غلامرضا جمشیدنژاداول در گفتگو با خبرنگار مهر، فلسفه اخلاق غربی را ملهم از فلسفه اسلامی دانست و گفت: جریان علمی که توسط مسلمانان در اندلس و سیسیل و آسیای صغیر شکل گرفت، انگیزه رنسانس را در غربیان برانگیخت. فلاسفهای که در قرطبه یعنی کوردوبا (اسپانیای اسلامی) و در نقاط دیگری که در آنجا مکاتب و مدارس مسلمین فعال بودند تحصیل میکردند، آموزههایی را در این مکاتب آموختند که مقدمات رنسانس را فراهم آوردند.
وی جنگهای صلیبی را عامل دیگری برای توسعه علم و فلسفه از جمله فلسفه اخلاق در غرب دانست و گفت: سربازان صلیبی پس از رخنه به جهان اسلام، به اهمیت اخلاق مسلمین پی بردند و فلسفه اخلاق مسلمانان پس از انتقال به غرب مورد توجه برجستگان فلاسفه غربی قرار گرفت. اما متاسفانه در شرق خورشید رنسانس اسلامی افول کرد و فلسفه اخلاق نیز همراه آن به افول گرایید. در سنت گذشتگان ما حوزههایی مانند اخلاق حرفهای، اخلاق حقوقی و اخلاق اجتماعی وجود داشتند که متاسفانه فروخفتند.
جمشیدنژاداول با بیان اینکه در دوره رکود فلسفه اخلاق باز هم شاهد آثار ارزشمند در این حوزه هستیم، گفت: گاهی به صورت تکستاره شاهد پژوهشهای اخلاقی خوبی در این دوره بودیم. «جامع السعادت» نراقی و همچنین پارهای از مباحث فلسفی ـ اخلاقی ملاصدرا را داریم. آثار برخی از شاگردان ملاصدرا مانند حاج ملاهادی سبزواری را نیز میتوان از آثار قابل توجه این حوزه قلمداد کرد.
استاد دانشگاه الزهرا ادامه داد: شاگردان ملاصدرا نیز در اشاعه اخلاق اسلامی از هر طریق ممکن کوشا بودند. از جمله این بزرگمردان میتوان از آیتالله سیدمحمدکاظم عصار و حسینعلی راشدتربتی فرزند ملاعباسعلی تربتی یاد کرد که از حکیمان اخلاقمند ایرانی بودند.
این مصحح و مترجم درباره دلایل به افول گراییدن فلسفه اخلاق در جوامع اسلامی آن دوران گفت: انتشار اخلاق اسلامی در جامعه به سیاستهای ایلاتی حکومتهای متاخر وابسته بود، این حکومتها بیش از آنکه اخلاق اسلامی و قرآنی را اشاعه دهند، ددمنشی و یغما و چپاول را اشاعه دادند. تضییع حقوق ملی به دست حکومتگران نالایق موجب شده است در ایران اسلامی ما و در کشورهای مجاور و به طور کلی در جهان اسلام اخلاق اسلامی رو به افول بگذارد.
جمشیدنژاداول افزود: فلسفه اخلاق نیز به همین دلیل گسترش فراگیر و تودهای پیدا نکرده است و در واقع بیش از آنکه فرهنگ حقیقی فلسفه اخلاق در میان مردم انتشار پیدا کند، یک نوع فرهنگ متظاهر و تظاهرگری اشاعه یافته است و این مایه تاسف است. البته امیدواریم که بزرگان اندیشمند و صالح امروز در جهان اسلام دلسوزانه وارد میدان شوند و در صدد اشاعه اخلاق حقیقی اسلامی برآیند تا فرهنگ تظاهر به اخلاق اسلامی و مبادی آداب اسلامی از جامعه رفع شود.
وی با بیان اینکه «ما حتی مبانی اسلامی را هم از یاد بردهایم» گفت: اخلاق ما به جای اینکه مبتنی بر تعاون بقا شکل بگیرد، بر تنازع بقا شکل گرفته است. در نتیجه هر کسی سعی میکند تا میتواند کلاه دیگری را بردارد و در عین حال همه ما تظاهر به صلاح و اصلاح و نیکخواهی میکنیم. حاکم شدن فرهنگ تظاهر بر جامعه بسیار به زیان مبانی فلسفه اخلاق الهی و اجتماعی تمام شده و میشود. در مرام اخلاق ایلاتی حاکمان، این ایل و آن ایل شهر را ویران میکردند و حکومت شهر را به دست میگرفتند. در چنین تعاملاتی نوعی ستیزگری میان اخلاق ایلاتی و اخلاق شهری وجود داشت که منجر به فروپاشی تمام مبانی آرمانشهر اسلامی و قرآنی میشد.
