۲ اسفند ۱۳۸۳، ۹:۴۳

گروه دين و انديشه "مهر"، بررسي مي كند:

مقدمه اي بر نسبت نخبگان و جامعه

مقدمه اي بر نسبت نخبگان و جامعه

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه : نسبت نخبگان با جامعه از مهمترين مباحثي است كه در جامعه شناسي شناخت به آن پرداخته مي شود. در اين مقال، نكاتي در اين باب ارائه مي شوند.

نخبگان افرادي هستند كه به شيوه اي خاص مي انديشند يا به صورت ويژه اي عمل مي كنند و يا هنجارها و ارزشهاي آنها از هنجارهاي ديگران متمايز است. اين سه حوزه : تفكر، عمل و ارزش البته مستقل از هم نيستند و نخبگان مي توانند به هر سه صفت؛ تفكر ممتاز، عمل منحصربفرد و ارزش ويژه متصف باشند. هرچند كه نخبگان نيز بين خود تفاوتها و تمايزهايي با يكديگر دارند و ما شاهد طيف و گستره وسيعي از نخبگان و انسانهاي ويژه هستيم اما مي توان خصايص اين طيف را در سه ساحت انگيزه ها، ماهيت كار و غايات اعمال طيف نخبگان بررسي كرد. در ابتدا انگيزه هاي ويژه اي نخبگان را به حركت وامي دارد. اگر بخواهيم با زبان و مفاهيم ابراهام مازلو سخن بگوييم نخبگان افرادي هستند كه نيازهاي اوليه زندگي خويش ؛ نياز به غذا و پوشاك و استراحت و تفريح و نيازهاي ثانويه به زيستن؛ نياز به محبت ديدن و مهم بودن و دوست داشتن را پشت سر گذاشته اند و پا به ساحت نيازهايي چون: تعجب كردن، مستقل بودن، بي تكلفي، صلابت و سماجت در كار و كمال جويي گذاشته اند.

واضح است كه نيازهاي گوناگون نقشي در آفريدن شخصيتهاي گوناگون و متفاوت دارند و از اين روست كه عبارت "بگو چه مي خواهي تا بگويم چه هستي" مصداق پيدا مي كند. نخبگان نيز وجهي مهم از ويژه و نخبه بودن خود را مديون نيازهاي ويژه و خاص خود هستند. نيازهاي منحصربفرد، آرمانهاي ويژه اي را مي آفريند و اين خود، مقدمه بسط اعمال و افكار و ارزشهايي خاص است؛ حوزه هايي (افكار، اعمال و ارزشها) كه نخبگان با توجه به آنها از ديگران جدا مي شوند. در طول تاريخ ، خواص - چه پيامبران باشند چه حكيمان و چه دانشمندان و چه مصلحان اجتماعي و چه روشنفكران - همه با توجه به اين آرزوها، نيازها و آرمانهاي ديگرگون متمايز و متفاوت مي شوند.

ماهيت كار نخبگان با توجه به تفكر نفاد رقم مي خورد. نخبگان - چه دانشمند و فيلسوف و چه مصلح اجتماعي - هميشه و همه جا به ديده شك در مسلمات جامعه و فرهنگ خويش - و يا ديگر دستاوردهاي تمدن بشري - مي نگرند و اگر غير از اين بود نمي توانستند به مقام "ديگرگون ديدن و متفاوت عمل كردن" برسند. اگر بخواهيم مفهوم مهم كليفورد ، تفكر واگرا را براي منظور خود كه همان تبيين ماهيت كار نخبگان است به كار گيريم مي توانيم بگوييم : نخبگان فراتر از سنت خويش و فراتر از عادات و مسلمات فرهنگي جامعه خود با توسل به انديشه اي واگرا و نقاد دست به عملي خاص در حوزه كاري خود مي زنند، از مقام تقليد فراتر مي روند و به حوزه تحليل و تشكيك وارد مي شوند. انقلابهاي بزرگ بشري در حوزه هاي متفاوت علمي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي همه پس از اين واگرا انديشيدن و ديگرگون عمل كردن حادث شده اند. به طور مثال عظمت كار مارتين هيدگر و رنه دكارت در تاريخ انديشه و تفكر بدين جهت نيست كه باري بر معرفت فلسفي افزوده اند بلكه بدين است كه با تشكيك در ماهيت سنت و تاريخ انديشه، رويكرد، چشم انداز و چارچوب جديدي را فراروي انديشه ورزان معاصر و پس از خويش گشوده اند. به معنايي،آنها صاحب تفكر واگرا بوده اند. بزرگترين ابزار اين بزرگان و ديگر برجستگان تاريخ بشر همه در اين خلاصه مي شود كه با انديشه اي نقاد و واگرا، در اساسي ترين پيشفرضهاي سنت كاري خويش، شك و ترديد روا داشته اند و به جوابهاي سطحي در قبال پرسشهاي عميق و مهم راضي و قانع نشده اند.

