آیت الله مجتبی تهرانی در دومین جلسه سخنرانی خود ویژه ماه مبارک رمضان که با موضوع«دعا» دنبال می شود، به موضوع نفرین و نهی از آن در معارف اسلامی اشاره کرد که در پی می آید:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»؛
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم انسان، در سیر زندگی دنیوی و در سراسر زندگی خود با پرتگاههایی مواجه است. او نسبت به این پرتگاهها احتیاج به پناهگاه دارد، تا از آن مدد بگیرد و سقوط نکند. از این استمداد جستن، به دعا و درخواست از یک نیروی حاکم بر مادّیّت تعبیر میشود؛ چون نیروهای مادّی، قابلیّت این را ندارند تا برای انسان نسبت به پرتگاههایی که در زندگی با آنها مواجه میشود، اعمّ از پرتگاههای معنوی و مادّی، پناهگاه باشند. لذا باید به یک نیروی حاکم بر نیروی مادیّت متوسّل شود تا آن نیرو بتواند او را از سقوط نجات دهد.
راه حلّ مشکلات در زندگی دنیوی
من در این جلسه مطلبی را برای حلّ مشکلات انسان در زندگی دنیوی، عرض میکنم. ما در باب دعا داریم که انسان باید هم برای «دفع ضرر» و هم «جلب منفعت»، چه مادّی و چه معنوی، دعا کند. خیلی هم به آن سفارش شده است. در مقابل، از اینکه انسان در زندگی دنیوی خود نعوذ بالله، برای «جلب ضرر»، چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگران دعا کند، نهی شده است. من برای اینکه بگویم میشود انسان این کار را انجام دهد، روایتی به ذهنم آمد که بعد از بیان مطلبم به آن اشاره خواهم کرد.
درخواست ضرر، یا بر اثر غفلت است و یا سرخوردگی!
انسان، در زندگی خود، یا بر اثر «غفلت» و یا بر اثر «سرخوردگی»، درخواست «جلب ضرر» میکند؛ این دو مطلب است: یک؛ «غفلت» از اینکه وقتی من با مشکلی برخورد کردم، مشکلگشایی مافوق این ابزار مادّی وجود دارد که اگر من دستم را به سوی او دراز کنم، مشکل من را حلّ خواهد کرد؛ اسم این دعا است. به تعبیر دیگر؛ وقتی غفلت از دعا و درخواست از خدا در انسان به وجود میآید، بر اثر آن میبیند به بنبست رسیده است، لذا برای خودش آرزوی ضرر و حتّی آرزوی مرگ میکند.
بدتر از مرگ چیست؟!
در روایتی دیدهام که از حضرت سؤال میکنند: آقا! بدتر از مرگ چیست؟ الآن به هر کس بگویید بدترین چیز چیست؟ میگوید: مردن و مرگ. این سؤال را از حضرت میپرسند که بدتر از مرگ چیست؟ حضرت میگوید: بدتر از مرگ، آن چیزی است که وقتی به سراغت آمد، آرزوی مرگ کنی! چقدر زیبا میفرماید! یعنی آن مسئله آنقدر تلخ است که مرگ نزد آن، برای تو شیرینتر میشود. چقدر زیبا! گاهی انسان بر اثر غفلت، برای خودش درخواست ضرر میکند.
درخواست ضرر بر اثر سرخوردگی
دو؛ «سرخوردگی». از دعا غفلت نکرده، اعتقاد هم دارد، ولی ایمانش ضعیف است؛ مثلاً فرض کنید مرتّب از خدا درخواست میکند، بعد میبیند گرهاش باز نشد، میگوید: ای خدا مرگم بده! من در این مورد، 14 روایت دیدهام که اگر فرصت کنم، که به این 14 روایت اشاره خواهم کرد. بر اثر سرخوردگی از دعایی که مستجاب نشده، میگوید: خدا مرگم بده! این سرخوردگی، معمولاً و غالباً انسان را به وادیای میکشد که برای خودش درخواست ضرر میکند. ولی اینکه انسان، نسبت به خود و نسبت به دیگران تقاضا و درخواست ضرر کند، در معارف ما نهی شده است؛ یعنی دعا نباید علیه کسی باشد حتّی خود انسان! اصطلاحاً به چنین دعایی «نفرین» میگویند.
تا دعا میکنید فرشتگان میگویند: آمّین!
در جلسه گذشته گفتم. «رُوِیَ عن رَسوُلِالله(ص) قال: لا تَدعُوا عَلی اَنفُسِکُم اِلّا بِخَیر»؛ وقتی برای خودت دعا میکنی، از خدا خیر بخواه نه شرّ! نفع بخواه نه ضرر! رفع ضرر بخواه نه جلب ضرر! «لا تَدعُوا عَلی اَنفُسِکُم اِلّا بِخَیر»؛ این تعبیر، استثنا از نفی است، یعنی بی برو برگرد باید همین باشد، «فَاِنَّ المَلائِکَه یؤَمِّنون عَلی ما یَقوُلوُن»؛ تا دعا میکنید، فرشتگان بلافاصله میگویند: آمّین! فهمیدی چهکار کردی؟ آنها میگویند: آمّین! بعد هم تو پشیمان میشوی!
حتّی اموالتان را هم نفرین نکنید!
در یک روایت دیگر است از پیغمبراکرم که درباره درخواست ضرر است، هم نسبت به خود و هم دیگران، «رُوِیَ عن رَسوُلِالله(ص) قال: لا تَدعوا عَلی اَنفُسِکُم وَلا تَدعوا عَلی اَولادِکُم»؛ اولاد خود را نفرین نکنید! «وَلا تَدعُوا عَلی خَدَمِکُم»؛ خدمتگذارانتان را نفرین نکنید! «وَلا تَدعُوا عَلی اَموالِکُم»؛ حتّی اموالتان را هم نفرین نکنید! عجب! آنها جاندار بودند، اینها بیجان هستند، توجّه کنید! اینکه بگویید: ای کاش این را نداشتم! این من را بیچاره کرد! این فلان شد و از این قبیل حرفها. بروید خودتان را اصلاح کنید، آنها تقصیری ندارند! من یک وقتی راجع به دنیا بحث کردهام؛ ما خیال میکنیم دنیا در و دیوار و امثال اینها است، نه! دنیا اینها نیست، دنیا چیز دیگری است. من نمیخواهم بحث را منحرف کنم.
درخواست نکنید جوانتان جوانمرگ شود!
مطلبی در روایت مطرح شده که چه بسا این مطلب از جهت جنبههای طبیعی، آن موقع نیز مورد ابتلاء بوده است. پیغمبراکرم در روایتی دارد که: «قالَ رَسوُلِالله(صَلیاللهعَلَیهوَآلِهوَسَلَّم): لا تَمَنّوا هَلاکَ شِبابِکُم وَ اِن کانَ فیهِم غَرام»؛ از خدا درخواست و تمنّا نکنید تا جوانتان جوانمرگ شود، چون میبینم در این شرّ وجود دارد؛ به اصطلاح ضرر دارد، «فَاِنَّهُم عَلی ما کانَ فیهِم عَلی خِلال»؛ یک بحث منطقی است، چون آنها با همان حالی که دارند از چند حال خارج نیستند، یک: «اِمّا اَن یَتُوبوُا فَیَتوُبُ الله عِلَیهِم»؛ چه بسا این شخص فردا پشیمان شود و توبه کند، خدا هم توبه او را قبول کند، دو: «وَ اِمّا اَن تُردِیَهُمُ الآفاق»؛ از آن طرف، ممکن است موجب شود این آسیبهایی که میبینی اصلاً از بین برود. این زمینها همه به طور کلّی از بین برود. به طور کلّی، شرّها از بین برود. ضرری که از ناحیه او وجود دارد، همه از بین برود. میفهمد، توبه میکند، یا اصلاً دیگر زمینهاش از بین میرود. این دو تا هم مربوط به ضرر است.
از آن طرف، ممکن است در جادّهای بیافتد و در آن شروع کند به خدمت کردن. «وَ اِمّا عَدُوّاً یُقاتِلوُه»؛ همین کسی که تو میگفتی: خدا مرگش بدهد! ممکن است درگیری و جنگی ایجاد شود؛ ممکن است دشمن کافری به مسلمانها حمله کند و او به جبهه برود و بجنگد، «وَ اِمّا حَریقاً فَیُدفِعوا وَ اِمّا ماءً فَیَصُدّوُا»؛ ممکن است حادثهای پیش بیاید و او جلوی آن را بگیرد و ... حضرت دانه دانه، شروع میکند به گفتن. همه اینها خدمات است.
مأموریت پیغمبر اکرم(ص) جذب است
من این را عرض میکنم بعد وارد بحث میشوم. یکی از اصول معارف مسلّم ما اصل جذب است، نه دفع؛ یعنی بهطور مسلّم مأموریّت پیغمبراکرم(ص) در اسلام این بوده است که مردم را جذب کند. از اوصاف پیغمبراکرم(ص) « رحمت للعالمین» است. این یعنی چه؟ این همان اصل جذب است؛ یعنی جذب مردم به خود و به اسلام. لذا شما نگاه کنید عملاً خود پیغمبراکرم هم همینکار را میکرد.
خدایا قوم من را هدایت کن، اینها نمیفهمند!
بعد از آنکه کفّار آن همه پیغمبراکرم(ص) را آزار دادند، اسلام آوردند. در اوّل بعثت، اصحاب به پیغمبر پیشنهادی دادند و گفتند: آقا! مگر حضرت نوح پیغمبر نبود؟ حضرت نوح، امّت خود را نفرین کرد. قریب هزار سال دید اینها نه هدایت میخواهند و نه چیز دیگری، به همینخاطر آنها را نفرین کرد و بر اثر نفرین او همه هلاک شدند. تو هم قوم خود را نفرین کن، تا خدا هلاکشان کند و همه از بین بروند. ببینید حضرت چه جوابی میدهد، گفت: «اَللّهُمَّ أهدِ قَومی فَاِنَّهُم لایَعلَموُن»؛ خدایا! قوم من را هدایت کن، اینها نمیفهمند! «وَانصُرنی عَلَیهِم اَن تُجیبوُنی اِلی طاعَتِک»؛ و من را یاری کن تا بر آنها چیره شوم، بهگونهای که در راه طاعت و بندگی تو جوابگوی من باشند. پیغمبر اصلاً سراغ آن حرفها نرفت که بخواهد کسی را نفرین کند.
من برای لعن مبعوث نشدهام!
در یک روایتی داریم که وقتی دندان پیغمبراکرم(ص) را شکستند و ایشان مجروح شد، از صورت ایشان خون میریخت، آمدند به حضرت گفتند: آقا! مشرکین مکّه را نفرین کن! فرمود: «اِنّی لَم اَبعَثُ لَعانا وَلکِنّی بُعِثتُ داعِیاً وَ رَحمَه اَللّهُمَّ عَهدِ قَومی فَاِنَّهُم لا یَعلَموُن»؛ نگاه کنید! شیوه ایشان جذب است، چون اصل در اسلام همین است، اصل در اسلام، مسئله جذب است نه دفع. دعا کردن به نفع یا دفع ضرر است، نه نعوذبالله، نفرین کردن و جلب ضرر، یا لعن کردن که عبارت است از دفع منفعت. البتّه در لعن 19 مورد وجود دارد که استثنا شده است؛ آنها اشکالی ندارد.
احدی نمیتواند مانند ائمّه طاهرین(صلواتاللهعلیهم) باشد!
شما ائمّه طاهرین(صلواتاللهعلیهم) را نگاه کنید! واقعاً بشر عادّی نمیتواند اینگونه باشد، این را بدانید، مسلّم نمیتواند! احدی صبر و حلم و بردباری و استواری اینها را ندارد. آنها منحصر به فرد هستند. حتّی انبیاء عظام هم صفات آنها را نداشتهاند. پس نمیتوان به راحتی لعن و نفرین کرد، چون احتمال دارد آن شخص پشیمان شود، توبه کند، یا این حالت او از بین برود، شاید در راه بیاید و به اسلام خدمت کند و شاید ....
برخورد امام حسین(ع) با عبیدالله بن حرّ جعفی و زهیر
همینها موجب شده بود که حسین(ع) در سفری که به سمت کربلا میآمد همین کار را انجام دهد. ما داریم خودش شخصاً به سراغ «عبیدالله بن حرّ جعفی» رفته است. عبیدالله اصلاً باور نمیکرد که امام حسین(ع) خودش آمده باشد. آمد و دعوتش کرد. او در جواب آن حرفها را به حضرت گفت. امام حسین آمد به او گفت: برو! بس است، حال که نمیآیی من را یاری کنی از این بیابان برو! چون اگر صدای استغاثه من را بشنوی و به یاری من نیایی خیلی کارت خراب میشود. این را بدانید و در تاریخ هم نوشتهاند: اوّلین کسی که آمد به سوی قبر حسین(ع)، همین عبیدالله بود. حسین چه چیزی را دارد میبیند؟
اوّلین کسی که مرثیّه گفت برای حسین(ع)، شعر گفت در عزای حسین، عبیدالله بن حرّ جعفی است. بروید در تاریخ ببینید. شاید دیدید تا آخر عمر اظهار پشیمانی میکرد. البتّه اینها چیزهایی در افراد میبینند که هر کسی اینها را نمیبیند. برای بعضیها دور است و برای بعضی خیلی نزدیک. نزدیک آن بود که خودش نرفت، پیغام داد. میگوید: نشسته بودیم داشتیم غذا میخوردیم یک وقت دیدیم یک کسی آمد در خیمه، «یا زهیر أَجِب اَبا عَبدِالله»؛ ای زهیر! بیا حسین تو را کار دارد! این هم یکی است.
اینجا است که همراه زهیر میگوید: چنان سکوت مجلس را فرا گرفت که، «کَأَنَّ عَلی رُئوُسنا اَلطَیر»؛ گویا پرنده روی سر ما نشسته است. سر نمیتوانیم تکان بدهیم. همینطور ماندیم که چه میشود؟ زهیر کسی بود که از امام حسین فرار میکرد، امّا راجع به عبیدالله این را نداریم. عبیدالله به امام حسین گفت: من از کوفه بیرون نیامدم مگر اینکه به شما مبتلا نشوم که از من درخواست کمک کنید، این را به امام حسین گفت. ولی اینجا، زهیر دید در بیابان چهکار کند؟ هر جا امام حسین(ع) را سراغ میکرد این میرفت، نمیایستاد، ولی یک جا دیگر مجبور شد.
زنِ زهیر بود که سکوت فضا را شکست، رو به او کرد و گفت: سبحانالله! پسر پیغمبر تو را میخواهد، تو نشستهای و جواب نمیدهی؟ بلند شو برو آنجا، ببین به تو چه میگوید، حرفهایش را گوش کن، برگرد بیا! میگوید: زهیر حرکت کرد رفت به سوی خیمه حسین(ع)، ولی این آماده بود. دستگیری را ببینید!
اینکه من در تاریخ مقتل دیدم این بود، نوشتهاند: «فَما لَبِسَ اَن جاءَ مُستَبشِرا قَد اَشرَقَ وَجهه»؛ در خیمه حسین(ع) توقّف زیادی نکرد، ولی وقتی بیرون آمد دیدیم اصلاً این چهره آن چهرهای نبود که رفته، چهرهاش یک چهره باز بود، نور از آن میدرخشید. پیش اصحاب خود آمد، عدّهای از سران قبیله همراه او بودند. همسرش بود، بستگانش بودند. همینکه رسید، گفت: همه بروید! قطع تعلّق همه کرد. گفت: همهتان بروید! گفتند: زهیر چی شده؟ تو که اوّل نمیخواستی بروی. جواب داد: «عَزمتُ عَلی صُحبَة الحُسَین»؛ تصمیم گرفتم با حسین باشم. میخواهم از حسین جدا نشوم. رو کرد به همسرش گفت: تو هم برو، همسرش گفت: من موجب این سعادت تو شدم، من هم بروم؟ کجا بروم؟ من هم میخواهم قیامت پیش زهرا(س) سرفرازی کنم. آمدند کربلا...
نظر شما