به گزارش خبرنگار مهر، مراسم تشییع مرحوم سیدمحمود گلابدرهای صبح امروز چهارشنبه هجدهم مرداد در مقابل خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
در این مراسم که بدون حضور مسئولان فرهنگی از وزارت ارشاد و سایر نهادهای مرتبط برگزار شد، فیروز زنوزی جلالی در سخنانی با اشاره به اینکه روح سرگردان گلابدرهای پس از درگذشت او آرام گرفته است، گفت: انگار تنهایی سرنوشت محتوم تمام اهالی قلم در ایران شده است و این بسیار تکان دهنده است.
وی ادامه داد: اینکه قبل از درگذشت او هزینههای درمان وی توسط نهادی مثل بنیاد ادبیات داستانی پرداخت شده است قابل تحسین است، اما امیدوارم به جایگاهی برسیم که این اتفاق برای دوران زندگی اهالی قلم نیز بیفتد.
نویسنده رمان «قاعده بازی» ادامه داد: مرحوم گلابدرهای خودش بود؛ هم در شخصیت و هم در نوشتههایش و این بسیار مهم است. او نثری برنده و خاص خودش را داشت. خود را به درستی شناخته بود و حتی با وجود اینکه گاهی در نوشتن عصبیت داشت، اما این موضوع در رفتار و نوشتههای او واضح بود. در واقع او در داستانهایش خود راوی و شخصیت داستان به شمار میرفت.
زنوزی جلالی افزود: گلابدرهای اهل مماشات با هیچ کس نبود و از این نظر او را شبیه به آل احمد میبینم. اگر تنشهای موجود در زندگیش را با نویسندهای چون محمود دولت آبادی مقایسه کنید، به خوبی میبینید که او به تمام معنا یک نویسنده خاص به شمار میرود. امروز هم با درگذشت او تنها میتوان امیدوار بود که مسئولین ما نویسندگانی مانند او را بیش از پیش ببینند و شرایطی فراهم شود که ما اهالی قلم بیش از پیش به یاد هم باشیم.
در ادامه این مراسم محمدرضا بایرامی نیز در سخنانی با اشاره به اینکه به باور وی زندگی و کار مرحوم گلابدرهای دو موضوع در هم عجین شده و توام با افت و خیز شدیدی بود، گفت: اگر بپذیریم که هنر محصول بی قراری و عدم ثبات است به نظرم گلابردهای نمونه خوبی برای آن به حساب میآید و به همین خاطر است که آثار و زندگی او از فراز و فرود بسیاری برخوردار بود.
بایرامی ادامه داد: تنهایی و از هم گسیختگی در زندگی و آثار گلابدرهای به خوبی دیده میشد و از این منظر میتوان تلفیق این دو موضوع را سبک کاری او دانست. هر چند که این سبک در طول حیات خود با التهابات فراوانی همراه بود.
نویسنده رمان مردگان باغ سبز ادامه داد: در چند سالی که من مسئول خانه داستان بودم به دلیل نزدیکی محل این خانه با محل زندگی گلابدرهای بسیار پیش میآمد که او نزد ما میآمد و ساعاتی مداوم با ما به صحبت کردن میپرداخت و خاطره میگفت. برای من جالب بود که در تمام طول این ساعات شاید ما خسته میشدیم و کم میآوردیم، اما او هرگزخسته نمیشد و من این را نشان از شور در زندگی او میدانم. شوری که مرا یاد شخصیتی چون زوربای یونانی در آثار کازان تاکیس میانداخت.
وی ادامه داد: با اینکه گلابدرهای انسان تنهایی بود و آثار و خلاقیت او از تنهاییاش بیرون میآمد اما به هیچ عنوان حس تنهایی در آثارش دیده نمیشد. من خودم اگر به جای او بودم بدون شک افسرده و منزوی شده بودم، اما او پرشور زندگی کرد و روحیه را در آثارش نگه داشت.
این نویسنده افزود: گلابدرهای در اواخر خودش هم قصه شده بود البته از نوع شفاهیاش و بسیاری از مخاطبان مرز میان ذهنیت واقعی و تخیلی را در او تشخیص نمیدادند، اما او در تمام این مدت همه آن چیزی را نوشت که دوست میداشت و باید مینوشت.
نظر شما