این استاد دانشگاه با رد مادی بودن مبنای فلسفه اخلاق غرب گفت: اساس فلسفه چه در غرب و چه در شرق متافیزیکی است، اما چون این تخصص و جزءگرایی در غرب به اوج توسعه رسیده است، هنگام استفاده از این مبانی در زندگی روزمره، این گونه احساس میشود که مبادا اصلا فلسفه غربی بر مادیگری استوار باشد، در حالی که چنین نیست. فلاسفه برجستهای در غرب داریم که نظریاتشان را مبتنی بر عرفان و بصیرت ارایه دادهاند. گمان میکنم به علت تخصصی شدن حوزههای فلسفی غرب است که تصور میکنیم این فلسفه بر فیزیک استوار شده است.
پژوهشگر فلسفه اسلامی یادآوری کرد: در جوامع اسلامی هنوز چنین تخصصی پدید نیامده است و حتی در رنسانس اسلامی ـ ایرانی نیز که من از آن به «رنسانس دوم اندیشه در تاریخ نسان» تعبیر میکنم، همواره جامعیت ملاک عمل بوده است. این همه حکیم که ما داریم چه در ایران و چه در دیگر کشورهای اسلامی و چه در اسپانیای اسلامی، همگی جامع بودند و در عین جامعیت از یک تخصص نیز بهرهمند بودند. حکیم واژهای است که در جهان اسلام به جای فیلسوف به کار میبردند. فیلسوف اشیا را مبتنی بر عقل تبیین میکند، اما حکیم علاوه بر عقل، برای تبیین پدیدهها از بصیرت نیز بهره میبرد. مسلمین اصطلاح حکمت را از قرآن اخذ کردند.
پژوهشگر فلسفه اسلامی یادآوری کرد: در جوامع اسلامی هنوز چنین تخصصی پدید نیامده است و حتی در رنسانس اسلامی ـ ایرانی نیز که من از آن به «رنسانس دوم اندیشه در تاریخ نسان» تعبیر میکنم، همواره جامعیت ملاک عمل بوده است. این همه حکیم که ما داریم چه در ایران و چه در دیگر کشورهای اسلامی و چه در اسپانیای اسلامی، همگی جامع بودند و در عین جامعیت از یک تخصص نیز بهرهمند بودند. حکیم واژهای است که در جهان اسلام به جای فیلسوف به کار میبردند. فیلسوف اشیا را مبتنی بر عقل تبیین میکند، اما حکیم علاوه بر عقل، برای تبیین پدیدهها از بصیرت نیز بهره میبرد. مسلمین اصطلاح حکمت را از قرآن اخذ کردند.
جمشیدنژاداول به مبنای ماوراءالطبیعی اندیشه کانت اشاره کرد و گفت: کاری که کانت کرد، چندصد سال قبل از او حکیم عارف ما عینالقضات همدانی انجام داده بود که عقل را به محاکمه نشاند و حد و حدود آن را تعیین کرد. کانت میگوید درست است که عقل به درد عمده شناختها میخورد، اما در جاهایی باید از بصیرت استفاده کرد که فراعقل است. بنابراین میبینیم که معرفت شرق و غرب ندارد. معرفت خورشید را ماند که طلوع میکند و نصفالنهارها را درمینوردد و از شرق به غرب حرکت ظاهری دارد.
وی در پایان گفت: تمدن، فلسفه و علوم نیز همین گونهاند و طلوعشان از شرق بوده، هست و خواهد بود. تمدن چرخهای تکاملی است که زمین را دور میزند. فلسفه اخلاق نیز همین حکم را دارد.
وی در پایان گفت: تمدن، فلسفه و علوم نیز همین گونهاند و طلوعشان از شرق بوده، هست و خواهد بود. تمدن چرخهای تکاملی است که زمین را دور میزند. فلسفه اخلاق نیز همین حکم را دارد.
نظر شما