به گزاش خبرنگار مهر، موزه هنرهای معاصر تهران بیشک یکی از مهمترین موزههای هنری در جهان است که متاسفانه برخی مدیریتها آن را از خوشنامی همیشگی دور میکند.
بعد از جریانی که در مورد اثر مهم جکسون بولاک په وجود آمد و این تابلو در گمرگ به گروگان نگه داشته شد و با رایزنی بسیار و البته اعتراضات رسانهای آزاد شد، نوبت به مجسمههای بسیار مهم و شاخص آلبرتو جاکومتی که در حیاط موزه قرار دارد، رسید.
پس از بارانی که دیروز در تهران بارید و سقف گالریهای پایینی موزه هنرهای معاصر چکه کردند و مدیریت موزه اقدام به رفع آنها کرد. بر سقف گالری مورد نظر چند مجسمه قرار دارد که اینها آثار آلبرتو جاکومتی است که با زیرسازی خاصی در آن قسمت موزه از سالیان سال خودنمایی میکند که البته از دسترس بازدیدکنندگان به خاطر شیشهایی که دور آنهاست دور است.
برای تعمیر این قسمت موزه از تعدادی کارگر استفاده شده که به نظر میرسد در این کار ناواردند و با بیل و کلنگ در حال نقب زدن به دور این مجسمهها هستند و چنانچه این زیرسازیها تخریب شوند خود مجسمهها نیز خراب میشوند.
آلبرتو جاکومتی (۱۹۰۱-۱۹۶۶) مجسمهساز و نقاش سوئیسی بود. او در منطقه ایتالیاییزبان سوئیس به دنیا آمد. خانوادهاش اهل هنر بودند و پدرش جوانی جاکومتی نقاش بود. در ژنو به مدرسه هنر رفت و در ۱۹۲۲ به پاریس رفت و زیر نظر یکی از دستیاران رودن کار کرد. در همانجا بود که با خوان میرو و ماکس ارنست و پیکاسو و بالتوس آشنا شد و کارهایی در سبکهای کوبیسم و سوررئالیسم خلق کرد. از اواخر دهه ۱۹۳۰ مجسمههایش را با دست و پا و بدن درازتر از معمول ساخت. در ۱۹۶۲ جایزه اول بینال ونیز را برد و به شهرت جهانی رسید. جاکومتی در ۱۹۶۶ در سوئیس درگذشت.
کارهای او در بسیاری از موزههای معتبر جهان نگهداری میشود. موزه هنرهای معاصر تهران نیز از کارهای جاکومتی دارد. در فوریه ۲۰۱۰ یکی از مجسمههای او به نام مردی که راه میرود به مبلغ ۶۵ میلیون دلار فروخته شد که تا آن زمان گرانترین مبلغ در حراج آثار هنری بودهاست.
ژان پل سارتر در مورد جاکومتی و آثارش میگوید: جاکومتی ترس از بی انتهائی دارد . نه از بی انتهائی به شــــــیوه پاسکالی٬ از بی انتهائی عظیم . بی انتهائی دیگری هم وجود دارد . مرموزانه تر و پنهان تر که از بخش پذیری به آرامی فرار می کند . جاکومتی می گوید : این بی انتهائی ٬ در فضا ٬ بیش از اندازه وجود دارد ... چیزی که باید دریافته شود این است که این پیکره ها ٬ که به تمامی همان چیزی هستند که یک باره می نمایند ٬ به کسی اجازه نمی دهند که آنها را بررسی کند . به محض اینکه آنها را می بینم ناگهان در میدان دید من ٬ مانند خیالی در برابر ذهنم پدیدار می شوند . فقط خیال دارای چنین شفافیت آنی است ... این موجودات ظریف و باریک سر به سوی بهشت دارند . آنها می رقصند ٬ آنها خود رقص اند . هنگامی که این رخنه ی مرموز را نظاره می کنیم ٬ این بدن های لاغر منبسط می شوند و چیزی که ما در مقابل مان می بینیم ٬ چیزی است که به زمین تعلق دارد ...»
نظر شما