصیفات فراوان از منطقه وقوع داستان خواننده خود را با داستانی هیجان انگیز روبرو میکند، اما درست در اوج این هیجان، کشتیای پیدا میشود و این سه انسان جزیرهنشین را به سمت تمدن و مردم حرکت میدهد و شاهکار کوتسی در خلق رمان «آقای فو» از اینجا به بعد شکل تازهای به خود میگیرد.
کوتسی در این بخش از رمان به بعد با ارائه سه سبک روایی در داستانش سعی میکند وحشیگریهای دنیای مدرن در مواجهه با انسان و نیز تفاوتهای تلخ و فاحش فرهنگی میان کشورها را در دورن استعمارگری را با زیرکی و در عین حال تلخی به نمایش بگذارد.
شخصیتهای رمان کوتسی پس از بازگشت آنها به شهر و دور شدن از جزیرهنشینی که در آنها تنها رقابت با طبیعت معنی دارد و نه انسان، هر یک کنایهوار گوشهای از شرایط حاکم بر دوران تبعیض نژادی را به رخ میکشند و سرگذشت آنها بازتابی است از گوشه گوشه جامعهای که کوتسی درصدد انتقاد از آن است.
خلق صحنههایی همچون آوارگی زن در بازگشت به کشورش و تلاش ناکام او در نگارش داستن زندگیاش در جزیره برای کسب درآمد، خیابان خوابی او و نگاه طماع مردان به وی در کنار حضور تامل برانگیز «فرآیدی» مرد سیاه پوست و زبان بریدهای که با وی از جزیره به انگلستان آمده و طمع بسیاری از مردم را برای تصاحب و فروش وی به عنوان برده برای کسب درآمد تنها بخشی از متن زیبایی است که کوتسی در اولین شکل از روایت خود در «آقای فو» آن را به وجود میآورد. اما در کنار آن، شخصیتپردازی راویان و خلق واگویههای درونی از سوی آنها نیز از دیگر موفقیتهای کوتسی در این رمان است.
نویسنده در ادامه داستانش و روایت زندگی و آوارگی زن و مرد سیاهپوست همراه خود را به زبان نامههایی که وی برای فردی به نام «فو» که قرار است رمانی بر اساس زندگی وی بنویسد، به پیش چشم مخاطبانش میآورد، نامههایی که شامل بارزترین نقطهنظرهای نویسنده درباره جامعه پیرامونی خود است. در کنار آن انتخاب این سبک از نگارش با توجه به سال نگارش رمان و تلاش نویسنده در انتخاب زبان کنایهگونه در اثرش و دور شدن از موضعگیری صریح و رودررو در نوع خود قابل تحسین است.
در زمان انتشار رمان «آقای فو» برخی از منتقدان اذعان داشتند که نویسنده در این رمان به موضوع پیوستگی قدرت و زبان و در حقیقت ایجاد امکان سخن گفتن برای مظلوم متمرکز شده است، اما نویسنده این مهم را با شیوهای معماگونه و به دور از فضای سیاسی موجود در زمانه خود نوشته است و شاید از این حیث برای وی نقطه ضعف به شمار آید.
اما کوتسی در پایانبندی رمان خود به نوعی نشان میدهد که وی در آقای فو به چیزی بیش از قواعد مرسوم سیاسی و اجتماعی در زمانه خود برای نوشتن این ماجرا دسترسی داشته است. خود وی در اظهار نظری درباره اینکه چرا داستانش را بر اساس رمان رابینسون کروزوئه که داستانی با حضور و نقش کمرنگ زنان شکل گرفته، نوشته است، میگوید: میان سخن گفتن و سکوت همواره راه سومی وجود دارد و آن ادبیات است.
ادبیات کوتسی در پایان بندی رمان وی تمام ساختار ذهنی مخاطبش را در مواجهه با داستان به هم میریزد. راوی وی با افراد و شخصیتهایی روبرو میشود که تا پیش از این داستان خبر از مرگ آنها داده است. خواننده درست در صفحات پایانی روایت متوجه میشود که همه آنچه از ابتدا در حال خوانش او بوده، روایتی ذهنی و از زبان مردگان بوده است. روایتی که میتوانست وجود داشته باشد و حالا ندارد.
او اساس بودن و اندیشیدن تمام چهرههای داستان خودش را در این سطور زیر سئوال میبرد و در این نابودی ناگهانی است که وی عصاره اصلی کلامش و نقد خود به زمانهاش را مطرح میکند. نقدی که جان کلام آن این است که همسو نبودن با اجتماعی که کوتسی از آن سخن به میان میآورد در تلخترین شکل ممکن به نابودی و نیستی منتهی میشود و این همان نقطه مورد نقد کوتسی است.
به سئوال اول بازگردیم...رمان پدیدهای تک بعدی نیست. از آن میتوان انتظارات فراوانی داشت. درون نگری و یا برون نگری صرف و یا قصهگویی صرف جزو ذات و درونیات رمان نیست. رمان باید تلفیقی از داستان و اندیشهای باشد که نه تنها ستونهای فرهنگی جامعه و جهانی که به آن تعلق دارد را میسازد، بلکه تصویری از چگونگی فروپاشی احتمالی آن را نیز به رخ مخاطبانش میکشد.
و «آقای فو» به معنی واقعی چنین رمانی است.
نظر شما