به گزارش خبرنگار مهر، مولانا محمدباقر میرحسینی فِندِرسکی مشهور به میرفندرسکی (حدود ۱۰۱۹-۹۴۲ه.خ./۱۰۵۰-۹۷۰ه.ق./۱۶۴۰-۱۵۶۳م.)، حکیم و دانشمند دوره صفوی است.
نیاکان او از سادات بزرگ استرآباد بودند و جد وی به نام «میرصدرالدین» در روستای فندرسک استرآباد صاحب زمین بود و پس از تاجگذاری شاه عباس یکم (۹۹۶ ه.ق.) به دربار او پیوست، پدرش میرزابیک نیز در دستگاه شاه عباس خدمت میکرده است و مورد احترام بوده است.
میرفندرسکی از زمره حکمایی است که معتقد بود عقل در حکم چراغ است نه صراط و از او می توان به عنوان چراغدار راه تاریخ حکمت اسلامی نام برد.
ابوالقاسم مقدمات علوم را در استرآباد فراگرفت، ولی بعداً برای تحصیل به اصفهان رفت و نزد علامه چلبی بیک تبریزی که از شاگردان افضلالدین محمد ترکه اصفهانی بود به تحصیل فلسفه و علوم دیگر پرداخت. اما بعداً به خاطر اینکه محیط فکری و علمی آن روزگار با روحیه آزادیطلب و تقلیدناپذیر او سازگاری نداشت، مانند استادش چلبیبیک تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر عازم هندوستان - که دارای محیطی آزاد و به دور از تعصب بود - شد.
میرفندرسکی از معاصران میرداماد و شیخ بهایی بوده است و چندین تن از مدرسان حکمت معروف آن دوره، مانند ملاصادق اردستانی، محمدباقر سبزواری، آقاحسین خوانساری، میرزا رفیعای نائینی و شیخ رجبعلی تبریزی از شاگردان او بودهاند.
میرفندرسکی چند رساله کوتاه در حیطه موضوعات علمی و فلسفی، مقدار کمی حواشی و توضیحات بر ترجمه «جوگ باشست» هندی و برخی اشعار و قطعههای منظوم برجای مانده است.
مهمترین اثر میرفندرسکی رساله فارسی معروف به صناعیه است که به عنوان «حقایق الصنایع» نیز شهرت دارد. او در این رساله صناعت را به مفهومی بسیار گسترده و به معنی هرچیز که از نیروهای عقلی و کاری آدم به ظهور و حصول پیوندد، گرفته است.
«رساله فی الحرکه» نوشته کوتاهی است به زبان عربی در ۵ بخش در تعریف حرکت و گونههای آن و بیان آنکه هر حرکتی محتاج محرکی است و حرکات به طور کلی باید از محرکی واحد آغاز شوند که محرک اول است و خود محرکی ندارد.
رساله در تشکیک؛ نامهای است رساله مانند که فندرسکی در پاسخ به پرسشی که آقا مظفر کاشانی درباره مسئله تشکیک در ذاتیات از او کرده بود نوشته است. میرفندرسکی در این نامه به شیوه مشائیان سخن می گوید و برخلاف اشراقیان که به تشکیک در ذاتیات قائلند. او ذاتیات را مقول به تشکیک نمی داند.
رساله در کیمیا به فارسی، حواشی بر «جوگ باسشت»، متنی که میرفندرسکی بر آن حاشیه نوشته کتابی است در عرفان و حکمت هندی که در زمان «اکبرشاه» به فارسی ترجمه شد. اصل کتاب به نام «لگهویوگه و اسیشتهه»، چکیدهای است از منظومه بزرگتری به نام «یوگه واسیشتهه» است که به نامهای «مهار اماینه» و «واسیشتهه راماینه» نیز معروف است.
حکیم ماهر و فقیه فاضل سید ابوالقاسم حسینی معروف به « میرفندرسکی» از چهره های درخشان حکمت و عرفان به شمار می رود.
این حکیم وارسته در حدود سال 970 قمری در «فندرسک» از نواحی گرگان دیده به جهان گشود. نخست دروس مقدماتی را در زادگاه خویش فرا گرفت. آن گاه روح جست وجوگرش وی را واداشت تا به شهر اصفهان که در عهد صفویه از مراکز مهم علمی و کانون دانشوران و مهد پرورش فقیهان و فیلسوفان بزرگ به شمار می رفت، هجرت کند.
مرحوم میرفندرسکی که جوان و جویای معرفت بود، محضر اعاظم اصفهان در علوم عقلی و نقلی را مغتنم شمرد و از خرمن فضل و دانش آن فرزانگان خوشه ها چید و بهره ها برد و دیری نپایید که خود، در شمار اساتید ممتاز علوم عقلی قرار گرفت.
میرفندرسکی پس از تکمیل پایه های علمی به تدریس و تربیت شاگردان پرداخت. وی در فلسفه، حکمت و ریاضیات تدریس می کرد و شاگردان بزرگی را تربیت کرد که هر کدام خود، در حوزه فلسفه و حکمت و عرفان و کلام درخشیدند.
در این که صدرالمتألهین شیرازی نیز شاگرد میرفندرسکی بوده یا نه، برخی از شرح حال نویسان چنین نقل کرده اند: «ملا صدرا پس از ورود به اصفهان، نزد میرداماد رفت و راجع به تحصیل با او مشورت کرد.
میرداماد گفت: اگر خواهان معقول هستی نزد میرفندرسکی بیاموز و اگر منقول را می خواهی فرابگیری نزد شیخ بهایی برو، اگر طالب هردو حوزه معقول و منقول می باشی نزد من فراگیر. صدرا، نظر میرداماد را پذیرفت، اما از محضر هر سه استاد بهره برد.»
حکیم ابوالقاسم میرفندرسکی علاوه بر آن که فیلسوفی الهی و توانمند بود، عارفی خوش ذوق و ادیبی با احساس نیز بود. گرایش عرفانی به همراه لطافت طبع و سلامت بیان، از او شاعری صاحب حال ساخته بود. قصیده های بائیه ایشان که مشتمل بر مطالب حکمی، عرفانی و اخلاقی است گواه این حقیقت است. یا اینکه در رساله صناعیه خود که وظایف اجتماعی طبقات مختلف را بیان کرده است آورده اند؛ «بباید دانست که انسان عالم صغیر است و عالم انسان کبیر، چنان چه در انسان همه اعضا احتیاج به یکدیگر دارند، هم چنین هر شخص را در عالم که انسان کبیر است به منزله عضوی خاص است. پس اگر کار نکند، به منزله عضوی فاسد باشد و خلل به کل عالم راه یابد.»
و سرانجام میر حکمت و عرفان، پس از عمری بندگی خالصانه حضرت حق و سیراب نمودن روح حقیقت جوی خویش از جویبار معارف الهی در سال 1050 قمری به لقای معبود شتافت و در سن هشتاد سالگی، رخ در نقاب خاک کشید و پیکر پاک آن پیرفرزانه پس از تشریفات در تخت فولاد اصفهان، تکیه میر، به خاک سپرده شد.
نظر شما