به گزارش خبرنگار مهر، دومین روز از همایش درباره علوم دینی با سخنرانی اساتید و اندیشمندان بعدازظهر امروز سه شنبه 9 خرداد در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. این همایش به همت کانون اندیشه جوان و بسیج دانشجویی دانشکده علوم اجتماعی تهران برگزار شد.
دکتر بیژن عبدالکریمی مدرس ومحقق دانشگاه در این نشست به بررسی رابطه میان الهیات وعلوم انسانی پرداخت و گفت: در ابتدا باید بگویم که طرح علوم انسانی اسلامی به به هدر رفتن سرمایه های مادی و معنوی ما منجر خواهد شد و کسانی که ایده را مطرح می کنند در افق روشنی گام نمی زنند و افق بحث آنها تیره و تار است.
وی با اشاره به اینکه علوم انسانی جدید، غربی و تاریخی است گفت: علوم انسانی جدید متکی بر هرمنوتیک هایدگر و گادامر است و این علوم تکیه بر هرمنوتیکی بودن دارند.
وی تصریح کرد: باید توجه داشت که در طول تاریخ، تاریخ بشر شاهد ظهور و مرگ برخی از علوم بوده و خواهد بود. آنچه باید مورد دقت قرار گیرد این است که این ظهور و مرگ امری پروسه ای و فرایندی بوده و نه امری پروژه ای.
این محقق فلسفه یادآور شد: اینکه علوم انسانی تاریخی است یعنی جهانشمول نیست و البته برخی به این نکته توجه ندارند. باید توجه داشت که علوم انسانی اسلامی در صورت قابلیت طرح باز هم تاریخی است و روایتی است در کنار سایر روایتها و ارزش جهانشمول نخواهد داشت. علوم انسانی مبتنی بر اصول موضوعه خاصی است که باید به آن تن داد.
وی افزود: کسانی که علوم انسانی اسلامی را طرح می کنند در واقع از ابزار خود تفکر غرب برای نقد این تفکر استفاده می کنند و ازاندیشه تاریخی هگل به نقد سیطره مدرن می پردازند. یعنی بر تفکر تاریخی تکیه می شود تا تفکر غربی نقد شود. اما باید توجه داشت که این شمشیر دولبه است و علاوه بر اینکه یک ضربه به خصم می زند یک ضربه هم به خودمان می زند.
وی با اشاره به اینکه در این بحث دو ادعا را مطرح می کند گفت: ادعای اول این است که کسانی که بر علم دینی در کشور ما دست گذاشته و می گذارند در چارچوب یک ظن و گمان حرکت می کنند و این ظن و گمان باید توجه داشت که به معرفت تبدیل نشده است.
این مدرس دانشگاه تأکید کرد: نه اینکه طرح بحث علوم انسانی اسلامی تماماً سیاسی و ایدئولوژیک باشد ولی طرح علوم انسانی اسلامی یک شرق شناسی وارونه است.
عبدالکریمی افزود: ایده طرح علم دینی در دیار ما در یک افق روشن حرکت نمی کند و یک گمان است. وی در ادامه به بررسی نسبت الهیات و دین پرداخت و وجوه هر کدام از این دو را تبیین کرد و گفت: وقتی به طرح نسبت میان دین و الهیات و علم و علوم انسانی نظر می افکنیم نه مفهوم الهیات و دین روشن است و نه مفهوم علم. وقتی از دین صحبت می کنیم می توان دو معنا را برای آن متصور شد.
وی افزود: یک معنا از الهیات و دین "لقاء الله" و مواجهه با امر قدسی است.در این معنا دین یک نوع ظهور است.اما گاهی مراد از دین مجموعه ای از گزاره ها و باورهای نهادینه شده تاریخی است. اسم اینرا در این بحث "تئولوژی" می گذارم. باید توجه داشت که تئولوژی حاصل ذهن بشر است و امری تاریخی، زمانی و مکانی، فرهنگی و نژادی و طبقاتی است. پس یک معنای الهیات دین است و دیگری تئولوژی.
وی یادآور شد: برای علوم انسانی هم دو معنا وجود دارد که یکی به معنای شناخت انسان و معرفت بر انسان است که از ابتدای تاریخ همراه با بشر بوده است و در میان همه سنتهای تاریخی اعم از هندی، عربی، سامی و یهودیت و حتی قبایل بدوی فهمی از انسان وجود داشته و دارد.
وی تصریح کرد: اما گاهی مراد از علوم انسانی معرفتی است که از نیمه دوم قرن 19 پا به عرصه گذاشت که عمدتاً وجه تجربی داشت. برای نمونه می توان به روانشناسی جدید، جامعه شناسی جدید و اقتصاد جدید اشاره کرد. در این بحث شناخت انسان را "علم النفس" و علوم انسانی جدید را به همین اسم نام می نهم.
این مدرس دانشگاه در ادامه با تعیین تعاریف بحث خود ادامه داد: بر این اساس در خصوص بررسی نسبت دین و علم ما شاهد یک معرکه آراء خواهیم بود و چهار نسبت قابل شناسایی است که عبارتند از: 1-نسبت بین دین و علم النفس؛ 2- نسبت میان دین و علوم انسانی جدید؛ 3- نسبت میان تئولوژی با علم النفس و 4- نسبت میان تئولوژی با علوم انسانی جدید با گرایش عمدتاً تجربی. کسانی که از علوم انسانی اسلامی سخن می گویند این چهار نسبت را یک کاسه کرده اند و حق را با ناحق آمیخته شده است.
عبدالکریمی یادآور شد: در نسبت میان دین و علم النفس باید توجه داشت که هر دینی برای خود وجودشناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی خاص خود را داراست. در خصوص نسبت دین و علوم انسانی جدید باید توجه داشت که این دو متعلق به دو سنت گوناگون و متفاوت هستند.
وی افزود: علوم انسانی جدید در نقاط خاصی از جغرافیا که غرب باشد شکل گرفته است و مبتنی بر متافیزیک یونان است که به تبع ظهور عقلانیت جدید پایه گذاری شده است. از سوی دیکر دینی که ما می فهمیم مبتنی بر سنت خاورمیانه ای است و از سنت عبری-سامی ناشی شده است. باید توجه داشت که سنت متافیزکی یونان با سنت عبری-سامی تفاوتهای اساسی دارد.
وی ادامه داد: به عبارت دیگر دین و علوم انسانی جدید متعلق به دو ساحت گوناگون آگاهی بشر هستند. عبدالکریمی یادآور شد: متأسفانه در طول تاریخ ادیان، تئولوژی جای دین را گرفت و عقل دینی ونظام معرفتی تحت تأثیر سنت یونانی قرار گرفت. لذا موافقان دیانت که در واقع مدافعان نظام تئولوژیک بودند و نه دین، نظام تئولوژیک را جایگزین دین کردند و درصدد علم دینی برآمدند.
وی تأکید کرد: از اینرو طراحان علوم انسانی دینی درکی از مراتب بالای آگاهی ندارند. دغدغه علم دینی این است که تعارض میان دین با علوم را برطرف کند و این ناشی از خلط مراتب آگاهی است. ترکیب علم جدید با دین چیزی شبیه دایره مربع یا گچ چوبی است. باید توجه داشت که دین و علوم انسانی جدید که تجربی است هم سطح نیستند که بتوان آنها را در مقابل هم قرار داد.
این محقق در ادامه به بررسی نسبت میان تئولوژی و علم النفس پرداخت و گفت: هر نظام ایدئولوژیک برای خود انسان شناسی هم دارد. اگر مراد از تأسیس علوم انسانی علم النفس باشد که کاری بی معناست چرا که در گذشته وجود داشته است. آن چیزی که محل چالش اصلی است نسبت میان تئولوژی با علوم انسانی جدید با رویکرد تجربی است.
وی با اشاره به اینکه طرح اسلامی کردن علوم انسانی شکست خورده است گفت: باید توجه داشت که علوم انسانی جدید امری تجربی است و اسلام امری تجربی نیست و علوم انسانی اسلامی به معنای علوم انسانی تجربی غیر تجربی است که متناقض است.
وی یادآور شد: از سوی دیگر باید توجه داشت که علم نسبی است و اسلام نسبی نیست و علوم انسانی اسلامی در این معنا یعنی امری نسبی غیر نسبی. همچنین علم ناسوتی و سکولار و بشری است واسلام امری الهی است. لذا علوم انسانی اسلامی امری نشدنی است که هم به علم ضرر می زند وهم به دین و آنرا به معارفی تقلیل خواهد داد.
این استاد فلسفه با بیان اینکه طرح علوم انسانی اسلامی شرق شناسی وارونه است گفت: پیروان علوم انسانی اسلامی از همان منطق تفکر غربی پیروی می کنند. به عبارت دیگر مخالفت با گفتمان غربی استفاده از همان منطق حاکم بر شرق شناسی و تغذیه از قدرت و سیاست است. این در حالی است که تفکر و اندیشه باید عاری از قدرت و سیاست باشد.
وی در پایان افزود: اگر شرق شناسی مبتنی بر استراتژی طرد است و هویت شرقی را نادیده گرفت و با این هویت گزینشی برخورد کرد، غرب شناسی ما و طراحان علوم انسانی اسلامی درست به مانند فرهنگ غرب از استراتژی طرد استفاده می کنند و با هویت غربی گزینشی برخورد می کنند.
نظر شما