۸ خرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۲۶

ترسیدن با چشمان باز!

ترسیدن با چشمان باز!

در مجموعه داستان «رویای بیداری» نوشته محمدرضا گوردزی، غلبه با داستان‌های ژانر وحشت است که در همه آن‌ها می‌توان مرزبندی میان واقعیت و خیال و جنس ترس‌ یا ترساندن مورد نظر نویسنده را در بیداری انسان‌ها جستجو کرد.

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: مجموعه داستان «رویاهای بیداری» شامل 10 داستان کوتاه از محمدرضا گودرزی است که سال گذشته منتشر شد. ویژگی بارزی که توجه مخاطب را در این کتاب جلب می‌کند، غلبه و کثرت داستان‌های ژانر وحشت آن نسبت به دیگر داستان‌های آن است. داستان‌های «رویاهای بیداری» یا در ژانر وحشت جا می‌گیرند یا نمی‌گیرند و از گونه‌های اجتماعی هستند.

داستان اول «فریاد در تاریکی» بر همان مسیری حرکت می‌کند که دیگر داستان‌های مجموعه قرار است حرکت کنند. به عبارت دیگر داستان‌های وحشت‌های مجموعه، همگی مانند همین داستان هستند. با پایان داستان می‌توان نتیجه گرفت ماجرایی که اتفاق افتاده، زائیده ذهن پریشان و مالیخولیایی شخصیت اصلی است. پایان باز هم از ویژگی‌های همه داستان‌های وحشت این کتاب است.

داستان دوم (غریبه)، هم طرح و ساختی مانند داستان اول دارد؛ با این تفاوت که در داستان اول عامل وحشت، عزرائیل یا فرشته ستاندن جان، یا موجودی اهریمنی است (که می‌توانیم سرتاپا سیاه و با چنگکی در مشت تصویرش را در ذهن متوقع‌مان مجسم کنیم ) و در داستان دوم یک جن یا روحی سرگردان است. ماهیت ترس از همان جنس است و تنها عامل آن تغییر کرده است.

در داستان سوم (کلید) وحشت‌زایی به عهده یک پسربچه و یک پیرزن گذاشته می‌شود که به نظر ارواح سرگردان می‌آیند. رازآلودگی و مبهم بودن هم از دیگر ویژگی‌های داستان‌های وحشتی است که گودرزی برای این کتاب نوشته است. پسربچه عریان در برف، پیرزن سرگردان و ردپاهای روی برف، عوامل وحشت‌زای این داستان هستند که خواننده در پی یافتن سیم رابط‌شان بر می‌آید، ولی موفق شدنش در این زمینه به خودش بستگی دارد، چون ظاهرا اصراری بر رفع ابهام و بیان شفاف مسائل در این زمینه وجود ندارد و هدف فقط ترساندن مخاطب و به هیجان آوردنش از راه همین ترس است.

شاید بتوان داستان‌های وحشت این مجموعه را با عنوان کتاب، «رویاهای بیداری» تفسیر کرد. به این معنی که همه داستان‌های این ژانر کتاب، رویاهایی هستند که در بیداری دیده می‌شوند. به عبارت بهتر شاید توهماتی باشند که فرد متوهم در بیداری می‌بیند.

وجود نداشتن زیرزمینی که از آن حرف زده می‌شود، یا این که چرا پدر اصرار به ترک خانه دارد هم مانند پایان باز دیگر داستان‌ها، از دیگر مسائلی است که پرده‌برداری صریحی از آن‌ نمی‌شود. شاید منظور پدر این است که خانه جن دارد. شاید روح دارد. شاید ارواح خانه در رفت وآمد باشند و شاید چون داریم در بیداری رویا می‌بینیم و داستان می‌خوانیم، بتوانیم صد شاید دیگر هم برای این موضوع یا هر موضوع دیگر داستان‌های وحشت کتاب بیان کنیم. شاید این امکان که بتوان صد شاید برای اتفاقات داستان‌ها به کار برد، با هدف و قصد قبلی نویسنده به داستان‌ها داده شده است.

سایه یکی از عواملی است که نویسنده به کرات و برای مرزبندی فضای واقعیت و توهم از آن بهره می‌برد، اما این مرزبندی، در نورپردازی نه چندان روشن و صریح نویسنده که نورافکنش را همیشه کمی آن‌طرف‌تر می‌گیرد، حالتی محوگونه و نسبی دارد. مانند فضای آلوده به ابهام و پوشیده از مه‌ای که بر داستان‌های وحشت کتاب حکمفرماست.

«نقطه‌های کور» داستانی جدی است. با این که ممکن است طرح آن توسط علم ثابت نشده باشد، اما خواننده را به یاد یکی از فیلم‌های کیم کی‌دوک می‌اندازد که طرح‌ کلی آن یک جلمه است: «کابوس تو رویای من است» یا عکس این جمله. باز اگر بتوان برای پایان‌های باز داستان‌های دیگر، دلیلی منطقی پیدا کرد، برای پایان «در بسته» که باز هم نیست، نمی‌توان دلیلی منطقی یافت و به نظر می‌رسد نویسنده در انتزاعی فکر کردن در نوشتن این داستان کمی اسراف کرده باشد. وقتی زن و شوهری برای اولین بار تا این حد جدی با یکدیگر درگیری پیدا می‌کنند یا برای اولین بار کارشان به این جا می‌کشد که مرد در خانه را قفل می‌کند و بیرون می‌رود، نمی‌تواند برای همسرش «بپا» گذاشته باشد تا وقتی از خانه بیرون آمد، جلبش کنند. شاید کسانی که زن را با خود می‌برند موجودات ماوراالطبیعه باشند که این هم در تناسب با خط روایی و منطق داستانی نیست. شاید هم اهریمنان هستند که زن را با خود می‌برند و باز هم شایدهای دیگر.

از «بگذار برات قصه بگم» ژانر قصه‌ها تغییر پیدا می‌کند، ولی انتزاعی بودن در روح کارها باقی می‌ماند. این داستان قصه‌ای است که پایان هم دارد و آن خوابیدن شخصیت زن است که در حال شنیدن نقل قصه‌ای بی‌سر و انجام از شوهرش است. «کبابی پاشنه‌طلا» به نظر ابراز ارادتی به ژانر داستان‌های شخصیت‌های کلاه‌مخملی است. در داستان «کویر» مطلب خاصی جز تنگ آب و چشمان ماهی، دست خواننده را نمی‌گیرد. نویسنده می‌خواهد در این داستان هرچیز غیرممکن، ممکن شود و در واقع فیلم بتوان از هرجا که خواستیم، فیلم را به عقب برگردانیم. به نظر می‌رسد این داستان‌ها با نوعی نگرش افسوس نسبت به گذشته نوشته شده باشند.

«لاک آبی» تجربه‌ای توسط شخصیت اصلی آن است که از نویسنده جلوتر است که سعی در بروز جسارت خود دارد. داستان «خوش‌بختی چیه‌» هم به عنوان داستان پایانی از داستان‌های خوب مجموعه است که نمایشگر فضا و اجتماعی شهری امروز ماست و برقراری ارتباط با نثرش هم به آسانی صورت می‌گیرد.

درمورد راویان داستان‌ها تنوع زیادی وجود ندارد و داستان‌ها یا از دید دانای کل روایت می‌شوند یا راوی اول شخص. اگر از داستان اول تا دهم را بررسی کنیم راوی‌ها به ترتیب، اول‌شخص، دانای کل، اول‌شخص، دانای کل، دانای کل، دانای کل، دانای کل، اول شخص، اول شخص و اول شخص هستند.

رویاهای بیداری با 80 صفحه، راحت و سریع خوانده می‌شود و سرگرم‌کننده است. داستان‌های وحشت‌ آن را باید برای ترسیدن خواند و خواندنشان در شب، ترس بیشتری را بر خواننده مستولی می‌کند. به نظر می‌رسد هدف از چاپ این کتاب هم ارائه تجربه ترسیدن به خواننده ایرانی است که چندان با آن آشنا نیست.

--------------
صادق وفایی
کد خبر 1613772

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha