سلمان هراتي ( 1338 تا1365) بي گمان يكي ازجريان سازان شعر انقلاب بود كه پله هاي ترقي را خيلي زود طي كرد و درشعرمعاصرجايگاهي ويژه را به خود اختصاص داد با شعرهايي ساده و درعين حال عميق ، همچون روستايش وهمچون مردم باصفا وبي آلايش زادگاهش ...
سلمان ، دوران كودكي اش را دردامان سبزطبيعت سپري كرد وجان او با مهرباني و صفاي آن عجين شد وسرشارازاحساس ، احساسي كه او را به دنياي پررمزو رازادبيات كشاند و آن همه شور را در جام شعرريخت و از آن لبريز شد .
" آذرباد " نامي بود كه در آغازشاعري برگزيده بود براي تخلص ، يعني رهايي جستن ، رستن و رستگاري جستن ، آزادي وبلند پروازي! پرنده اي با بالي ازآتش وبالي از باد ! |
عباس براتي پور- شاعر معاصر و دبير جلسات شعر حوزه هنري در اين زمينه مي گويد: او در سالهاي 65-64 در جلسات شعر حوزه هنري حاضرمي شد و صادقانه مي سرود ...
دكترقيصرامين پور- شاعر و منتقد ادبيات نيز درباره ي سلمان هراتي مي گويد : درست است كه سلمان رو راست است ، سلمان همه آن كه بود و چنان كه بود ، مي نمود ...
آري - سلمان همه بود اين بود، اما سلمان اين نبود. او يكباره شتاب شدن ويكپارچه شوق بي امان رسيدن بود.
" آذرباد " نامي بود كه در آغازشاعري برگزيده بود براي تخلص ، يعني رهايي جستن ، رستن و رستگاري جستن ، آزادي وبلند پروازي! پرنده اي با بالي ازآتش وبالي از باد! مرغي آبي و آسماني ! پرنده اي كه محدود به قيود است وبي ريا. آنچه در وجودش داشت ، ارايه مي كرد ، كمتر شاعري صداقت و نجابت وي را داشته و دارد ...
اوج كارسلمان هراتي، مصادف بود با سالهاي اول پيروزي انقلاب اسلامي وآغاز جنگ تحميلي ، او فرزند زمان خود بود.
سلمان ، هيچگاه به فكرمطرح كردن خود نبود ، اوخود را نسبت به اعتقاد وآيين وميهنش متعهد مي دانست ، درشعر( دوزخ و درخت گردو) درباره ي وطن اش كه آماج هجوم بيگانگان قرارگرفته ، مي گويد : درست دارم تو را ، آن گونه كه عشق را ، دريا را ، آفتاب را ...
سلمان علاقه ي زيادي به سهراب سپهري داشت و اين علاقه دراشعارش نمايان است.
عبدالجبار كاكايي - شاعرمعاصرنيز دراين زمينه مي گويد : سلمان هراتي درشعر خود به نوعي تكامل زباني وساختاري رسيد. درحالي كه كمترشاعري قادراست در مدت اندكي وعمري كوتاه به اين ويژگي وامتياز دست يابد. درادبيات امروز، استعدادها و توانمندي هاي بالقوه اي وجود دارد اما ممكن است ديگركسي با توانمندي هاي شعري و انديشه ي ناب سلمان درجامعه ي ادبي ظاهرنشود .
اولين دفترشعرسلمان درسال 1364 به نام " ازآسمان سبز" به چاپ رسيد كه با دقت دراشعارش درمي يابيم كه روح تعهد نسبت به انقلاب ، دين ، ميهن وظلم ستيزي در آثارش متبلورشده است ، مثلا :
دلم براي جبهه تنگ شده است
از يكنواختي ديوارها دلم مي گيرد
مي خواهم بر اوج بلندترين صخره بنشينم
آن بالا به آسمان نزديك
و مي دانم لحظه هاي تولد باران را
پيش بيني كنم .
كاكايي : سلمان هراتي درشعر خود به نوعي تكامل زباني وساختاري رسيد. درحالي كه كمترشاعري قادراست در مدت اندكي وعمري كوتاه به اين ويژگي وامتياز دست يابد . |
دلم گرفته از اين روزها ، دلم تنگ است
ميان ما و رسيدن ، هزار فرسنگ است
مرا گشايش چندين دريچه كافي نيست
هزارعرصه براي پريدنم تنگ است
اسير خاكم و پرواز سرنوشتم بود
فرو پريدن در خاك بودنم ننگ است
زنده ياد سلمان هراتي دراواخرعمرش دست به تجربه اي درادبيات كودكان و نوجوانان نيز زد و در اين زمينه نيزاشعاري سرود . بيوك ملكي ، شاعردراين باره مي گويد : اگر زنده ياد هراتي زنده مي ماند يقينا شاهد نوآوري هاي بيشتري در حوزه ي شعر نوجوان بوديم... با دريغ بايد بگويم كه با رفتن اين شاعر، نوآوري در شعر نوجوان ادامه پيدا نكرد.
بيوك ملكي : اگر زنده ياد هراتي زنده مي ماند يقينا شاهد نوآوري هاي بيشتري در حوزه ي شعر نوجوان بوديم ... |
دفتر كوچك نقاشي من !
برگ هاي تو كم است
موج ، اما بسيار
خوش به حال شهدا
كه زمين دفتر نقاشي آنها شده است
مي توانند هزاران دريا
داخل دفترشان رسم كنند
آري!
سلمان ساده وبي ريا بود. همچون طبيعت سبز مازندران ، بزرگ بود همچون درياي آبي مازندران و پا برجا بود همچون كوه هاي سر به فلك ساييده ي البرز وچه مظلومانه كوچيد.
سلمان غريبانه رفت. چون متعلق به اينجا نبود. او به عالم عشق تعلق داشت و به معشوق پيوست :
يك روز مرا از اين بيابان ببريد
از خالي بهت شوره زاران ببريد
تا محضرسبز آب را دريابم
چشمان مرا به باغ باران ببريد ...
نظر شما