عاقبت آن كه غايت و مقصود كار نخبگان نيز با ديگران متفاوت است. غايت عمل نخبگان مسبوق و معطوف به خودشكوفايي است. شعار هر نخبه به مانند شعار كي يركه گور آن است كه "فرد حقيقت است " تكثر و تنوع، ماهيت جهان ما را در بر مي گيرد و به صرف اين كه عده اي زياد به گونه اي مي انديشند و طوري عمل مي كنند حقانيت و صداقت عمل و انديشه را اثبات نمي كند. از آن بابت كه نخبه به خود و شكوفايي نيروهاي نهفته در درونش مي انديشد و از براي خويشتن و مؤلفه هايش، بسي ارج و قرب قايل است نقادي و شكاكيت را آغاز مي كند . حساسيت ، كنجكاوي ، خلاقيت ، شكاكيت ، آزادانديشي و صلابت همه خصايصي هستند كه در پرتو اين الگو، با توجه به آن آرمان و غايت - خودشكوفايي - معنا پيدا مي كند. آفرينش نيز با توجه به اين غايت قابل توجه است. نخبگان كه همه را معمولاً با توجه به آفرينشي در حوزه هاي متفاوت مي شناسيم - به جهت آن شكوفايي دست به اين آفريدن و زايش مي زنند.

جامعه و تاريخ آن هرچند آفريننده نخبگان و خواص است اما رابطه - و البته چالش - فراواني با آنها دارد. اس و اساس جامعه بر هنجارها و عرفها و قوانين قراردادي بنا شده است كه نخبگان مانند هر امر ديگر ، پرسشگري ازآنها را نيز مي آغازند و اين پرسشگري البته خالي از چالش و كشمكش نيست. در اينجاست كه در ميان معيارهاي فراواني كه از براي جامعه سالم ابراز شده است مي بايست مواجهه آن با نخبگان را نيز سرلوحه سنجش جامعه قرار دارد. بعضي جوامع هستند كه در پرورش نخبگان موفق عمل مي كنند و مي توانند گفت وگو و مكالمه اي جدي نيز با آنها شروع كنند. بعضي جوامع اصلاً قدرت زايش نخبگان را ندارند و پاره اي ديگر هرچند نخبه مي آفرينند چالشي فراواني را با اين دگرانديشان آغاز مي كنند. واضح است كه دگرانديشان در قبال جامعه مواضع گوناگوني را اتخاذ مي كنند. گاهي سعي مي كنند جامعه را به گفت وگو و مراوده ناگزير كنند و بدين وسيله تغييراتي را در آن حادث شوند. پاره اي اوقات هم كه نخبگان و دگرانديشان توان و ياراي ايجاد شرايط جديد را ندارند ، انزوا يا مهاجرت را بر مي گزينند. از اين رو ، مهاجرت و انزوا دو وضعيت ساري و جاري جوامعي هستند كه نمي توانند با نخبگان مكالمه و مراوده اي را انجام دهند. امري كه بوفور و به وضوح در كشورهاي جنوب - در حال توسعه - به چشم مي خورد و ما شاهد مهاجرت روزافزون نخبگان به مغرب زمين هستيم. تعديل و تصحيح اين وضعيت - مهاجرت و انزواي نخبگان و دگرانديشان - البته منوط به توجه به مؤلفه هاي فراواني است ؛ ارزشهاي موجود در جامعه، تفكر و تصوير سياستمداران و دولتمردان نسبت به نخبگان و عاقبت ساختارهاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي جامعه، تغيير همه اين مشخصه ها يعني تغيير يك جامعه كه همه ما به نامطلوب و نامقدور بودن آن اذعان داريم.

اما مي توان با اتخاذ راهكارهايي ، راه  را براي مكالمه جامعه و دگرانديشان - بدون آن كه مشي جامعه خدشه دار شود و يا نخبگان فرديت خويش را از دست دهند - باز كرد. اين امر با پذيرش تنوع و تكثر تفكر نقاد، ميسور و مقدور مي شود. پذيرفتن تفكر يعني تن در دادن به همه لوازم و مقدمات و نتايج آن. تفكر و انديشه حوزه اي آزاد است كه هرچند پيشفرضهاي آن بديهي ترين اصول منطقي هستند  كه مورد پذيرش همه جوامع بشري قرار گرفته است، نتايج و تبعات حوزه انديشه با توجه با آزاد بودن آن نامعلوم  هستند. آزاد بودن حوزه انديشه اين نتايج مجهول و نامكشوف را مشروع و موجه مي نمايد. از اين رو، مبنا قرار دادن حوزه معرفت بسي مي تواند در كاهش تعارضات، مفيد واقع شود. مشكل انزوا يا مهاجرت نخبگان و دگرانديشان را كه متأسفانه دولتمردان به آن  توجه روا نمي دارند بايد جدي گرفت تا با حل آن، اين بزرگترين سرمايه هاي هر فرهنگي بتوانند در دامان سنت خويش به شكوفايي و خلاقيت مشغول باشند. بايد اين پيشفرض مهم را پذيرفت: جامعه اي كه نتواند با نخبگان خود گفت وگو كند بيمار است.
کد خبر 158693

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha