۱۸ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۰۲

گزارش مهر/

شبانگاه نوزدهم ماه خدا؛ مشهد الرضا حریر استغاثه به تن داشت

شبانگاه نوزدهم ماه خدا؛ مشهد الرضا حریر استغاثه به تن داشت

مشهد - خبرگزاری مهر: دیشب، حریر استغاثه به تن داشت؛ مشهد الرضا. شبانگاه از هر کوچه که عبورت الهی می شد تمام نقشینه های دیوار تو را می خواندند به وضویی شبانه تا صبح که طلوع می کند مثل اشکهایت پاک شده باشی و عین دلت ناب.

به گزارش خبرنگار مهر، شب نوزدهم ماه مبارک رمضان نرسیده، گذرگاه عابر و مجاور، پر از دعوتنامه های بهشتی فرا می خواندت به هیئتهای مذهبی. از دانش آموزی اش گرفته تا ترک و لر و عرب و کرد مقیم مشهد. یا آنها که قصد کرده اند و ده روز به برکت رمضان، میهمان آقای خویشند.

از هر کوچه و خیابان که می گذری تابلویی تو را به محفلی عرفانی می خواند که قرار است بروی و گره از زلف یار باز کنی. بنشینی به تماشای همان التهابی که بغضی شده چندین ساله در گلو. تا شبی که قرار است پرونده ات را به امام عصرت بدهند؛ شرمنده نباشی.

می گفت:"باید بروم موهایم را شانه بزنم، دو استکان چای بریزم و منتظر بمانم آخر قرار است یکی زنگ بزند"شاید آن کسی که همه منتظرش هستیم از همین رو سیاهی ماست که لب به استکانهای بی قراری مان نمی زند.

نگاهی به قلب شهر

باز به آمد و شد مردم نگاه می کنم. این جا بنی فاطمیه مشهد است. این جا جامعه المصطفی. آن جا حاشیه گذرگاه پیروزی و دیگری حتی شاید باورت نشود ولی مجموعه  تفریحی کوه سر و استخر شنای آب و برق.

زن و مرد ندارد. پیر و جوان نمی شناسد این شب عزیز که همه می آیند تا به مظلومیت پسر فاطمه (ع)کاسه ای دریغ سربکشند.

چه کودکان دلبندی دارد این خطه خورشید. سیه پوش و گریان به سمت مشرق دلها سلام می دهند و الهی العفو دارند. مگر چه گناهی از دل کوچکشان به حریم حرمت مولا رسیده که های های خردینه شان این گونه خنج به دلم می کشد.

شهر، لبالب چای صلواتی است به دستان نوجوانان علوی و جوانان حسینی. دخترکان زینبی هم عفیف پوششی دارند از جنس مخملین حیا و قرآن این شفا بخش ترین کتاب خلقت را بر سر گرفته اند زیر بارانی از اشک و نسیم بخشایش.

چشم هایم می بارند. کسی سر بر زانوی گریستن در آستانه امام مهربانی شروه هایش را به آسمان حرم ثامن الائمه می رساند.

چه شبهایی را سوزانده ام. چه روزهایی میان برزخ رفتن از گناه به تردید ماندن، دل خوش داشته ام. من از قربانگاه صداقت آمده ام انگارکه شبیه خوابهایم پر ازگریه ام امشب.

چهار سوق گذرگاه حرمت را تنها به عبور پیاده های پابوس باز گذاشته اند این ماموران سخت کوش راهنمایی و رانندگی، اما من در هراس پرواز به تو، همچنان حیرت زده ام.

ناز ونیاز

مرا که باستانی ترین غمها با من است به آرامش جوشن کبیر دعوت کن. به جرعه ای تا گوارا شوم از آب سقا خانه طلا.

تمام پرنده های مهاجر آمده اند. مردمان چه با هم مهربانند. شهر بیدارو من در جزیره های باورم به سخاوت آستانت فکر می کنم که به حتم منی که چونان "آخرین اسکناس در جیبی مچاله ام" از این کویر بلاکش  می گذرانی ام و می رسانی به شانه های پنجره فولاد.

ساقه شب قد می کشد. هزاران ستاره از تو طلوع کرده اند. حالا، همانها که امشب تا کربلا شتافتند. تا نجف. چه سبکبالند و من آغوش بی تاب دلم را برای عبور عشق تو گشوده ام خدا.

بر این کویر بلا کش ببار تا سبز شوم و سیب سرخی باشم در باغ روشنای تو. من در میان این همه حباب گم شده ام. فرصت کتمان بغضم نیست. بی پیرایه بگویم دل شوریده ام را اگر درنیابی آن هم به برکت مجاورت امام رئوف؛ من کجا پناه برم و از که عشق بجویم.

تو سرچشمه احساسی. من سرد و طوفانی ام. توبشکوه تر از تصور. من فصلی خزان زده و تاریکم. نذر مرا قبول کن ای اوج سرنوشت. بگذارآن قدر ببارم تا کتاب یکساله عمر آینده ام منبری از شمشاد و گل باشد. اجازتم ده بهشتت در من بوزد به برکت این شهر بهشت.

حالا رو به سمت زیباترین گنبد طلایی جهان ایستاده ام. السلام علیک یا امام رضا. چشمهایم به آسمان رسیده است انگار. از نسیم گلبوی خدا تا من راهی نیست. نفس تازه می کنم. امن یجیب می خوانم و پرستویی که ابرهای تیرگی درونم را شکافته بود در شبانه عزیز نوزدهم ماه میهمانی خدا می آید و کنج دلم لانه می سازد. من سبز می شوم....

..................................

یادداشت: عزت خیابانی 

کد خبر 1668490

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha